فرهنگ امروز/ رسول جعفریان:
مسجد ضرار در تاریخ و ادبیات
عنوان مسجد ضرار، از آیه قرآن [توبه: 107) گرفته شده و به نظر میرسد خیلی زود، یعنی در همان روزگار حیات پیامبر(ص)، این نام بر آن غلبه یافته است. ماجرای تخریب مسجد ضرار، مربوط به سال نهم، و زمان رفتن رسول خدا به تبوک در رجب سال نهم هجری است. حضرت بیست روز در منطقه تبوک ماند و برگشت. زمان بازگشت حضرت به مدینه، ماه رمضان بوده است [ابن سعد، طبقات: 2/126].. بدین ترتیب، میتوان گفت، آتش زدن مسجد ضرار هم که در بازگشت و زمانی بوده که حضرت نزدیک مدینه بوده، در رمضان رخ داده است. علت این حمله، اخبار هجوم احتمالی رومیان به مدینه بود، خبری که در شهر مدینه، بسیار شیوع یافته، و به نظر میرسد، منافقان که شمارشان در این زمان بسیار فراوان و فعالیت شان گسترده بوده، بر این امر دامن میزدند.
به جز نام مسجد ضرار که برگرفته از آیات سوره توبه است، اسامی دیگری هم به این مسجد داده شده است: مسجد الشقاق (برای نمونه: ابن شبه: 1/55، ابن هشام، 2/530، طبری، تاریخ: 3/111، معانی القرآن: 1/452).، مسجد النفاق، و مسجد المنافقین (بهجة النفوس: 1/587).
عنوان مسجد ضرار، ترکیب عجیبی است که مسلمانان بسرعت از آیه اقتباس کردهاند. جایی، مسجد باشد، اما مسجد ضرار، محلی که باید برای دعوت به اتحاد باشد، محلی برای تفرقه و تشتت و شقاق و ضرار باشد.
درباره لغت «ضرار» و تفاوت آن با «ضرر» گفتهاند، ضرر آن است که تو به دیگری ضرر میزنی و خودت نفع میبری، اما ضرار به این معناست که به دیگری ضرر میزنی، خودت هم نفعی نمیبری. [ابن منظور، لسان: 4/482]. در اظهار نظر دیگری گفته شده، به آن ضرار گفتند، چون به مسجد قبا ضرر میزده است، [الصحیح: 30/213]. در سخنی دیگر آمده است که این مسجد را ضرار گفتهاند «لمحاولة الضرر ببنائه» برای این که با ساختن آن قصد ضرر زدن [به ... را] داشتهاند. [کتانی، التراتیب الاداریه، 2/55]
اگر توجه کنیم که «ضرارا» در کنار «کفرا» و «تفریقا» قرار گرفته، توان گفت که مقصود جایی که برخلاف انتظار اولیهای که باید از مسجد داشت، محل ضرر و کفر و تفرقه افکنی است.
در درجه اول، باید توجه داشت که بحث از مسجد ضرار در خود قرآن مطرح شده و چیزی نیست که در اخبار و سیره آمده باشد. در سوره توبه که در آن به بسیاری از رویدادهای سال نهم هجری پرداخته شده، از جمله، به بحث از مسجد ضرار هم پرداخته شده است. از آیه 101 این سوره، بحث درباره «اعراب منافق» که در اطراف مدینه هستند، آغاز شده و این که شماری از خود اهل مدینه نیز منافق شدند، سخن گفته شده است. قرآن آنها را چند دسته میکند. دستهای که خداوند میگوید شما آنها را نمیشناسید، اما ما آنان میشناسیم، و [به خاطر سرسختی شان در نفاق] آنها را دوبار عذاب میکنیم. عدهای هم هستند که اعتراف به گناه خود کرده، عمل صالح را با عمل بد درآمیختهاند، شاید خداوند توبه آنان را بپذیرد، چون غفور و رحیم است. آنگاه به رسول دستور میدهد از آنان صدقه یا همان زکات را بگیرد تا اموالشان پاک شود. سپس بر آنان درود فرستد، چون درود رسول سبب آرامش آنها خواهد شد. در اینجا با تأکید بر این که خداوند توبه پذیر است، و با گفتن این که از آنان صدقه بگیرد، گویی اشاره دارد که نپرداختن زکات، مصداق بارز نفاق است، یا این که منافق شدهاند که زکات ندهند، طبعا اگر بپردازند، در مقام توبه، توبه آنان پذیرفته خواهد شد. سپس قرآن، به بیان یک نکته دینی عرفانی میپردازد، این که به آنان بگو، شما عمل کنید، خداوند و رسول و مومنان اعمال [عملکرد] شما را خواهند دید. آنگاه به عالم غیب و شهادت بازگردانده خواهید شد و درباره اعمالتان به شما خبر داده خواهد شد.
