به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ قاسم پورحسن، استاد دانشگاه علامه طباطبایی، با اشاره به جایگاه پژوهش در تحول علوم انسانی اظهار کرد: با وجود اهتمامی که تاکنون در ایران نسبت به مساله پژوهش صورت گرفته است اما متاسفانه تنها با کمیتی از پژوهش مواجه بوده ایم، این کمیت کمتر توانسته به تولید اندیشه و فکر منتهی شود.
وی ادامه داد: علت روشن این مساله آن است که در التفات ما به پژوهش توجه بنیادینی به تولید فکر نشده است یا جهت و سرمایه گذاری جدی برای تولید فکر صورت نداده ایم، تولید اندیشه و فکر مساله ای متفاوت از پژوهش یا حجم پژوهشی است که در جامعه صورت می گیرد، پژوهش تنها مقدماتی برای شکل گیری اندیشه هستند، شکل گیری اندیشه، دیسیپلین، فواید و نظام روشن خود را دارد یعنی این گونه نیست که حجم و تعداد پژوهش ها منتهی به تولید اندیشه شود.
عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی گفت: تلقی من این است که ما هنوز به فهمی درست از تولید اندیشه نتوانسته ایم دست پیدا کنیم، بسیاری از دانشگاه ها حتی خود وزارت علوم، روسای دانشگاه ها و روسای مراکز و نهادهای پژوهشی به این امر توجه درست ندارند که تولید اندیشه یک فرآیند است، این گونه نیست که اندیشه تنها با نوشتن مقالات انبوه تر شکل بگیرد بنابراین تا زمانی که فواید درست تولید فکر را نتوانیم شکل دهیم و یا فهم درستی از تولید اندیشه نداشته باشیم می شود گفت که در تنها در هر حال ارایه مقالات و یا انبوهی از نوشته ها هستیم که بسیاری از آنها شاید مساله محور نباشند و شاید به تولید اندیشه هیچ گاه منتهی نشوند لذا ضرورت دارد که ما در کنار توجه جدی به انجام پژوهش، تلقی و فهم مان و تاکیدمان این باشد که لزوما این مقالات به اندیشه هم منتهی شود.
این محقق فلسفه اسلامی در ادامه در پاسخ به پرسشی مبنی بر اینکه کدامیک از مکاتب فلسفی اعم از مشایی، اشراقی و متعالیه می تواند به تولید علوم انسانی کمک کند، گفت: ابتدا باید این نکته را دانست که در حوزه فلسفه اسلامی فیلسوفان ما پیرو یا شارح تفکر مشاء نبوده اند، فیلسوفان اسلامی بنیانگذار تفکری بودند که ما از آن تعبیر می کنیم به حکمت الهی یا حکمت اسلامی، من در میان فیلسوفان اسلامی از فارابی تا علامه طباطبایی هیچ تفاوتی به لحاظ نوع تأثیرگذاری که می توانند بر علوم انسانی داشته باشند قائل نیستم، فارابی گسستی را با یونان شکل داد که در پرتو این گسست توانست بنیادهای نیرومندی را برای حکمت اسلامی فراهم کند.
پورحسن افزود: اوج بست و بالندگی این فهم در ابن سینا شکل می گیرد، ما سراسر نباید ابن سینا و فارابی را متفاوت از سهروردی یا ملاصدرا بدانیم. ملاصدرا، بزرگترین ابن سینا شناس و سهروردی شناس است، حتی سهروردی تاکید می کند که مکتبی که در حال سامان دادن به آن هستم در آرا ابن سینا به صورت پراکنده وجود دارد و من تنها دارم به آنها نظام می بخشم یا ملاصدرا در جلد اول اسفار بیان می کند دیدگاهی که من عرضه می کنم ابن سینا و سهروردی بیان کرده اند. بنابراین ابتدا باید بدانیم که حکمت اسلامی مربوط به سنت اسلامی است و متفاوت از اقتضائات و خاستگاه معرفتی است که در یونان به وجود آمد.
وی با بیان اینکه فیلسوفان ما تابع یونان و سنت یونانی نبودند تصریح کرد: فیلسوفان ما دغدغه جامعه اسلامی را داشتند، طرحی که فارابی با عنوان مدینه فاضله ارایه می کند مربوط به پرسش در سنت اسلامی است مربوط به نیاز در سنت اسلامی است بنابراین من معتقدم که فلسفه اسلامی یکپارچه است و پرسش فیلسوفان مسلمان پرسش و نیازهای جامعه اسلامی است لذا تفاوت بنیادینی میان این مکاتبی که عنوان شد نمی دانم و همه آنها را در عنوان سنت اسلامی یا فلسفه اسلامی قرار می دهم، به بیان دیگر همه آنها جریان عقلی را شکل می دهند که می تواند مهمترین بنیان برای علوم انسانی باشد.
