به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ رضا مختاریاصفهانی در این کتاب به بازتعریف چگونگی برآمدن رضاشاه در عرصه سیاست ایران میپردازد.
نگاهی نو به رویدادهای تاریخی
این کتاب در هفت فصل تالیف شده که عناوین سرفصلهای آن عبارتند: «کودتا»، «مجلس پنجم، پایانی بر یک دوران»، «پایان یک سلسله»، «دولتها و سوانح سیاسی»، «تحولات و اصلاحات»، «فرهنگ و جامعه» و «روابط خارجی». همچنین کتاب از دو پیوست «کابینههای دوره رضاشاه» و «مصالحهنامه املاک به رضاشاه» به انضمام «اسامی برخی روستاها» تشکیل شده است.
در صفحات نخست کتاب، اسماعیل سنگاری، دبیر مجموعه پژوهشهای نوین تاریخی بنگاه نشر و ترجمه کتاب در مطلبی با عنوان «درباره مجموعه» در توضیح لزوم پژوهش و انتشار کتاب با نگاه نو به رویدادهای تاریخی میگوید: «مجموعه پژوهشهای نوین تاریخی بر آن است که بهترین آثار محققان، تاریخنگاران و جامعهشناسان تاریخی در حوزه مطالعات تاریخ و فرهنگ ایران و جهان پس از عصر باستان تا دوره معاصر را در دسترس پژوهشگران و علاقهمندان به این گونه آثار قرار دهد.»
اعتقاد نخبگان ایرانی به دیکتاتوری با مشت آهنین
نویسنده در «مقدمه» در تشریح انتخاب رضاخان به عنوان شاه ایران آورده است: «ایران دوره پهلوی اول متمایز از دیگر دورههای تاریخی آن است. (دورهای از پی انقلاب مشروطه و ناکامیهای آن در نوسازی کشور) از همین رو برخی از گروههای اجتماعی برای انجام نوسازیهای مورد نظر، قائل به دیکتاتوری به عنوان مرحله گذار از استبداد فردی به دموکراسی شدند، چرا که در آن زمان زودرس بودن مشروطه در جامعه ایران در نبود نهادهای مدنی و ابزارهای مدرن اندیشه غالب بود. به اعتقاد نخبگان ایرانی، دیکتاتوری با مشت آهنین لازم بود تا ابزارهای مدرن را به عنوان مقدمه نهادهای مدرن فراهم آورد.»
فصل نخست با عنوان «کودتا» ماجرای روی کار آمدن رضاخان را به تصویر میکشد که در تفسیر ایامِ خیز رضاخان برای دستیابی به قدرت میخوانیم: «سلطنت رضاشاه هم دورهای تحولات، اصلاحات و تلاطمات است ـ دورهای که تحولات مهمی در سیستم قضایی، آموزشی، اقتصادی، صنعتی و ... انجام شد. در کنار این تحولات، سوانح سیاسی گوناگونی رخ داد که جامعه ایران را دچار اصطکاک سیاسی و اجتماعی کرد. جامعه سنتی ایران در گذار از وضعیت کنونی خود به وضعیت مدرن، مقاومتهایی بروز داد، مقاومتهایی که گاه با خشونت دولتی مواجه میشد. از همین رو شکاف میان دولت و ملت رخ نمود.»
در صفحاتی از همین قسمت کتاب درباره شرایط فساد دوره قاجار در زمان پادشاهی احمدشاه آمده است: «سرانجام مطبوعات رضاخان را در رویارویی با مشیرالدوله قرار دادند. روزنامه شفق سرخ اوضاع جامعه را به گونهای اختناقآور میداند که باعث «خارج شدن جامعه از متانت در اعتراض به اوضاع» شد. این اعتراضات منجر به تحصن روزنامهنگارانی مانند فرخی یزدی در سفارت روسیه، حضرت عبدالعظیم و بهارستان شد. در این زمان، روزنامه حقیقت با چاپ مطلبی از اختلاسهای سردار اعتماد، رئیس قورخانه، پرده برداشت.»
بیانیه شدیداللحن مسبب کودتای ۱۹۱۹
«مجلس پنجم، پایانی بر یک دوران» نام فصل دوم کتاب است و در آن نویسنده سراغ قدرت گرفتن رضاخان، سردار سپه میرود که با کودتای ۱۹۱۹.م قدرت بیشتری کسب کرده و در این رابطه مینویسد: «رضاخان با قوامالسطلنه در سرکوب پسیان و جنگلی همکاری و مساعدت کرد. در این زمان، رضاخان بیشتر به امور نظامی و اصلاحات در این زمینه میاندیشید. عرصهای که افکار عمومی و حمایت نخبگان را به همراه داشت. «نخوت تعلق داشتن به این حرفه برگزیده در رابطه با غیرنظامیها»، در رضاخان تبدیل به حس برتریطلبی شده بود. نیروهای نظامی در این زمان از سایر نهادها انسجام یافتهتر بودند. بنابراین رضاخان با تکیه بر نظامیان، از سیاسیون غافل و نسبت به آنان بیتوجه بود. رضاخان خود را در مقامی میدید که کسی را یارای تعرض بدان نبود. از این رو زمانی که جراید و روزنامهها حمله به کودتا و سیدضیاء را شدت بخشیدند، وی در بیانیه شدیداللحنی خود را مسبب کودتا معرفی کرد: «آیا با حضور من مسبب حقیقی کودتا را جستجو کردن مضحک نیست؟»
در همین قسمت کتاب درباره زمزمههای جمهوریخواهی رضاخان در کسوت سردار سپه میخوانیم: «سردار سپه حدود یک ماه قبل مقدمات این تغییر را فراهم ساخته بود. در تلگراف محرمانهای که از وزارت جنگ به امیر لشکر جنوب مخابره شده، آمده «... موضوع جمهوریت یک امری است ملی، باید با دست مردم و صدای خود ملت انجام یابد.» در این تلگراف، حضور تجار و کسبه بازار، روزنامهنگاران و گروههای سیاسی و علما ضروری دانسته شده و بر رفع هرگونه توهمی مبنی بر دخالت رضاخان و نظامیان تأکید شده است.»