خداوند در همین آیات بعد از یکصد توبه، علاوه بر منافقان و توبه کنندگان، به گروه سومی اشاره دارد که در انتظار امر الهی هستند که آنها را عذاب خواهد کرد یا توبه شان را خواهد پذیرفت. گویی این افراد همانها هستند که مسجد ضرار را درست کردهاند، گرچه دقیقا مراد، این نیست، زیرا آیه بعد با «واو» آغاز میشود که میتواند دسته خاصی باشد، اما بعدی ندارد همانها باشند که خطایی کردهاند و نمیدانند خداوند آنها را عذاب خواهد کرد یا خواهد بخشید. به هر حال، پس از آیه «و آخرون مرجون لامر الله» بحث از مسجد ضرار به میان میآید و گفته میشود: وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ کُفْراً وَ تَفْرِیقاً بَیْنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَیَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ الْحُسْنی وَ اللهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ (107) لا تَقُمْ فِیهِ أَبَداً لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَی التَّقْوی مِنْ أَوَّلِ یَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِیهِ فِیهِ رِجالٌ یُحِبُّونَ أَنْ یَتَطَهَّرُوا وَ اللهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرِینَ (108) أَ فَمَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلی تَقْوی مِنَ اللهِ وَ رِضْوانٍ خَیْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلی شَفا جُرُفٍ هارٍ فَانْهارَ بِهِ فِی نارِ جَهَنَّمَ وَ اللهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (109) لا یَزالُ بُنْیانُهُمُ الَّذِی بَنَوْا رِیبَةً فِی قُلُوبِهِمْ إِلاَّ أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ وَ اللهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (110). و آنها که مسجدی اختیار کردند که مایه زیان و کفر و پراکندگی میان مؤمنان است، و [نیز] کمینگاهی است برای کسی که قبلا با خدا و پیامبر او به جنگ برخاسته بود، و سخت سوگند یاد میکنند که جز نیکی قصدی نداشتیم، و[لی]، خدا گواهی میدهد که آنان قطعا دروغگو هستند [108] هرگز در آنجا مایست، چرا که مسجدی که از روز نخستین بر پایه تقوا بنا شده، سزاوارتر است که در آن [به نماز] ایستی، [و] در آن، مردانی است که دوست دارند خود را پاک سازند، و خدا کسانی را که خواهان پاکی اند، دوست میدارد. [109] آیا کسی که بنیاد [کار] خود را بر پایه تقوا و خشنودی خدا نهاده بهتر است یا کسی که بنای خود را بر پرتگاهی مشرف به سقوط پی ریزی کرده، و با آن در آتش دوزخ فرو میافتد؟ و خدا گروه بیدادگران را هدایت نمیکند. [110] همواره آن ساختمانی که بنا کردهاند، در دلهایشان مایه شک [و نفاق] است، تا آنکه دلهایشان پاره پاره شود، و خدای سنجیده کار است. [ترجمه فولادوند]
در اینجا خداوند اشاره به گروهی دارد که مسجد ضرار را ساختهاند و اشاره به این که دارد که آنجا را کمینگاه کسی کردهاند از قبل با خدا و رسول درگیر بوده و خواهیم دید که این شخص ابوعامر راهب با همان فاسق است. آنها سوگند میخوردند که نیت خیر دارند، اما خداوند آنها را دروغگو معرفی میکند. آنگاه خطاب به رسول میگوید: هیچ گاه در این مسجد نماز نگذار. نماز خواندن در مسجدی سزاست که از روز اول بر پایه تقوا بنیاد گذاشته شده است، آنجا مردانی هستند که دوست دارند پاک باشند و خداوند هم پاکان را دوست دارد. در اینجا دو نوع بنا از نظر انگیزه ساخت، از یکدیگر تفکیک میشود: یکی که بر اساس تقوای از خدا و رضوان بنا شده و دیگری که بر لب پرتگاه و چنان که اشاره شد، برای زیان دیگران و ترویج کفر و تفرقه ساخته شده است. سپس تأکید میکند که بنیانی که آنها بنا کردند، اساش، شک و تردیدی است که در قلوب آنهاست و همچنان خواهد بود مگر آن که «تقطع قلوبهم»، قلوبشان پاره پارشه شود، یعنی بمیرند. [بنگرید: طبری، جامع البیان: 11/25].
