فرهنگ امروز/ خداداد خادم: شهر سنگبنا و اساس و زیربنای تمدن جدید است. شهرهای جدید اگرچه عمدتا بر خاک شهرهای پیشین رستهاند، اما شکل مناسبات و روابط در آنها سخت دگرگون و پیچیده شده است. به همین دلیل در نظر آوردن شهر به منزله پناهگاه و جانپناهی برای انسان نگاهی تقلیلگرا و سادهانگارانه است. امروز همه روابط انسانی اعم از ارتباطات سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی در شهر صورت میگیرد و در دل آن معنا و مفهوم مییابد. بیدلیل نیست که مطالعات شهری امروز صرفا وظیفه کارشناسان شهری نیست بلکه ضروری است جامعهشناسان و متخصصان اقتصاد نیز در کنار جغرافیدانان به مساله شهر بپردازند. ایران سرزمینی با تاریخ کهن و شهرهایی قدیمی و ریشهدار است. تجربه شهرنشینی در ایران سابقهای طولانی دارد. شهر ایرانی در عمر پرفراز و نشیب خود به دستاوردهای مهمی رسیده است. متاسفانه این دستاوردها در مواجهه با تجربه تجدد و شهرنشینی آن چندان ارج گذاشته نشدهاند. محور اولیه گفتوگوی حاضر با پرویز اجلالی، استاد جامعهشناسی دانشگاه علامه طباطبایی، نسبت شهر و دانشگاه بود. اما نظر به اهمیت موضوع شهر و آسیبشناسی تجربه شهرنشینی معاصر ایران، بخش عمده آن به این موضوع اختصاص یافت. البته چنان که دکتر اجلالی تصریح میکند، در بررسی موضوع شهر مدرن، دو ضلع دیگر یعنی دانشگاه و دولت را نیز نمیتوان از نظر دور داشت. نکته مهم آن است که در بحث از شهر و دانشگاه، باید معنایی را که از این دو مراد میکنیم، در نظر داشته باشیم تا بر اساس آن بتوانیم، به دیدگاهی قابل قبول برسیم.
آیا بین شهرها و دانشگاهها نسبتی وجود دارد؟ در ایران بین دانشگاه و شهر چه نسبتی هست؟
همواره و در همه جهان و در همه دورانها میان شهرها و دانشگاه رابطهای چندبعدی و چندمجهولی وجود داشته است. از این بابت چندوجهی که از سویی شهر مفهوم و پدیدهای است کثیرالمعنا و از سوی دیگر رابطه دانشگاه و شهر هم اشکال گوناگون به خود گرفته است.
منظورتان از اینکه شهر پدیدهای چندمعنایی است، چیست؟
معانی شهر را میتوان همچون دوایر متحدالمرکزی تصور کرد که از پایهایترین مفهوم در مرکز تا انتزاعیترین و ذهنیترین مفهوم در دوایر بیرونی تغییر میکند. پایهایترین مفهوم شهر جانپناه یا سکونتگاه است. انسانها را اگر در طبیعت رها کنیم، توان بقا ندارند. سکونتگاههای کوچک مبتنی بر کشاورزی هم تا حد کمی موجبات تکامل و انسانشدن انسان را فراهم کردند. اما تمدن بشری با شهر و در شهر پدید آمد. شهرها همواره کاملترین و پیچیدهترین جانپناه برای بقای اجتماعات انسانی بودهاند. در این جانپناهها انسانها میتوانستند در درجه اول نیازهای اولیه برای زنده ماندن مثل آب سالم، هوای سالم، مسکن پایدار و سپس نیازهای پیچیدهتری مثل ایجاد امنیت را با استفاده از موجودیتی به نام دستگاه حکومت و امکان ارتباط با دیگر شهرها و روستاها را از طریق راه و وسائل نقلیه و تجارت برای گروه بزرگی از مردم فراهم آورند. انسانها این کار را با ساختن تکنولوژیها و نهادهای اجتماعی مناسب و سازگار با محیط زیست انجام میدادند. معنای دوم شهر که با اتکا به معنای اول شکل میگرفت، مکان مناسبی برای تولید و توزیع و مصرف اجتماعات انسانی بود. و معنای سوم آن