پورحسن در ادامه در مورد توانایی معرفت شناسی و روش شناسی موجود در کشور راستای تولید علوم انسانی اسلامی گفت: ما دو نکته را باید از همدیگر تمییز دهیم، نکته اول این است که ما به علوم انسانی توجه پیدا کرده ایم اما به نظر می آید که خلط و اشتباهاتی در این توجه داریم. خلط نخست این است که ما تصورمان این است که علوم انسانی موجود سراسر سکولار و غرب زده است، در حالی که علوم انسانی محصول تعین عقل بشری است، بنابراین اگر برخاسته از عقل بشری باشد بخشی از نیازهایی که ما در علوم انسانی در حال جست و جویش هستیم در آن وجود دارد، در وهله دوم ما باید در خاستگاه معرفتی و غایت علوم انسانی جست وجو کنیم نه لزوما درمحتوا و موضوعات، پس باید به این خلط توجه بکنیم.
استاد دانشگاه علامه طباطبایی تصریح کرد: سخن نخست من این است که ما ابتدا باید فهم درستی از علوم انسانی داشته باشیم من اعتقاد ندارم که چنین چیزی در علوم انسانی فعلی شکل گرفته باشد. شاید دغدغه مهم ما این است که ما ابتدا بتوانیم مواجهه درستی با علوم انسانی موجود داشته باشیم، این فهم که علوم انسانی موجود را سراسر سکولار بدانیم یا باید آنها کنار بزنیم تا علوم انسانی دیگری شکل گیرد فهم نادرستی است. نکته دوم این است که آیا ما توان و استعداد یا زمینه شکل دادن به علوم انسانی که مطلوب ماست را داریم. معتقدم که ما زمینه چنین چیزی را داریم اما روش درست را برای سامان دادن به علوم انسانی که مد نظرمان هست را نداریم.
پورحسن با بیان اینکه مهمترین روش برای این تحول در علوم انسانی روش عقلی است، گفت: لازمه روش عقلی آن است که تفکر فلسفی احیا شود، ما بدون تفکر فلسفی نمی توانیم به علوم انسانی دست یابیم، هنوز تفکر عقلی و فلسفی در جامعه ما به نحو نیرومندی ظاهر نشده است، پس ناچاریم بر گردیم به سنت دیرین خودمان تا در پرتو آن بتوانیم آنچه که از علوم انسانی پرسش عقلی می کنیم به دست آورده و پاسخ دهیم و در عین حال به تعریفی درست از علوم انسانی که خواهان آن هستیم برسیم.
وی ادامه داد: ما باید اصلاح و تغییراتی در روش هایمان صورت دهیم، معتقدم این تغییر در روش باید منتهی به گسست بنیادین در روش شود که می تواند توام با روش آگاهی باشد، زمانی که در مغرب زمین روش آگاهی صورت گرفت فهم شان و تفسیرشان از انسان، از علوم انسانی و از جامعه متفاوت شد.
این محقق و نویسنده کشورمان گفت: ما همچنان در درون تمدن اسلامی فهمی سنتی از زندگی وعلوم انسانی داریم، در حالی که باید دگرگونی ایجاد کنیم و فهمی تازه از انسان و نیازهای جدید او داشته باشیم، باید فهم جدیدی از علوم انسانی داشته باشیم به انضمام اینکه دو دیگاه کلان در علوم انسانی داریم یک دیدگاه آن است که علوم انسانی فعلی را سراسر کنار بگذاریم و علوم جدیدی را تاسیس کنیم که من با این دیدگاه مخالف ام، دیدگاه دوم این است که ما بتوانیم به تکمیل و ترمیم علوم انسانی کمک کنیم، آن روش به ما کمک می کند که فهم درستی از تکمیل، ترمیم و علوم انسانی داشته باشیم.
وی با بیان اینکه مدارس ما مانند دانشگاه های ما قدرت خلاقیتشان را از دست داده اند، تصریح کرد: اکنون در نظام آموزشی مدارس با حفظ کردن، تلاش مضاعف برای یادگیری صرف مواجهیم، ما در نظام آموزشی مدارس مان قدرت خلاقیت و بالندگی و شکوفایی فکر را به دانش آموزان مان نمی دهیم، حجم بسیاری از مطالبی را می گوییم که دانش آموزان تنها باید بیاموزند. به همین دلیل تلقی من این است که باید تغییر در نظام آموزشی مان ایجاد کنیم و به جای یادگرفتن صرف قدرت تفکر را در دانش آموزان بالا ببریم. این وضعیت نامطلوب در نظام آموزشی مدارس ما به دانشگاه نیز سرایت کرده است.
پورحسن در پایان سخنانش تصریح کرد: دانشجویان ما کمتر در فراگرفتن و انجام پژوهشها قدرت تفکر دارند لذا وقتی که مقالاتی را تدوین می کنیم عمدتا گردآوری است، ما باید تغییر اساسی در مدارس مان ایجاد کنیم و به جای حافظه محوری و به جای یادگیری حفظی مطالب انبوه به پرورش تفکر دانش آموزان همت گماریم تا در دانشگاه نیز شاهد رویه ای متفاوت باشیم، ما از نظام مطلوب آموزشی فاصله زیادی داریم و دانش آموزان عمدتا برای کنکور پرورش پیدا می کنند و تنها برای حفظ کردن مطالب انبوه همت می گذارند و فرصت اندکی را به آنها برای خلاقیت می دهیم، باید نظام آموزشی تأمل محور و خلاقیت محور را شکل دهیم تا زمانی که دانش آموزان به دانشگاه می آیند براساس خلاقیت محوری فعالیت کنند.*
*منبع: سایت طلیعه
نظر شما