به نظر میرسد، این حادثه که قرآن با این تفصیل به آن پرداخته، در سیری قابل بحث است که خداوند در مذمت سران یهودی و احبار و رهبان دارد، کسانی که دین را تحریف کردهاند، و مانند چهارپایانی هستند که به رغم حمل اسفار، اهل عمل و فهم آن نیستند. اما در اینجا، مستقیم روی یک بنای مقدس رفته که عنوانش مسجد است و نفس آن محل عبادت بوده و اعتبار زیادی دارد. در واقع، این نمونه نادری است که خداوند از یک مسجد، با این تعابیر تند «ضرار، کفر، و تفرقه» یاد کرده باشد. طبعا این بنا هم به دلیل انگیزه بد آدمهایی است که در آن رفت و آمد میکردهاند، مذمت شده است.
هدف ما در این نوشته، گردآوری گزارشهای موجود درباره اخبار این رویداد، و نیز برداشتهایی است که از آن در متون اسلامی، از قدیم تا کنون شده است. اخبار تاریخی مربوط به آن، در کتابهای سیره، و بعضا تفاسیر آمده و در میان آثار دیگر هم میتوان رد پای برخی از رخدادها را گرفت. روایات ابن اسحاق، واقدی، ابن سعد و ابن شبه، و در مرحله بعد، روایات بلاذری و طبری در تفسیر و احیانا تاریخ، اساس اخباری است که در این باره رسیده است. در میان برخی از متون ادبی دیگر مانند المحبر یا اغانی هم مطالبی وجود دارد. این اخبار، در بخش سیره، غالبا یک دست است، جز آنچه واقدی آورده و شامل جزئیات بسیار با ارزشی است که نه ابن اسحاق و نه دیگران، آنها را نیاوردهاند.
در آغاز چند نکته را روشن کنیم:
الف: این مسجد در کجا قرار داشته است؟ تقریبا تمامی اخباری که خواهیم دید، به نوعی اتفاق دارند که این مسجد در نزدیک مسجد قبا بوده است. اما این که دقیقا جای آن کجا بوده روشن نیست. در واقع، این نقلها و دشواری اصلی ماجرا، به نوعی روی رقابت اهالی این دو مسجد دور میزند. یاقوت ذیل «بئر ذروان» نوشته است که چاهی است در میان بنی زریق در مدینه. آنگاه از «اصیلی» نقل کرده که «موضع آخر علی ساعة من المدینة، فیه بنی مسجد الضرار». جایی در یک ساعتی از مدینه که مسجد ضرار در آن ساخته شد (یاقوت: 1/299]. در اواخر این بحث، به آنچه درباره کلیت این مکان در قرون بعد گفته شده، خواهیم پرداخت.
ب: بانیان مسجد ضرار چه کسانی بودند؟ در قبا، طوایف مختلفی که عمدتا زیر عنوان «بنوعمرو بن عوف» از آنان یاد میشود، از اوس هستند، زندگی میکردند. این یک طایفه بزرگ بود که شاخههای فراوانی داشت. به طور کلی وقتی از بانیان این مسجد یاد میشود، گفته میشود که از بنوعمرو بن عوف بودهاند. [معانی القرآن، 1/452)، عنوان جامعی که شامل طوایف فراوان میشود و جالب آن که هم شاخهای میان اوس و هم میان خزرج، به عنوان بنوعمرو بن عوف وجود دارد [ابن حزم، جمهره، 332 «بنوعمرو بن عوف از اوس که بیشتر منافقان از طوایف همین گروهند. در جمهره، از ص 346 طوایف خزرج آمده و تیره بنوعمرو بن عوف از خزرج در ص 353 معرفی شده است]. باید توجه داشته باشیم که دقیقا این افراد وابسته به کدام یک از این طوایف هستند. در متنی آمده است که رقابت بنوعمرو بن عوف و بنی غنم بن عوف، سبب ساختن مسجد ضرار شد (بلاذری: 1/335)، اما جزئیاتی که درباره رویداد مزبور در منابع آمده، نشان میدهد که این دوازده یا پانزده نفر، از طوایف و شاختههای مختلف بنوعمرو بن عوف بودند که در منطقه قبا زندگی میکردند. چنان که اشاره شد، اسامی طوایف مزبور را میتوان در جمهرة انساب العرب ابن حزم مشاهده کرد. برخی از طوایف بنوعمرو بن عوف که در این ماجرا درگیر بودند عبارتند از: بنی ضبیعة بن زید بن مالک بن عوف بن عمرو بن عوف، بنی ثعلبة بن عمرو بن عوف، بنی امیة بن زید بن مالک بن عوف بن مالک بن الاوس [طایفه ابولبابه بن المنذر]، بنی عبید بن زید، [جوامع السیرة النبویه، 75، 202]، بنی سالم بن عوف [مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص 237]. به طوری درباره طوایف بنوعمرو بن عوف بنگرید: ابن حزم، جمهرة انساب العرب، 333 ـ 334].