اجتماعی با ویژگی بارز تنوع وگونهگونی بسیار. زیرا برخلاف روستاها، شهرها از عهد باستان تاکنون همواره بستر تنوع و تکثر اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی بودهاند و انواع مشاغل و فعالیتها، اقسام اقوام و نژادها و طبقات اجتماعی و دامنه وسیعی از خرده فرهنگها را در خود جای میدادهاند و به دلیل همین تنوع همواره شهرها در آن واحد از سویی شاهد حدی از مبارزه و از سوی دیگر درجهای از همکاری میان طبقات واقشار گوناگون اجتماعی بودهاند. یکی دیگر از نتایج این تنوع و تکثر این بوده است که در همه دورانها در مقام مقایسه شهرها و به ویژه شهرهای بزرگ مراکز اصلی خلاقیت و نوآوری در همه تمدنها بودهاند. افزون بر معانی فوق شهرها همچنین مرکز حکومتداری و دیوانسالاری بوده و بر سرزمینهای اطراف حکم میراندهاند و بالاخره در همه زمانها و سرزمینها همواره مردم شهرها و به ویژه شهرهای بزرگتر در مقایسه با روستا از آزادی بیشتری برخوردار بوده و در تعیین سرنوشت خود مشارکت بیشتری داشتهاند، برای هر کدام از این معانی میتوان دهها مثال از شهرهای ایران وجهان آورد. وسرانجام بررسی تاریخی نشان میدهد که شهرها تا وقتی که حداقل بطور نسبی قادر به انجام این وظایف بودند، باقی میماندند.
اگر اجازه دهید، روی معنا یا کارکرد اول شهر متمرکز شویم. از این منظر وضعیت شهرهای ایران چگونه بوده است؟
وقتی به گذشته نگاه میکنیم، میبینیم که با توجه به امکانات و ویژگیهای طبیعت ایرانزمین و همچنین شیوههای زندگی موجود در این سرزمین؛ شهرهای سنتی ایرانی بطور نسبی وظیفه جانپناهبودن را به خوبی انجام میدادهاند. یکی از مهارتهای مهم همه ملتهای متمدن که از پیش شرطهای رشد شهرنشینی است، انتقال سالم آب میان سکونتگاهها و درون آنهاست که از این لحاظ شهرنشینی سنتی ایران نمونهای برجسته است. اگر توجه کنید در این سرزمین خشک، حتی در کویریترین شهرهای ایران هم به مدد اختراع شگفتانگیز قنات، آب سالم در دسترس همگان بوده و کشاورزی در شهر و ده رونق داشته است و نهادهای اجتماعی در زمینه مدیریت آب به خوبی عمل میکردهاند. شاردن در سفرنامه خود مینویسد که حداقل در نیمه اول سال در اصفهان هیچکس از گرسنگی نمیمیرد چون هرچه که نباشد، خربزه مفت است. علاوه برفرآوردههای کشاورزی در شهرهای ایرانی قدیم در اکثر دورانهای تاریخی به مدد وجود شیوه زندگی کوچنشینی، گوشت و لبنیات هم در شهرها فراوان بوده است. در اکثر سفرنامهها به غذاها و میوههای خوشمزه ایرانی اشاره شده است. اگر به معماری این شهرها توجه کنیم هم متوجه میشویم که معماران ایرانی در آن روزگاران با استفاده از مصالح محلی بناهایی کاملا مناسب با شرایط اقلیمیمیساختهاند. به عبارت دیگر خرد، پیشبینی و خلاقیت را حتی در معماری خانههای معمولی میشد، مشاهده کرد؛ بناهای خاص که جای خود دارد. با وجود اینکه اکثر بناهای ارزشمند در طول تاریخ با تهاجمهای دایمیمهاجمان و عادت زشت تخریب آثار گذشتگان (مثلا در مقایسه با اروپا) از میان رفته اما همان مقدار هم که مانده، شاهدی است بر جاری بودن عقلانیت و خلاقیت در روح شهر سنتی ایرانی. در مجموع شهرهای ایرانی به عنوان جانپاه بیعیب نبودند اما وظایف اصلی خود را کم و بیش به درستی انجام میدادند.