فصل سوم «پایان یک سلسله» به تغییر قدرت در عرصه سیاسی ایران اشاره میکند. قدرت شاهی از قاجار به پهلوی تبدیل شده و درباره برنامههای پهلوی نخست در عرصه روابط سیاسی با سایر کشورها آمده است: «رضاخان پس از بازگشت به اریکه قدرت، هیئت وزیران و برنامههای دولت که توسط فروغی، وزیر امور خارجه، قرائت شد، عبارت بود از: «تشیید روابط حسنه با دول متحابه، تکمیل قوای دفاعیه مملکت و گذرانیدن قانون خدمت نظام عمومی.» همچنین اصلاح امور اداری، قانون سجل احوال، تکمیل قوانین عدلیه و توسعه معارف در آن مورد توجه قرار گرفته بود. دولت در امور اقتصادی، بر گذراندن امتیاز نفت شمال، اصلاح بودجه، تقدیم لایحه راهآهن و راه شوسه تاکید نهاده بود.»
ناسیونالیسم؛ شعاری برای قطع ید استبداد
یکی از شعارهای پهلوی نخست که از سوی برخی سیاستمداران به وی ترزیق شد، تمرکز بر حس ناسیونالیستی در کشور بود. نویسنده درباره گره خوردن تجدد و حس ناسیونالیستی همین قسمت کتاب آورده است: «ناسیونالیسم از شعارهای مشروطه بود که برای قطع ید استعمار و استبداد وابسته کارایی داشت. ناسیونالیسم حلقه ارتباطی روشنفکران جامعه و تودههای مردمی بود. ناسیونالیسمی که رضاخان برگزید، این ویژگی را داشت که هر دو طیف را برمیگرفت. او تجدد غرب را که مورد توجه روشنفکران بود، با عِرق ملی که در نزد تودهها جایگاهی داشت، در همآمیخت و بازگشت به دوران عظمت و شکوه باستانی ایران را که در هر دو گروه و به خصوص روشنفکران مورد توجه بود، از نظر دور نمیداشت. رضاخان در نظر جامعه ایران ناسیونالیستی عملگرا بود. او ناسیونالیسم خود را در وقایعی چون سرکوب شیخ خزعل به اثبات رساند.»
برخی سیاستمداران کهنهکار قجری با نیات رضاخان که اندیشه تغییر سلطنت داشت، مخالف بودند. از جمله درباره مخالفت موتمن الملک، از روسای مجالس پیشین میخوانیم: «برهمگان مشخص بود که آفتاب اقبال قاجاریه رو به افول است. مجلس نماد دموکراسی و مشروطه روزهای دشواری در پیش داشت. سیاستمداران وجیهالملله سعی در کنارهگیری از حادثه و دوری از گام برداشتن برخلاف قانون اساسی داشتند. انتخاب هیأت رئیسه مجلس در راه بود. مؤتمن المللک که از روسای ممتاز تمام ادوار قانوگذاری مشروطه است، با وجود رأی اکثریت حاضر به قبول این مقام نشد. در حالی که برخی نطق سیدمحمد تدین مبنی بر انصراف به نفع مؤتمن المللک در واقع نمایندگان را متوجه این موضوع کرد که او حاضر و قادر به قبول ریاست و اداره جلسه نیست که نظر به تخطی از قانون اساسی دارد.»
«دولتها و سوانح سیاسی» عنوان فصل چهارم کتاب است و سراغ برخی نشانههای پررنگ تجدد غربی در رفتار رضاشاه میرود. در شرح تولد پهلوی نخست پس از حذف تیمورتاش از صحنه سیاست با توجه به بروز و ظهور نشانههای تجدد آمده است: «رضاشاه با حذف تیمورتاش، دوره جدیدی را آغاز کرد. در همان روزهایی که محکومیت عبدالحسینخان تیمورتاش اعلام شد، تهران شاهد جشن تولد رضاشاه بود، جشن تولدی که در آن نمایشهایی چون کشتی خشایارشا و نیزهداران قدیم ایران وجود داشت. همچنین نمایشی از ناپلئون تهیه شده بود. در واقع رضاشاه در این مراسم گذشته باستانی ایران را با دوره مدرن غرب پیوند زده بود. این پیوند اما به طور معناداری دورهای از غرب را نشانه رفته بود که نشانی از دموکراسی در آن نبود. جالب آنکه این قسمت از جشن با اعتراض برخی از نکتهبینان مواجه شد.»