ج: دقیقا چه زمانی این اتفاق افتاده است؟ قبل از این اشاره کردیم که رسول، در رجب سال نهم عازم تبوک شده، و همان وقت بوده که اهالی مسجد ضرار از ایشان خواستهاند در مسجدشان نماز بخواند، و حضرت قول برگشت را داده است. بازگشت حضرت هم در رمضان سال نهم بوده و علی القاعده باید همان وقت، مسجد ضرار تخریب و تحریق شده باشد.
در اینجا سعی میکنیم، بر اساس منابع اولیه، گزارشهای مربوط به مسجد ضرار را بیاوریم. ابن شبه، از ابن اسحاق متأخر است، اما به دلیل این که تاریخ محلی شهر مدینه است، ترجیح میدهیم، اول بیاوریم. سپس گزارشهای منابع دیگر را میآوریم و طبعا برخی از اینها مکمل برخی دیگر است.
روایت ابن شبه در باره مسجد ضرار
ابن شبه (م 262) در جایی که از مساجد مدینه سخن میگوید، مدخلی را به مسجد ضرار اختصاص داده و چند روایت خبری درباره آن آورده است.
در اولین روایت، بدون تعیین زمان و البته با سندی که به سعید بن جبیر میرسد، میگوید که بنوعمرو بن عوف، مسجدی ساختند. آنگاه نزد رسول فرستاده از او خواستند که در آنجا نماز بخواند [این رسمی معمول بود که قبایل و طوایف در میان خانههای خود زمینی را اختصاص به مسجد میدادند. آنگاه از رسول میخواستند برود و آنجا نماز بخواند و سپس آنجا به صورت مسجد در میآمد]. رسول نزد آنان رفت و در آن نماز خواند. [تا اینجا مربوط به قباست] در این وقت، برادران آنها ـ یعنی طایفهای از همانها که عموزادگان بودند ـ از «بنوفلان بن عوف»، شک هست که دقیقا چه کسانی بودند ـ بر آنان حسد بردند و گفتند: چرا ما مسجدی نسازیم واز رسول دعوت نکنیم تا در آنجا نماز بخواند، چنان که در مسجد برادران ما «مسجد اخوتنا» نماز خواند. بسا ابوعامر [راهب که در جاهلیت نصرانی شده بود و حکایتها دارد] در آن نماز بخواند، و آن وقت در شام بود. بدین ترتیب مسجدی ساختند و در پی رسول فرستادند تا در آنجا نماز بخواند. او هم برخاست تا نزد آنان بیاید. در این وقت بود که آیت «و الذین اتخذوا مسجدا ضرارا... و الله علیم حکیم» نازل گشت. (ابن شبه، تاریخ المدینة المنوره: 1/53). این روایت هم از نظر زمان و هم عدم اشاره به این که مسجد رقیب مسجد قبا بوده، مبهم و درواقع کوتاه شده ماجراست. توجه داریم که مسجد قبا، قبل از آمدن رسول(ص) به مدینه مکان یابی شده و در آن اقامه نماز میشد، هرچند مکرر و هر هفته رسول، به آنجا میرفت و نماز میخواند. در روایت بالا، خلاصه ماجرا آمده و گویی راوی قصد بیان تفصیلی آن را نداشته است.