با در نظر گرفتن این پیشینه تاریخی، روند شکلگیری شهرهای ایرانی در روزگار ما به چه شکل است؟
اگر به اکنون توجه کنید، به سادگی مشاهده میکنید که شهرهای ما رابطه بسیار نامتعادلی با طبیعت دارند. ایران سرزمینی واحه است؛ این را هرکس که سوار اتومبیل شود و در جادههای کشور سفر کند، با چشم خود میبیند. مدتی دربیابان سفر میکنید به یکباره به آب و آبادانی میرسید. از شهر و روستاهای اطراف آن که گذشتید دوباره بیابان است، تا به واحه بعدی برسید و این داستان ادامه دارد (کناره خزر را استثنا کنید) . واحه جایی است که آب هست. ابتدا روستاها و مزارع و باغها حول منابع آب قابل انتقال شکل گرفتهاند. سپس روستای بزرگی به شهر یعنی مرکز تجارت وحکومت تبدیل شده است. استفاده از آبهای زیر زمینی در این واحهها با سرعت و حجمی مناسب با سرعت جمع شدن آب در این سفرهها انجام میشد و چون جمعیت کم بود، معمولا تعادل برقرار میشد. اما با رشد پرشتاب جمعیت و نیاز به آب بیشتر و استفاده از روشهای استحصال آب مدرن، تعادل آبی کاملا به هم خورده است. نظام انتقال میان شهرها از طریق قنات هم از میان رفته است. نظام سدسازی هم به تعادل کمکی نکرده است.
با توجه به این روندی که بر شمردید، ارزیابی شما از نحوه و چگونگی شکلگیری شهرها در ایران چگونه است؟
همانطور که گفتم، شهرها در قلب واحهها قرار دارند. بنابر این با باغها ومزارع وروستاها محاصره شدهاند. حال که جمعیت زیاد شده است، اگر برنامهریزی نباشد، شهرها مرتبا باغها ومزارع را میخورند. آبها را مصرف یا آلوده میکنند و جلو میآیند تا تمام واحه را در بربگیرند و شهرها تبدیل به جزایر خشک در میان بیابان بشوند. شهرهای امروز ما نتوانستهاند میان حمل ونقل و زندگی انسانی هم تعادلی ایجاد کنند. داستان آلودگی هوا و پارکینگ شدن شهرهای بزرگ، که آینده شهرهای کوچک هم هست، را کیست که نداند و از بابت آن تاسف نخورد؟ میگویند با تکامل اجتماعی و رشد صنعت، وابستگی انسانها به لطف طبیعت کم میشود. اما ظاهرا فعلا اوضاع برعکس شده است. در شهرهای قدیم، مردم مجبور نبودند برای نفس کشیدن بدون آلودگی منتظر باران بمانند. در روزگار سعدی شیراز، نفسکشیدن ممد حیات بود، امروزه قاتل جان شده است. اگر به مساله مسکن نگاه کنیم هم، همین بیتعادلی خطرناک دیده میشود. ابتدا هجوم جمعیت و بالارفتن تقاضا برای زمین و ساختمان در شهرها به سودآور شدن ساخت وساز انجامید. سپس کسادی اقتصاد و بیرونقی تولید، سرمایهها را به سمت ساختوساز کشاند. عدم نظارت صحیح شهرداریها و دولت و حتی کمک شهرداریها، طی حداقل دو دهه، به زیرپاگذاشتن قانون توسط سازندگان انجامید. در کلانشهرها و به ویژه تهران یک طبقه مرفه سرمایهدار مستغلاتی عمومی-خصوصی (شامل برخی ارگانهای حکومتی ثروتمند و سودجو) به وجود آورد و شهری مملو از برجهای تجاری و مسکونی و اتوبان از سویی و حاشیههای فرسوده یا پر از بناهای سست و غیر رسمی از سوی دیگر پدید آورد. نتیجه یک زندگی شهری بیکیفیت و نابرابر و شهروندانی ناراضی، بیمار یا افسرده شد. این شهرها با توجه به رشد کالبدی و جمعیتی که داشتهاند، از لحاظ ایمنی، در مقابل سوانح و مصیبتهای طبیعی نیز از تعادل برخوردار نیستند، هرچند که بناهای امروزی از بناهای سنتی بسیار مستحکمتر هستند. اما هنوز نتوانستهایم به جایی برسیم که با وجود این همه قانون و مهندس و نهادهای پژوهشی مربوط به مهندسی و ساخت و ساز، بتوانیم از مقاومبودن حتی بناهای مهم و شاخص مثل بیمارستانها و برجها و بناهای دولتی یا حتی مدارس در مقابل زلزله مطمئن باشیم. این مشکلات فقط به شهرهای بزرگ اختصاص ندارد. شهرهای کوچک و روستاها هم وضعیت متعادل و معقولی ندارند. اینها فقط بخشی از بیتعادلیها هستند. به واقعیتهای بسیار دیگری نیز میتوان اشاره کرد، اما فکر میکنم همین مثالها کافی باشد تا بپذیریم که متاسفانه امروزه شهرهای ما، جانپناههای خوبی برای ساکنانش نیستند. میان بستر طبیعیشان، کالبدشان، جمعیتشان، زندگی اجتماعی درونشان و روح و فرهنگشان تعادل کافی وجود ندارد. شهرهای ما آینده ندارند. مایلم در پایان یک نکته را اضافه کنم، برخی از این مشکلات به شهرنشینی امروز در جهان و به ویژه کلانشهرها در همهجا برمیگردد. اما بدون شک شهرهای ما در میان شهرهای جهان، جزو پرمشکلترینها هستند.
