شناسهٔ خبر: 41864 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

ترجمه سومین کتاب اورهان پاموک به چاپ دوم رسید

چاپ دوم ترجمه رمان «قلعه سفید» نوشته اورهان پاموک توسط نشر ققنوس منتشر و راهی بازار نشر شد.

 

رمان قلعه سفید اورهان پاموک

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ ترجمه ارسلا فصیحی از رمان «قلعه سفید» نوشته اورهان پاموک، توسط نشر ققنوس به چاپ دوم رسید. این رمان، سومین کتابی است که از پاموک چاپ شده است.

چاپ اول این ترجمه در سال ۷۷ توسط نشر ققنوس منتشر و راهی بازار نشر شده و حالا نسخه های چاپ دومش عرضه شده اند. این کتاب در سال ۷۷ به عنوان هفتمین عنوان مجموعه «ادبیات جهان» و پنجمین «رمان» نشر ققنوس به چاپ رسید.

این رمان در ۱۱ فصل نوشته شده و پاموک درباره آن می گوید: به گمانم نخستین تخیل خیال گونه «قلعه سفید» وقتی «جودت بیک و پسرانش» به پایان رسید، در ذهنم بود: پیشگویی، نیمه شب از کوچه های آبی به دربار می رود. آن وقت ها اسم کتاب همین بود. پیشگویم که با حسن نیت و «علم» کارش را شروع کرده، برای قبولاندن این معلوماتش به دربار (که چندان با هیجان از آن استقبال نمی کند) هنر اخترگویی را (که اصلا دوستش ندارد، اما به دلیل علاقه اش به اخترشناسی، آن را به راحتی یاد گرفته) ابتدا ناخواسته به کار می گیرد، بعد هم با قوت و اقتداری که پیشگویی هایش به ارمغان می آورد، شروع می کند به دسیسه چینی. بقیه اش را نمی دانستم. آن وقت ها چون نمی خواستم درگیر مباحث «تاریخی» بشوم که به سرم می زد، چون این سوال (که هم خودم می پرسم، هم دیگران مرتبا می پرسند) ذهنم را برمی آشفت، چندان نیندیشیدم تا به حرکتش وا دارم: چرا رمان های تاریخی می نویسید؟

اورهان پاموک متولد ۱۹۵۲ است و از سال ۱۹۷۴ به نویسندگی رو آورد. نخستین رمان او با نام «جودت بیک و پسرانش» در سال ۱۹۷۹ برنده جایزه بهترین رمان انتشارات ملیت شد. این کتاب در سال ۱۹۸۲ چاپ و در ۱۹۸۳ برنده جایزه رمان اورهان کمال شد. دومین رمان پاموک با نام «خانه خاموش» در سال ۱۹۸۳ چاپ شد. سومین رمان این نویسنده ترک هم در سال ۱۹۸۵ چاپ و موجب به دست آمدن یک شهرت بین المللی برای او شد. «کتاب سیاه» و «زندگی نو» رمان های بعدی پاموک هستند که در سال های ۱۹۹۰ و ۱۹۹۴ به چاپ رسیدند.

در قسمتی از این رمان می خوانیم:

خوب شد که نتوانسته بودم عادت کنم. زیرا یک روز استاد را جلوم دیدم! توی باغچه پشتی خانه ماهیگیر دراز کشیده بودم، چشم هایم را بسته و رو به خورشید گردانده بودم و خیالبافی می کردم. سایه اش را حس کردم، مقابلم بود، لبخند می زد، نه مثل کسی که بازی را برده؛ انگار برای آن که دوستم دارد! اطمینانی فوق العاده داشتم، تا آن جا که مرا می ترساند. شاید هم ناخودآگاه منتظر این واقعه بودم: چون که زود حالت برده ای تنبل، نوکری حرف گوش کن را گرفتم که خودش می داند گناهکار است. وقتی داشتم بغچه ام را می بستم به جای آن که از استاد متنفر بشوم، خودم را تحقیر می کردم. بدهی ام به ماهیگیر را هم او پرداخت. دو نفر همراهش بودند، با قایق چهارپارو آمده بودند. فوری برگشتیم. قبل از تاریکی در خانه بودیم، دلم برای بوی خانه تنگ شده بود. آینه را هم از روی دیوار برداشته بودند...

چاپ دوم این کتاب با ۲۳۲ صفحه، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۱۲۰ هزار ریال منتشر شده است.

نظر شما