به گزارش فرهنگ امروز به نقل از هنر آنلاین؛ مهدی احمدی هنرمندی است که پیش از این که بازیگر باشد، نقاش بوده است. او سالها پیش با شاگردی هنرمندانی همچون غلامحسین نامی، مرتضی ممیز، گیزلا سینایی، فرح اصولی و.... وارد عرصه هنر شد و با حضور در فیلمی از خسرو سینایی وارد عرصه سینما شد؛ البته احمدی در زمینه موسیقی نیز سالها فعالیت داشته که هنوز شکل عمومی به آن نداده است، او زیر نظر موسیقی دانانی همچون، فرامرز پایور، پشنگ کامکار و حشمت سنجری به فراگرفتن موسیقی پرداخته است.
اما نقاشی برای احمدی از اهمیت خاص و ویژه ای برخوردار است و او بیش از این که خود را بازیگر بداند، نقاش میداند. احمدی این روزها حاصل ۲۰ سال نقاشیهایش را در گالری فروزان به نمایش درآورده است. به همین بهانه با او به گفتوگو نشستیم تا دیدگاههای او را در زمینه هنر، موسیقی و سینما جویا شویم.
شما را بیشتر به عنوان بازیگر میشناسند اما شما بیش از ۲۰ سال است که به نقاشی پرداختهاید. علاقه شما به هنر و به ویژه هنرهای تجسمی و نقاشی از چه زمانی آغاز شد؟
پیش از آنکه وارد دانشگاه شوم یا نقاشی را به شکل حرفهای دنبال کنم، علایقی به هنر داشتم که از دوران کودکی من ناشی میشد. این علاقهها پرورش یافته نبودند تا زمانی که در دوران نوجوانی نقاشی را دنبال کردم و به چند کلاس آموزشی معمولی رفتم که البته دستاوردی برای من نداشت.
از جایی به بعد متوجه شدم که اگر قرار است نقاشی را به شکل جدی دنبال کنم باید آموزش درستتری ببینم. من در دوران کودکی و نوجوانی موسیقی برایم مهمتر از نقاشی بود و از ۱۱ سالگی ساز میزدم و همیشه فکر میکردم که موسیقی است که در زندگی آینده من جای خود را باز خواهد کرد. به همین دلیل موسیقی را دنبال کردم اما هیچگاه به شکل حرفهای موسیقیام را ارائه ندادم. با این حال موسیقی تا امروز نیز بخشی از حاشیه زندگی من است؛ به دلیل اینکه موسیقی ذهن مرا بسیار منظم میکند. هفده سالم بود که به کلاسهای خانم فرح اصولی رفتم و آموزش نقاشی را به شکل جدی نزد ایشان و سپس زیر نظر خانم گیزلا سینایی آغاز کردم. پس از آن بود که وارد دانشگاه شدم و تحصیل را در رشته معماری آغاز کردم اما به دلیل اینکه معماری آن چیزی که میخواستم نبود، انصراف دادم ؛ آشنایی با آقای غلامحسین نامی باعث شد بیشتر به نقاشی بپردازم، پس از آن برای تحصیل در رشته گرافیک به دانشگاه هنر رفتم. در دانشگاه استادان بسیاری بودند که میتوانستم با آنها کار کنم و این موضوع هر روز علاقه مرا به نقاشی بیشتر کرد.
به جز آقای غلامحسین نامی نقاشی را نزد چه استادان دیگری آموختید؟
من ۵ یا شش سال با آقای احمد وکیلی طراحی و نقاشی کار کردم. همزمان آشنایی با آقای رویین پاکباز و شرکت در کلاسهای او زمینه دیگری را برای آموزش نقاشی برایم فراهم کرد. کلاسهای آقای پاکباز دانشگاهی دیگر بود که من بسیار از آن میآموختم. این آشنایی مسیر زندگی مرا تغییر داد و آنجا بود که فهمیدم از زندگی چه میخواهم. او نگاه درستی که میتوان از نقاشی داشت و فهمی که میتوان از این هنر به دست آورد را درون من گسترش داد. در کنار آن حضور در کلاسهای آقای وکیلی شور نقاشانه را در من پرورش داد و من بسیار طراحی را از او آموختم. پس از این دوران بود که نقاشی برایم از موسیقی جدیتر شد، با نقاشی راحتتر میتوانستم حرف بزنم و در واقع میتواستم چیزی از خودم خلق کنم. اگر موزیسین میشدم فکر میکنم که در نهایت نوازنده بسیار خوبی میشدم اما شاید نمیتوانستم چیزی از خودم ارائه کنم در حالی که در نقاشی به هرشکل که میخواستم میتوانستم فکر کنم و احساس رهایی داشته باشم و هنوز هم همین حس را دارم.