روایت دوم ابن شبه، از موسی بن اسماعیل، از حماد بن سلمه از هشام بن عروه، از پدرش عروة بن زبیر است. او میگوید: محل مسجد قبا، متعلق به زنی بود که به او «لیّه» گفته میشد، جایی که الاغش در آنجا بسر میبرد [مثل طویله بدون دیوار]. در این وقت سعد بن خیثمه مسجدی بنا کرد. [این زمان باید مربوط به قبل از آمدن پیامبر به مدینه باشد و مقصود مسجد قباست، نه مسجد ضرار که به اشتباه بلاذری این را آورده و بیمعناست: بلاذری: 1/335]. [مخالفان] گفتند به خدا سوگند، ما در مَربط [چراگاه و محل بستن چهارپایان] لیّه [نام آن زن] نماز نخواهیم خواند، بلکه خود مسجدی میسازیم و در آن نماز میخوانیم. سپس صبر میکنیم ابوعامر باز گردد و امام ما در آن مسجد باشد. در این وقت، ابوعامر از خدا و رسول گریخته و مکه رفته رفته. بعد هم به شام رفت و همانجا نصرانی شده مرد. آیات «و الذین اتخذوا...» در این باره ناز ل شد. [ابن شبه: 1/55، بلاذری، 1/335 ـ 336). در این متون، نامی از ابوعامر شده که باید در همینجا، درباره او توضیحی بدست دهیم.
یادی از ابوعامر راهب فاسق
ابن شبه به دنبال این، روایتی آورده که ابن عباس در تفسیر آیه «وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها» [اعراف: 175] گفته است: مقصود از این فرد، بلعم بن باعور، مردی اسرائیلی است. برخی هم گفتهاند، مقصود چند نفر از ثقیف هستند، از آن جمله امیة بن ابی الصلت، . انصار میگفتند: مقصود راهبی است که مسجد شقاق را ساخت. (ابن شبه: 1/55). این شخص، همان ابوعامر است، اما به طور کلی باید توجه داشته باشیم که گروهی در مکه و مدینه و آن نواحی، پیش از اسلام بودند که مسیحی شده یا به آن تمایل داشتند. یکی از آنها شخصی به نام ابوعامر بن عبد عمرو الصفی الراهب، بودکه در این باره شهرت و موقعیتی داشت و وقتی اسلام آمد، هیچ گاه، دلش با اسلام، همراه نشد. گفتهاند که او پیش از اسلام از کسانی بود که «قرأ الکتاب» یعنی آثار اهل کتاب را میخواند. مسجد ضرار، کاملا مرتبط با این شخص بوده و در همه منابع به آن تصریح و قرآن هم در همان آیات به اشاره از او یاد کرده است. پس از اسلام، به دلیل جوی که در مدینه به هواداری اسلام ایجاد شده بود، او مجبور به برخوردهای دوریانه شد. نوشتهاند که رسول(ص) به جای «راهب» او را «فاسق» خواندند. او باید در همان ماهها اول هجرت، به مدینه رفته باشد و از آنجا به تحریک هم طایفه ایهای خود از بنوعمرو بن عوف پرداخته باشد. در بدر حاضر بوده (ابن سعد: 3/408) و در خندق همراه پنجاه نفر از قومش «خمسین رجلا» با سپاه قریش به جنگ مسلمانان به طرف مدینه آمده و در آن شرکت کرده است [ابن سعد، 2/28]. تصور این که پنجاه نفر از طایفهای در منطقه قبا، به قریش پیوسته باشند، شگفت است. واقدی میگوید او همراه «بضعة عشر» به مکه آمد، و قریش را به جنگ با محمد فرا خواند [واقدی: 2/441). این شخص، خویشاوندی با عبدالله بن ابی بن ابی سلول خزرجی هم داشت. ابن سعد نوشته است که عبدالله بن اُبیّ، پسر خاله ابوعامر اهب بود. [ابن سعد: 3/408]. گفتهاند که وی از کسانی بود که خبر از آمدن حضرت محمد(ص) داده بود [ابن سعد: 3/408]. این میتواند در ارتباط با اخباری باشد که به این چند نفر که دست از بت پرستی شسته و مسیحی شده و به احتمال هر روز منادی بازگشت مسیح بودهاند، باشد. در همان خبر آمده است که ابوعامر «قد تأله فی الجاهلیه» در جاهلیت خداپرستی پیشه کرد، و پشمینه پوش شده و راهب گشت «لبس المسوح و ترهّب» اما وقتی رسول آمد، به او حسد برده بغی کرد، و بر کفر خویش باقی ماند و در بدر هم همراهی مشرکان را کرد و رسول او را فاسق خواند [ابن سعد: 3/408]. نام او در فهرست منافقانی ماند که بعدها مورخان آن فهرست را در منابع سیره و مشابه، آوردند [المحبر: ص 470). از شگفتیها آن که فرزند وی، همان حنظله غسیل الملائکه است که روز احد در سپاه پیامبر بود و (وقتی به ابوسفیان حمله کرد، توسط شداد بن اسود لیثی] کشته شد [کلبی، جمهرة النسب، ص 624. بنگرید: ابن عبدالبر، الدرر، ص 157].
