به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ سید جواد میری، دانشیار حوزه جامعهشناسی و تاریخ ادیان پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی است. وی به تازگی به همت انتشارات جامعهشناسان، کتاب «پوشکین و شیخالاسلام دربند: روابط ایران و روسیه در ژئوپلتیکِ نوین اوراسیا» را منتشر کرده است. به بهانه انتشار این کتاب با وی گفت و گویی داشتهایم که در ادامه میخوانید.
- در ابتدا بفرمایید چرا این دو شخصیت یعنی پوشکین و شیخ الاسلام دربند را محور این کتاب قرار دادید؟
این کتاب، کتابی نیست که فقط درباره دو شخصیت باشد یا همانطور که تیتر فرعی عنوان کتاب میگوید، تنها درباره روابط ایران و روسیه به عنوان یک رابطه بینالمللی بهشمار آید چون من خودم را در چهارچوب رشته علوم سیاسی تعریف نکردم. من پوشیکن و شیخ الاسلام دربند را که دو شخصیتاند در این کتاب بررسی کردم. پوشکین یکی از ادبای بزرگ روسیه است. شیخ الاسلام دربند هم اسمش «قاسم کاظم بیگ» بوده است. قبل از جنگ ایران و روسیه که منطقه قفقاز از ایران جدا میشود، شیخ الاسلام دربند در رشت با دختر فرماندار ازدواج میکند و پسری از این ازدواج به نام میرزا محمدعلی کاظم بیگ به دنیا میآید. این میرزا محمد علی بیگ بعدها به منطقه کازان سن پطرزبورگ میرود و از بزرگان آنجا میشود. برخیها حتی او را پدر علوم انسانی روسیه میدانند. او و خاندانش در تاریخ مدرن روسیه در حوزهها و ساحتهای مختلف فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، نظامی و ادبی روسیه دارای مقامهای رفیعی بودند. حتی تولستوی از دانشجویان میرزا محمدعلی بیگ در کازان روسیه بوده و پسر میرزا محمدعلی کاظم بیگ، خواهر لئون تولستوی را به عقد خود در میآورد. این بخشی از ماجراست.
اما بخش دیگر ماجرا به الکساندر پوشکین برمیگردد. پوشکین از خاندان ابراهیم هانیبال است که از بزرگان حبشی در دربار عثمان بوده و بعد از دربار عثمانی به دربار تزار میرود، خاندان هانیبال دو شخصیت بزرگ را به جهان هدیه میکنند. یکی از آنها الکساندر پوشکین بوده که از ادبای بزرگ روسیه و جهان بوده است. ارتباط پوشکین با ایران در این بوده که فردی به نام آرکابی هانیبال که از خاندان پوشکین و هانیبال بوده، در سال ۱۹۱۷ به ایران سفر میکند و ساکن ایران میشود و نام خودش را به علی هانیبال تغییر میدهد. او از بزرگان علوم انسانی در ایران میشود و از اولین مؤسسان مردم شناسی، موزه شناسی و اتنوگرافی در ایران است و اولین نشریه علمی مردم شناسی در ایران را تأسیس میکند. حال ما چگونه میخواهیم این مطالب را به هم ربط بدهیم؟
من در این کتاب بیان کردم، در این تلاطمات، تغییرات و تحولات در جهان، قطبهای مختلفی از جمله قطبهای سیاسی، فرهنگی و نظامی در حال شکلگیری هستند. ایران و روسیه در ۲۰۰ سال اخیر همیشه از پنجره جنگ، نزاع، اشغال، تردید، ترس و واهمه دو جانبه به هم نگاه کردند و روابط ایران و روسیه بر این اساس تعبیه و گفتمانسازی شده است. اگر از مردم ایران و روسیه درباره روابط این دو پرسش کنید و به پژوهشهای میدانی روی بیاورید، متوجه میشوید که این دو نسبت به هم با تردید، شک و تنازع نگاه میکنند و گفتمانهایشان در هالهای از ترس و واهمه شکل گرفته است. این باعث شده در سیاستهای بین دولی و کلان که در منطقه اورسیا شکل گرفته و یک سرش ایران و یک سر دیگرش روسیه مشکلاتی وجود داشته باشد. کشورهایی که در بین آسیای مرکزی و قفقاز قرار گرفتهاند جزء لاینفک حوزه تمدنی ایران بودند ولی از آن سو به دلیل ۲۰۰ سال قرابت با روسیه متأثر از فرهنگ روسیه شدهاند، بنابراین به گونهای این منطقه اوراسیا بین دو فرهنگ ایران و روسیه شکل گرفته و تکوین یافته است.