شما در دو فضای مختلف هنر آموختید، در دانشگاه گرافیک خواندید ولی چند استاد را خودتان انتخاب کردید تا از آنان نقاشی بیاموزید. آموزش آکادمیک و آموزش نزد استادانی که خودتان انتخاب کرده بودید چه تفاوتی برای شما داشت؟
من برای تحصیل در دانشگاه رشته گرافیک را انتخاب کردم. آن سالها گرافیک تازه مطرح شده بود و بازار گرمی داشت. متوجه شدم که روحیه من باز هم با گرافیک سازگار نبود و میخواستم این رشته را نیز کنار بگذارم اما چون معماری را رها کرده بودم تصمیم گرفتم گرافیک را ادامه داده و در کنار آن نقاشی را نیز ادامه دهم. البته من بسیار از گرافیک آموختم زیرا گرافیک هنری کاربردی است و پایه آن در نقاشی و طراحی است و یک گرافیست خوب باید نقاشی بداند و گرافیستهای برجسته ما در دهه ۳۰ و ۴۰ که دوره آغازین گرافیک در ایران است، نقاشان برجستهای بودند. کسانی مثل استاد جوادیپور، مرتضی ممیز، فرشید مثقالی و... همه جز نقاشان شناخته شده ایران نیز هستند. به واسطه حضور در کلاسهای آقای نامی با مرحوم ممیز آشنا شدم که بعدها استاد راهنمای پروژه لیسانس من بودند. در این آشنایی متوجه شدم که این هنرمند چه اندازه طراح زبردستی است و درک او از نقاشی چه اندازه بالاست. در این مسیر متوجه شدم که گرافیک تنها یک هنر کاربردیست که برای آن باید نقاشی را به درستی شناخت. در حقیقت در بخش گرافیگ جنبههای تصویرسازانه بیشتر مرا جلب میکرد و باز راه مرا به سمت نقاشی میبرد. به علاوه خودم کمبودهایی را حس میکردم؛ آن زمان نمایشگاهی برگزار کردم و چون به فیگور از همان ابتدا علاقه داشتم متوجه شدم که در کشیدن مثلا یک دست مشکل دارم و باید روی این بخش از نقاشیام کار کنم. همین زمان بود که در کلاسهای آقای وکیلی شرکت کردم و طراحی را از ایشان آموختم.
آقای احمدی درباره اهمیت طراحی و جنبه طراحانهای که در کارهای شما به خوبی قابل مشاهده است نیز صحبت کنید.
در دورهای که کارم را آغاز کردم برای توانایی در اصول و مبانی حجم و فضا و المانهای نقاشی، به آموختن طراحی روی آوردم. من این حس را داشتم که باید چیزی که میبینم را بتوانم بکشم و این کشیدن مستلزم داشتن تمرینهای طراحی است. طراحی موضوع عجیبی نیست و هر کسی میتواند آن را یاد بگیرد. طراحی فقط توانایی کشیدن احجام یا اشکال نیست بلکه جنبههای دیگری دارد. چون من نقاشی را انتخاب کرده بودم طراحی را برای نقاشی میخواستم. حتی الان هم دو یا سه روز در هفته را به طراحی اختصاص میدهم. با طراحی فضای بیرون و درون خودم را کشف میکنم. این طراحی تنها کشیدن شی بیرونی نیست، شما طراحی میکنید اما خودتان را در این کشیدن پیدا میکنید و به این ترتیب چیزهای دیگری به خطوط، سطوح و تیرگی-روشنیهای طراحی اضافه میشود که بیانگر درونتان است.
به عنوان کسی که به شکلی جدی به دنبال آموختن نقاشی بود و در دانشگاه نیز هنر را دنبال میکرد، چه زمانی احساس کردید که به بیانی مستقل و فردی دست یافتهاید و میتوانید این بیان مستقل را ارائه کنید.
زمانی که در کلاسهای آقای پاکباز شرکت داشتم، تعدادی از هنرجویان روی نقاشی ایرانی کار میکردند و من صحبتهای ایشان و کارهایی که در مورد آنها صحبت میکردند را میشنیدم، موضوع نقاشیهای ایرانی برایم خیلی جالب شد و سعی کردم خصوصیات ساختاری نقاشی ایران را بشناسم. در این تلاشها شکل نقاشی من از بازنمایی صرف طبیعت و تجربه در سبکهای مختلف نقاشی غربی خارج شده و تلفیق نقاشی ایرانی با این فضا اتفاقات جدیدی برای من ایجاد کرد. به علاوه من هم موسیقی ایرانی کار میکردم و هم به شعر و ادبیات ایران علاقه داشتم و فضای نقاشی ایرانی با این دو همخوانی بسیار داشت. این گرایشها باعث شد اتفاقی در کارهای من بیافتد که به بیان شخصی و مستقل خودم در نقاشی نزدیکتر بشوم. شاید ۱۰ سال نخست نقاشیهایم دوران آشنایی با نقاشی از دریچه هنر غرب باشد، اما از جایی نقاشی ایرانی و فهم ساختاری آن در کار من دخیل شد. کما اینکه این رویکرد به نقاشی ایرانی در دهه چهل توسط عدهای از نقاشان نیز رخ داده است اما در دهه هفتاد برخورد خوبی با آن نمیشد و واپسگرایی به حساب میآمد.
