به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ فصل مشترک بسیاری از نسل نویسندگان قرن بیستم چک، روایت ِ بهار پراگ است. تام استوپارد هم در نمایشنامه «راک اند رول» روایتی از آن روزگار به دست میدهد و در اینباره میگوید:«حتی اگر نمایشنامهی راک اند رول تماماً درباره تجربهی چک بین بهار پراگ و انقلاب مخملی باشد، امیدش به این است که نموداری عمومی باشد. در عین حال نموداری باشد برای اینکه بتواند خطوط قدرتی را نشان دهد که در نقشهی بغرنج تاریخ علیرغم اینکه خیلی کار انجام دادهاند، محو شده و یا نادیده گرفته شود. نمایشنامه حول مقالهای کوتاه از هاول به نام «محاکمه» (۱۹۷۶) و چند صفحهای از کتاب مصاحبههای او در سال ۱۹۸۵ شکل گرفته. هاول خودش روی متن پیادهشدهی مصاحبه کارکرده و این کتاب اولین کتاب زیرزمینیای است که بعد از سقوط کمونیسم در چکسلواکی بهصورت قانونی منتشر میشود.»
این اثر تام استوپارد با ترجمه آراز بارسقیان و سیمین زرگران به قیمت نه هزار و پانصدتومان در نشر یکشنبه منتشر شد.
آراز بارسقیان در بخشی از مقدمه این ترجمه آورده است: نویسندهها همیشه سطح اول کارشان ارتباط برقرار کردن با مخاطب و «سرگرم» کردنشان است از طریق «داستانی» که روایت میکنند. اما در متنشان زیر لایهی دیگری در جریان است: هرچه شما بیشتر بدانید، بیشتر لذت میبرید و بیشتر به چالش کشیده میشوید. از «سرگرمی» دور میشوید و به فکر واداشته میشوید. این کاری است که تمام نویسندههای خوب انجام میدهند و تام استوپارد نویسندهای «خوب» نیست، او «عالی»ست. دستکماش نگیرید و با اطلاعات محدود سراغش نروید. او هر نویسندهای نیست. او هر آدمی نیست. به داشن شما احترام میگذارد و آن را به چالش میطلبد. از تاریخ تأثیر میپذیرد و آن را به بهترین شکل ممکن پردازش میکند و تحویل شما میدهد. و این کار را... یعنی تحت تأثیر بودنش از تاریخ و اثرپذیریاش از شرایط را طوری انجام میدهد، هرکس توانش را ندارد. چطور؟ استوپارد با تمام وجود و عشق و علاقه و احساس تعهد به موقعیتی تاریخی و شرایطی که بر سر خود و کشورش آمده با تکیه بر شخصی مثل واسلاو هاول مینویسد و مقام و منزلت او را در تاریخ بشر چنین ارج مینهد... با خواندن اینگونه متون هم میتوان نقش خود را به عنوان نمایشنامهنویس در این جهان متوجه باشیم و هم نقش و جایگاه خودمان بهعنوان خوانندهی نمایشنامه یا مخاطب اجرای تئاتر را بهتر دریابیم.
تام استوپارد مقدمه مفصلاش بر این نمایشنامه را اینگونه آغاز میکند: در نسخهی اول راک اَند رول نام یَن، توماس بود یعنی شناسنامهای خودم، اسمی که هنوز هم گمان کنم رویم باشد. نام خانوادگیآم به شکلی قانونی زمانی که همچون یَن تبدیل به «پسر مدرسهای انگلیسی کوچکی» شدم تغییر کرد. این بدین معنا نیست که بگوم تشابهات زندگی من و یَن بسیار زیاد است. او در جایی که من به دنیا آمدم به دنیا آمد، یعنی زلین، و چکسلواکی را به خاطر دشمنی مشترک (هیتلر) ترک کرد. ولی یَن وقتی بچه بود مستقیم به انگلیس آمد و در سال ۱۹۴۸ به چکسلواکی برگشت، درست دو سال بعد از اینکه پس از گذراندن دوران جنگ در شرق دور به انگلیس آمدم. یکی شدن دو سال پایهی همزادپنداریام با یَن است و دلیلی که چرا توماس صدایش می کردم. عشق او به انگلیس و روشهای انگلیس، خاطراتی از مادرش وقتی بوچی درست میکرد و حالت نوستالژیکش نسبت به تابستان و زمستانهای پشت سر گذاشته بهعنوان پسر بچهای مدرسهای انگلیسی برای من است. اگر این کل نمایش بود (و یا بخشی از نمایش که معمولاً به فکر نوشتنش میافتم، خودزندگینامهای دربارهی زمانی که بعد از جنگ به «خانه» برگشتم)، توماس نام خوبی برای شخصیت بود. اما با راک اند رول اشاره به خود بسیار دور میشود و برای دلیلی متفاوت، بسیار گمراهکننده هم میشود چون درعینحال توماسی که در فکر من است، به توماس رمان بار هستی میلان کوندرا هم شبیه است.
تام استوپارد سال ۱۹۳۷ در چک به دنیا آمد. نمایشنامه «روزن کرانتس و گیلدن اشترن مردهاند» سال ۱۹۶۵ در تئاتر ملی بریتانیا به نمایش درآمد. این نمایشنامه به قلم مصطفی اسلامیه به فارسی ترجمه و منتشر شده است. بخش عمدهای از اشتهار این نویسنده به خاطر روی صحنه بردن این نمایشنامه بود. «هر پسر خوب شایسته محبت است»، «شب و روز»، «کشور کشف نشده»،«واقعی»،«ناامیدی»، «فاکتور انسان»، «برزیل» و «شکسپیر عاشق» از دیگر آثار این نویسنده هستند.
نظر شما