من در این کتاب با استفاده از جامعه شناسی فرهنگی نشان دادم که میشود از نگاه دیگری به روابط ایران و روسیه نگاه کرد، به جای اینکه فقط روی حوزه سیاست و جنگ تمرکز کنیم به حوزههای دیگر هم میتوانیم روی بیاوریم و نشان دهیم رابطه ایران و روسیه در حوزههای دیگر بسیار شکوفاتر بوده است. حتی در بخشی از کتاب اشاره کردم که رابطه سازنده فرهنگی ایران و روسیه فقط به دوران مدرن بر نمیگردد. حداقل در دوره صفویها چنین نبوده است و در زمان شاه اسماعیل صفوی از آن زمان تاکنون در تاریخ ایران و روسیه افراد زیادی در حال داد و ستد فرهنگی بودهاند. در آخر کتاب من ۳۰ صفحه عکس ضمیمه کردم که در آن نشان داده شده، سازندگان بسیاری از ساختمانهای ایران روسیها بودند و من اسمش را میگذارم روسهای ایرانی. این افراد فقط به ایران برای گردشگری و یا مستشاری نیامدند، بلکه در ایران زندگی کردند و زندگی آنها هنوز هم ادامه دارد و بالعکس آن هم هست بسیاری از ایرانیها به روسیه رفتند و در آنجا صاحب فرهنگ و سیاست شدند. یکی از کسانی که در حوزه ادبیات روسیه مهم بوده، فاضل اسکندر است که پدرش ایرانی است. دو برادر هالک و ولادمیر نیز بودهاند که مادر ایرانی دارند.
- در فصول مختلف کتاب به چه مباحثی پرداخته شده است؟
کتاب چهار فصل دارد. فصل نخست یک پیشگفتار دارد. اما فصل نخست کتاب «آشنایی زدایی» نام دارد و من در آن به مباحثی مانند روایتهای تاریخی و تاریخ به مثابه یک روایت پرداختهام. روایت دیگر، ساختمان تولید علم و شیوه تولید علم نیز از دیگر مباحث این فصل است. فصل دوم با عنوان «تولدی دیگر» به طرح مباحثی مانند علل بی اعتمادی ایران و روسیه به یکدیگر، جامعه شناسی خاندان و بیوت، جنگ تصورات، ایرانیان روسی و روسهای ایرانی اختصاص دارد. در فصل سوم با عنوان «قاره قلب» به مباحثی مانند حوزه تمدنی هارت لند و رویکردهای هفت گانه ژئوپلتیکی، تاریخ نگاری و تاریخ اندیشه، دانشگاه منطقهای و راههای عملیاتی کردن قاره قلب پرداخته شده است.
فصل چهارم نیز با عنوان «ایراسیا: قاره فرهنگی نوین» به بررسی مطالبی مانند اسلام مانع اجتماعی یا موتور محرکه تحولات اجتماعی، شیخ الاسلام دربند و پوشکین، دیانت و ملیت در قرن ۱۹ و ۲۰، روزهای خوش فردا و تصاویر ضمیمه و منابع اختصاص دارد.
من از این دو شخصیت به عنوان دو سمبل استفاده کردم تا روایت دیگری از روابط ایران و روسیه ارائه دهم. دغدغه اصلی من در این کتاب فقط مساله روسیه نیست و این به صورت یک مدلی در ساحت روابط بینالمللی ما میتواند مطرح شود تا با کشورها و حوزههای مختلف به گونه دیگر روابط را تعریف یا بازتعریف کرد. اگر به رابطه ایران و عراق نگاه کنید، میبینید در دورهای دشمن بودند اما اکنون روابط این دو به گونه دیگری تعریف میشود. بنابراین میشود این موضوع را در سطح بینالمللی ارائه کرد. رابطه ایران و آمریکا، ایران و اتحادیه اروپا، ایران و چین، ایران و عربستان و... را نیز به صورت دیگری میتوان تعریف کرد. ما اگر تمرکز را از روی نگاه سیاسی برداریم و سعی کنیم نگاههای دیگر را در نظر بگیریم که بتواند ما را به هم مرتبط کند، موفقتر میشویم. این نگاهی است که باید جامعهشناسان انتقادی با تأثیر گرفتن از فرهنگ و روایتهای فرهنگی، فضاهای جدیدی را پیش روی سیاستمداران، سیاستگذاران و جامعه قرار دهند.
روایت جنگ بین ایران و روسیه و روایت استعمار روسیه علیه ایران یکی از روایتهایی است که مطرح شده ولی قرار نیست این روایت غالب تا ابدالدهر تنها روایت مطرح بین روابط ایران و روسیه باشد و دیوار بی اعتمادی بین ایران و روسیه ایجاد کند.