در آنها سالها نخستین نمایشگاه انفرادی شما چه سالی برگزار شد؟
نخستین نمایشگاه من سال ۱۳۷۳ برگزار شد که نمایشگاهی از کارهای طراحی من بود. دو سال بعد نیز نمایشگاه طراحی دیگری برگزار کردم. از آن سال تا سال ۱۳۸۴ نمایشگاه انفرادی دیگری نداشتم. و تنها در تعدادی نمایشگاه گروهی شرکت کردم. این دو نمایشگاه طراحی را به دلایلی در یک فضای خصوصی برگزار کردم که همه آن کارها به فروش رسید. اما سال ۸۴ در گالری هما نخستین نمایشگاه انفرادی رسمیام را برگزار کردم. در این نمایشگاه آن بخش از کارهای من که بر اساس نقاشی ایرانی شکل گرفته بود به نمایش درآمد.
اگر بخواهید کارهایتان را دورهبندی کنید چند دوره برای آثارتان قائل خواهید شد؟
من کارهایم را به سه دوره اصلی تقسیم میکنم. در دوره نخست به اندوختن تجربیات نقاشی پرداختم. در این دوره سعی کردم ویژگیهای نقاشی غربی و نقاشی ایرانی را درک کنم. در دوره دوم استفاده از این تجربیات را موضوع کار خودم قرار دادم. دوره سوم هم از چند سال قبل آغاز شده است و در این دوره آزادتر کار میکنم و کارهایم درونیتر است. تهنشین شدن تجربیات قبلی باعث شده است که کمتر به آموختههایم در این سالها فکر کنم و کار خودم را در نقاشی انجام دهم.
گفتید که از دوران کودکی به موسیقی علاقه داشتید اما هیچوقت به آن به عنوان وجه اصلی زندگی هنریتان نگاه نکردهاید. از چه زمانی به فضای موسیقی وارد شدید.
از کودکی به دلیل قرار گرفتن در جمعهای خانوادگی که موسیقی رکن اصلی آن بود به این هنر علاقه داشتم. تقریبا ۱۰ سالم بود که به پدر و مادرم گفتم که میخواهم موسیقی و اختصاصا ساز ویولن را یاد بگیرم. معلم یکی از دوستانم به خانه ما آمد تا مرا راهنمایی کند، از من خواست دستم را به او نشان دهم و گفت دست تو برای ویولن کوچک است. این راهنمایی اشتباه باعث شد که من به جای موسیقی کلاسیک، موسیقی سنتی و به جای ویولن، سنتور را یاد بگیرم. پس از اینکه نزد معلم جوانی دستور سنتور استاد پایور را کار کردم به موسسه چاووش رفتم که آقای پشنگ کامکار و آقای پرویز مشکاتیان در آن سنتور تدریس میکردند. من تا کتاب سوم صبا، نزد آقای کامکار آموزش دیدم و پس از اینکه ایشان از آن آموزشگاه رفتند من در کلاس آقای مجید کیانی ردیف میرزا عبدالله را کار کردم. با این حال در تمام این دوران آرزویم این بود که راهی پیدا کنم تا در کلاسهای فرامرز پایور کار کنم و چون مدتی نزد یکی از شاگردان ایشان کار کرده بودم توانستم نزد آقای پایور رفته و از ایشان نیز بیاموزم. با این حال ویولن همیشه دغدغه ذهنی من بود تا اینکه خواهر کوچکم تصمیم گرفت ویولن یاد بگیرد و آنجا بود که با خواهرم به کلاس آقای حشمت سنجری رفتم و دیدم بچهها با دستان کوچکشان ویولن مینوازند! به هر حال ۵-۶ سال نزد آقای سنجری ویولن آموختم. در سالهای دانشجویی از طریق تدریس موسیقی روزگار میگذراندم و هنوز هم برای آرامش و به منظور تمرینهای ذهنی موسیقی کار میکنم، البته فقط ویولن میزنم.
در نمایشگاهی که اکنون در گالری فروزان برگزار شده است و مروری بر آثار شما است، چه کارهایی به نمایش گذاشته شده است؟
این نمایشگاه گزیدهای ست از دورههای مختلف نقاشی من که بین سال های ۷۲ تا ۹۴ خلق شده اند. البته گزیدهای ست از آثاری که در مجموعه خودم موجود است چون تعداد زیادی از هر مجموعه و دورههایم در این سالها به فروش رفتهاند.
روندی که برای چیدمان این آثار انتخاب کردید چگونه است؟
چیدمان آثار به شکل دورهای نیست و به دلیل اینکه کارها ابعاد بسیار متفاوتی دارند و باید به شکلی چیده میشد که چشم مخاطب را آزار ندهد، به لحاظ زمان خلق شان کنار هم چیده نشدهاند. در چیدمان نقاشیها ابعاد و موضوعشان مهمتر بودند.
نمایشگاه برگزیده ۲۰ سال نقاشی مهدی احمدی بازیگر سینما با عنوان "بیست سال یک نقاش" تا ۸ آذر ماه در گالری فروزان به نشانی خیابان ولیعصر، چهارراه میرداماد، ساختمان اسکان، برج یک مسکونی برگزار میشود.
نظر شما