فردوسی نقطه اشتراک تودهها و نخبگان در ناسیونالیسم ایرانی
فصل پنجم «تحولات و اصلاحات» عصر رضاشاه را مورد کندوکاو قرار داده و درباره برخی تغییرات در شهرها و راهاندازی انجمن بلدیه آمده است: «با تثبیت سلطنت رضاشاه و تلاش برای تمرکزگرایی سیاسی، قانون بلدیه دوره مشروطه هم در معرض تغییر قرار گرفت. از همین رو قانون جدیدی برای بلدیه در سیام اردیبهشت ۱۳۰۹ به تصویب مجلس شورای ملی رسید. قانون جدید قانون بلدیه مصوب ۱۳۲۵ قمری را ملغی اعلام کرد. در این قانون، انجمن بلدیه شکل طبقاتی یافت و تنها طبقات سهگانه تجار، اصناف و مالکین اجازه شرکت در انتخابات بلدی را یافتند. عده انتخاب شوندگان میبایستی پنج برابر تعداد اعضای انجمن بلدیه میبود.»
«فرهنگ و جامعه» فصل ششم کتاب را دربرمیگیرد. در این صفحات بار دیگر نویسنده سراغ چرایی ظهور رضاشاه در عرصه سلطنت میرود و درباره دلیل به تخت نشستن وی با توجه به بنبست رسیدن مشروطه مینویسد: «سلطنت رضاشاه در تاریخ پادشاهی ایران متفاوت است. او از بطن نظام سلطنتی مشروطه برآمد؛ همچنان که ناپلئون بناپارت در تاریخ فرانسه چنین وضعیتی داشت. هرچند در ابتدا سعی کرد نظام مشروطه را به جمهوریت تغییر دهد، اما پس از ناکامی، مجلس مشروطه را به همراهی با تغییر قاجار فراخواند. مشروطه هم به بنبست رسیده بود. وفاداران به مشروطه معتقد شده بودند ناکامی این نظام، از نارس بودن نهادهایی است که باید حامل شعارها و اهداف مشروطه باشند. احزاب، مجلس و مطبوعات آزاد در جامعهای پدید آمده بودند که یکباره از وضعیت استبدادی صرف میخواست به مرحله دموکراسی قدم بگذارد. از همین رو نتیجه این شد که مشروطه در اهداف خود ناکام ماند.»
در همین قسمت کتاب درباره نقش و اهمیت سراینده شاهنامه در ایدئولوژی پهلوی نخست میخوانیم: «فردوسی در هویت ایرانی یک نماد است؛ نمادی که با حفظ تاریخ و زبان ایرانیان به آنان هویت بخشید. برجسته کردن فردوسی اهمیت دادن به میراث باستانی ایران نیز بود. با وجود اینکه فردوسی در دوران پس از اسلام زندگی کرده بود، با مهاجمان عرب و ترک سر آشتی نداشت. او به تاریخ ایران باستان توسل جسته بود تا با نشان دادن عظمت باستانی ایران، قوم ایرانی را در مقابل مهاجمان برکشد. فردوسی نقطه اشتراک تودهها و نخبگان در ناسیونالیسم ایرانی است. تودهها با فردوسی احساس آشنازایی میکردند. «شاهنامه» او نقل محافل آنان بود. پهلوانان شاهنامهاش در فرهنگ عمومی جایگاه خاصی دارند. از همین رو یاد کرد فردوسی در عمومی کردن ایدئولوژی پهلوی اول کارکرد ویژهای داشت.»
خودنمایی روس و انگلیس در ایران عصر رضاشاه
فصل هفتم بر مسائل حوزه «روابط خارجی» متمرکز شده و پیرامون کشورهایی از جمله روس و انگلیس که روابطی با ایران داشتند، آمده است: «عرصه سیاست خارجی در دوره پهلوی اول گرچه گسترده و متنوع بود، سایه دو همسایه شمالی و جنوبی، شوروی و انگلستان، بر سر این عرصه همچنان خودنمایی میکرد. روسهای شوروی پا در همان مسیر روسهای تزاری با رنگ و لعاب ایدئولوژی مارکسیستی گذاشتند. سایه سوء تفاهم در روابط ایران و انگلیس نیز در این دوره همچنان باقی بود، سوءتفاهمی که ریشه در گذشته داشت. آلمان، آمریکا و فرانسه روابط مهم و گستردهای با ایران داشتند.»
کتاب «پهلوی اول، از کودتا تا سقوط» تالیف رضا مختاریاصفهانی در ۴۷۲ صفحه، شمارگان یکهزار نسخه و به قیمت ۲۵هزار تومان از سوی نشر بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه در دسترس علاقهمندان قرار گرفته است.
نظر شما