- در صحبتهایتان به دانشگاه منطقهای اشاره کردید. منظور از چنین دانشگاهی چیست؟
در بین ایران و روسیه پنج کشور داریم که در آسیای مرکزی قرار گرفتند که شامل قزاقستان، قرقیزستان، ترکمنستان، تاجیکستان و ازبکستان است. در قسمت قفقاز هم سه کشور بین ایران و روسیه داریم که شامل جمهوری آذربایجان، ارمنستان و گرجستان است که مستقل هستند. اما هفت جمهوری مسلماننشین نیز در داخل قفقاز شمالی که دارای جمهوریهای مستقل هستند وجود دارد مثل چچن، مالی و غیره. دو جمهوری مسلمان نیز در داخل روسیه داریم که ۶۰۰ هزار کیلومتر با مسکو فاصله دارند و نامشان جمهوری تاتارستان و جمهوری باشغرستان است. اینها جمهوریهای مستقلی هستند در داخل فلات روسیه.
بنابراین ما ۱۷ منطقه در مجموع داریم که مسلمان هستند. ایران و روسیه در آسیای مرکزی، قفقاز و اوراسیا یک مشترکات فرهنگی بیشماری دارند، چون تاریخ این مناطق قبل از ظهور روسیه در تاریخ فرهنگی ایران بوده و بعد از آمدن روسیه به گونهای متأثر از فرهنگ روسی شدهاند، برای اینکه ما بتوانیم این منطقه را به یک واحد فرهنگی تبدیل کنیم نیاز به آگاهی و خودآگاهی دادن به مردم و سیاستگذاران و سیاستمداران فعال در حوزه فرهنگ و سیاست داریم. به همین دلیل داشتن یک دانشگاهی که بتواند نیازهای این منطقه را تأمین کند یکی از واجبات است. باید در این منطقه به گونهای دانشگاهی ایجاد شود که استادان، دانشجویان و اهدافش مانند دانشگاههای دیگر نباشد. اینکه دانشجویان ما بروند در اروپا و روسیه رشتههایی مانند ایران شناسی، روسی شناسی و ... بخوانند اهداف ما را تأمین نمیکند. ما نیازمند دانشگاهی هستیم که بتواند اهداف منطقهای ما را در اورسیا تأمین کند و موانعی که در راه رسیدن به همگرایی در منطقه وجود دارد را برطرف کند.
- شما در این کتاب انتقادهایی را نسبت به تک ساحتی بودن روابط ما با برخی از کشورها داشتید. آیا این انتقاد را میتوان به صورت گستردهتری نسبت به علوم انسانی تعمیم داد؟
من انتقادی نسبت به وضعیت علوم انسانی در ایران دارم و این انتقاد این است که ما خود را محبوس در چهارچوبهای رشته رشته کردن علوم انسانی کردیم در حالی که وضعیت موجود انسان وضعیتی نیست که فقط بتوان از طریق یک رشته به آن پرداخت. از سوی دیگر حرف من تنها درباره مطالعات میان رشتهای نیست و حتی فراتر بین رشتهای است. ما باید به وحدت معرفت باور داشته باشیم.
یکی از مشکلات علوم انسانی در ایران این است که تقلیدی از علوم انسانی در اروپا و آمریکا بوده و وحدت معرفت را قبول ندارد. از آن سوی دیگر مشکلاتی هستند که رنگ و بوی منطقه ما را دارند، مثلاً اصحاب علوم انسانی، جامعه شناسان و مردم شناسان اروپایی و آمریکایی در این منطقه زندگی نمیکنند که ظرافتهای این منطقه را بفهمند و حتی اگر هم درک کنند آنها را به گونهای که با امنیت ملی، منطقهای و جهانی خودش در ارتباط باشند میفهمند نه با آن معیارها و دغدغههایی که در بین منطقه اورسیا وجود دارد. به همین دلیل مخاطب این کتاب فقط جامعه شناسان و کارشناسان علوم سیاسی و روابط بینالملل نیستند.
مخاطب من یک دسته از اصحاب علوم انسانی است که به وحدت معرفت باور دارد و سیاستمدارانی است که در این منطقه سیاستهای کلان را معماری میکنند و از بازیگران اصلی آن ایران، روسیه، قزاقستان، ازبکستان، ترکمنستان، آذربایجان و گرجستان است. به زبان دیگر من میخواستم در این کتاب بیان کنم که این ادعاهای مرزی که برخی از کشورهای منطقه نسبت به هم دارند مثلاً ادعاهایی که آذربایجان نسبت به ایران دارد و یا ارمنستان نسبت به آذربایجان، ما با این دعواها به جایی نمیرسیم. در واقع دعواهای هویتی ما را به جایی نمیتواند برساند. راهکارهای قرن بیستم به گونهای نیست که بتواند با این سیاستهای کودکانه مسائل را حل کند. راه حل این است که ما باید این را یک واحد تمدنی و مشتمل بر فرهنگهای گوناگون و وحدت در کثرت ببینیم. این یکی از بهترین واحدهای تمدنی بزرگ است که میتواند اقتصاد و سیاستگذاریهای مشترک داشته باشد.