گمان میکنم اگر به سایر ابعاد هم به این تفصیل بپردازیم مثنوی هفتاد من کاغذ شود. اگر موافق باشید، در پایان اشارهای به این بکنید که نسبت دانشگاه با شهر را چگونه میتوان توضیح داد.
بهتر است مثل مورد شهر بحث را با این پرسش شروع کنیم که دانشگاه چه معناهایی را میتواند با خود حمل کند؟ خب اگر معنای دانشگاه، موسسه تولید مدرک تحصیلی و توزیع آن در میان جوانان باشد، شاید تاثیراندکی بر شهرنشینی داشته باشد. یا اگر هدف دانشگاه، تلقین ایدئولوژی و ساختن آدمهای ماشینی مثل یکدیگر و مطیع سیاست باشد، به نظر نمیرسد دانشگاه بتواند نقشی درتعیین آینده شهرها ایفا کند. طبیعت جامعه پیچیده امروز تنوعطلب است و از یکنواختی و همسانی میگریزد و دانشگاهی که نتواند با این تنوع و تکثر همراه باشد، احتمالا به کار حکومت هم نخواهد آمد. اما دانشگاه میتواند مرکز خلاقیت و عقلانیت جامعه باشد. ممکن است بخشی از این ظرفیت اندیشگی و عقلانیت به مفاهیم انتزاعی یا پرسش از اینکه ما انسانها از کجا آمدهایم و به کجا میرویم، اختصاص یابد؛ اما دانشگاههای خلاق و پیشرفته امروز جهان بخش اعظم ظرفیتهای خود را در خدمت به کارگیری عقلانیت خلاق در قالب پژوهشهای نظری و کاربردی برای پاسخ دادن به معضلاتی که بشر امروز با آنها رو به رو است به کار میگیرند. همانطور که گفتیم یکی از این مشکلات همان بیتعادلیها در رابطه شهر با طبیعت و شهروندانش است؛ به سخن دیگر، باید میان رشد دانش خلاق تولیدشده در دانشگاه و رشد شهر، تعادلی به وجود آید. اگر این دو روند رشد و توسعه باهم سازگار نباشند، شهر دچار کژروی (یا به تعبیر مصطلح امروز در ایران آسیب) میشود. اگرچه عقلانیت طبیعی ساکنان شهر بسیار مهم است، هیچگاه برای اداره شهرهای بزرگ و مهم کافی نیست. از زمان مصر باستان تاکنون همواره دانش و حتی هنر نقش مهمی در طراحی و اداره شهرها داشتهاند. اما این را هم باید به خاطر داشت که علاوه بر شهرنشینی، تمدن دو ضلع دیگر هم دارد: یکی دانشگاه است که محل تولید و مسیر انتقال دانش است و دیگری دولت. بنابراین دانشگاه زمانی میتواند بر شهر تاثیر اساسی بگذارد که اولا مرکز توانمند عقلانیت وخلاقیت باشد و ثانیا سیاستگذاری در بخش عمومی و در بخش خصوصی بر پایه تولیدات علمی دانشگاه انجام شود. دانشگاه عاقل و خلاق و کوشا برای رفع مشکلات زندگی مردم فقط میتواند با یک حکومت عاقل و خلاق و در یک جامعه تا حدامکان پذیرای خرد و آفرینندگی، نقش بازی کند و لاغیر.
روزنامه اعتماد
نظر شما