ایران هم به واسطه حوزه تمدنی مشترک که با کشورهای آسیای مرکزی و روسیه در دریای خزر دارد، باز هم میتواند بیشتر به این موضوع بپردازد و دانشگاهی مثل این میتواند اهداف ما را در درازمدت تعیین کند. البته این یک طرح است و نیاز به حرکت همگانی روشنفکران، اندیشمندان و اصحاب علوم انسانی دارد و مخاطبان من هم کسانی هستند که به وحدت معرفت در علوم انسانی اعتقاد دارند و باور دارند که نمیشود مسائل علوم انسانی و مسائل پیچیده منطقه ما را تنها با نگاه علوم سیاسی و یا مردم شناسی حل و فصل کرد.
- در تألیف این کتاب از چه منابعی استفاده کردید. روش پژوهش شما چه بوده است؟
من خانواده پوشکین در ایران را پیدا کردم. چون همه فکر میکردند از علی هانیبال در ایران هیچ اثری از آن نیست. ایشان در سال ۱۳۴۴ از دنیا رفته و در علوم انسانی ایران بسیار تأثیر گذار بوده اما تنها دو صفحه درباره آن نوشته است و آن هم مربوط به نوشتههای ایرج افشار در کتاب «سواد و بیاض» بوده و به صورت خیلی ساده گفته شده که این فرد به ایران آمده اما نمیدانیم اسم روسی آن چه بوده و چه عقبهای داشته و در سال ۴۴ هم فوت کرده است. من گذشته ایشان در روسیه را پیدا کردم. پدر و مادرشان، نام روسیاش، ارتباطش با خاندان پوشکین و هانیبال بزرگ در قرن هفدهم را بررسی کردم. خانواده او در ایران چه کسی بوده است؟ آرامگاه ایشان در کجاست؟ برخی فکر میکنند که آرامگاهش در آبادان بوده اما این طور نیست و مزارش در گلابدره و امامزاده قاسم است.
من اینها را به صورت میدانی بررسی کردم و دست نوشتههایش را خواندم. او نقاش برجستهای هم بوده و هفت زبان را به خوبی میدانسته است و در جنگ جهانی اول با ارتش سپید وارد بندر انزلی شده و من فعالیتهای او را در بندر انزلی بررسی کردم. البته یک کتاب دیگری هم با عنوان «زندگی علمی علی هانیبال» در دست تالیف دارم.
- این کتاب چه نکات متمایز و جذابی میتواند برای مخاطبان داشته باشد؟
من ندیدم کسی درباره این شخصیتها که دو شخصیت کلیدی در ایران و روسیه هستند چیزی نوشته باشد. کازنبرگ کسی است که در مطالعات شرق شناسی و ایران شناسی در جهان تاثیرگذار بوده است. علی هانیبال هم در حوزه علوم انسانی بسیار تاثیرگذار بوده است. کسی به اینها نپرداخته است. درباره کازنبرگ در روسیه بسیار نوشته شده، در روسیه ایشان را آذری، تاتار یا داغستانی معرفی کردند، در حالی که ایشان متولد رشت و گیلان بوده و مادرش شرف النسا دختر فرماندار بوده است. پدرش شیخ الاسلام دربند بوده و یکی از دلایلی که پدر ایشان قاسم کاظم بیگ را تبعید میکند به این دلیل بوده که روسها میگفتند پدر قاسم بیک با عباس میرزا تبانی کرده است و مردم را میخواهد بر ضد تزار بشوراند.
درباره ایشان اطلاعاتی که به زبان روسی و انگلیسی نوشته شده اطلاعات غلط است و با نگاه امروزی تاریخ را نوشتند در حالی که ایشان ملیت روسی نداشته و متولد ایران بوده است. درباره علی هانیبال هم هیچ گونه اطلاعاتی نیست به جزء دو صفحه اطلاعات فارسی و انگلیسی، هیچ کس اطلاعات جدیدی ندارد اما من اطلاعات جدیدی را در این باره بازخوانی کردم. متاسفانه ما کارهای حاضری دوست داریم و نمیرویم تحقیقات حاشیهای و میدانی بکنیم.
نظر شما