درباره این ابوعامر اطلاعات پراکنده دیگری هم در متون سیره هست. او اوسی است، اما گروهی که با یکدیگر در تماس و فعال بودند، هم از اوس بودند و هم از خزرج، به علاوه با یهود و قریش هم ارتباط داشتند. بلاذری گوید: ابوعامر عبدعمرو بن صیفی بن نعمان، از اوس، است که با اهل کتاب مناظره میکرد، و تمایل به نصرانیت داشت، و پیروی راهبان میکرد و با آنان انس داشت، زیاد به شام میرفت، به همین دلیل راهب نامیده شد. وقتی محمد مبعوث شد، او حسد ورزید، و به مکه رفت و با قریش در جنگ با اسلام شرکت کرد. بعد به شام رفت و آنجا مرد. سه نفر در شام بر سر ارث وی منازعه کردند، یکی کنانة بن عبدیالیل ثقفی که او هم به رسول حسد ورزید و به شام رفت. دیگری علقمة بن علاثة که او هم در شام و مسلمان بود، برخی گفتهاند مشرک بود، و بعدها برگشت اسلام آورد (بلاذری، 1/334 ـ 335. درباره سرنوشت اموال وی بنگرید: همان، 13/441]. ما باید عربهای مدینهای مسیحی شده را دارای یک تشکل بدانیم و این که آنها با کسانی که با اسلام میانهای نداشتند، یک حزب تشکیل داده بودند و متحد عمل میکردند. وی در جنگ احد فعال بود (ابن عبدالبر، الدرر، ص 157). چنان که در جنگ خندق هم، اوسیها را صدا زد که دعوتش را رد کردند [طبری: 2/512]. وی در نهایت در شام زندگی را سپری کرد تا آن که به روایت طبری، نزد هرقل بمرد [طبری: 3/140]. شهری را که او در آن درگذشته، قنسرین ـ جایی نزدیک حلب ـ نوشتهاند [مرجانی، بهجه النفوس، 1/585]. ابوالفرج در اخبار یوم بعاث، که درباره رخدادی میان اوس و خزرج مدینه و یهودیان همپیمان آنهاست، از ابوعامر یاد کرده است (اصفهانی، اغانی، 17/84). عجالتا این که ابوعامر، در پشت سر مسائل و فعالیتهای مسجد ضرار بوده و این پیوند و ارتباط او را با حزبی که از مخالفان در میان انصار برابر پیامبر(ص) بوده نشان میدهد.
قبا مرکز مومنان و منافقان
به نظر میرسد در قبا، دو حزب قوی داشت. حزبی که سخت وفادار به رسول بودند، و حزب منافقان که رقیب گروه دیگر بوده و تلاش میکردند تا در کار مسلمانان اختلال ایجاد کنند. به همین دلیل، ماجرای ساختن یک مسجد از روی نفاق، در قبا رخ داد نه جای دیگر. گروه منافقان که متشکل عمل میکردند، و در احد توانستند هفتصد نفر را از همراهی پیامبر باز دارند، از همان سالهای نخست در قبا فعال بودند، و این بسا به رقابت میان خود مردم در این ناحیه بر میگشت و با آمدن اسلام، متوجه پیامبر(ص) شد. فعالیت منافقان در قبا، باید از همان زمان تأسیس مسجد قبا و اوائل هجرت باشد. در اخبار تاریخی آمده است که پیامبر در وقت رفتن به بدر یعنی رمضان سال دوم، نگران وضع قبا بود و چیزهایی شنیده بود. لذا عاصم بن عدی [از بنی عجلان از خزرج] را «لَعَلی قباء و اهل العالیة» گذاشت، چون چیزهایی شنیده بود «لشیء بلغه عنهم». (واقدی: 1/160، ابن سعد: 3/355]. این عاصم از معتمدین پیامبر در قبا بود، کسی که رسول(ص) در تبوک، او و مالک بن دخشم [از خزرج، و همسرش جمیله دختر عبدالله بن ابی بن سلول منافق معروف مدینه!] را برای آتش زدن مسجد ضرار فرستاد [ابن سعد: 3/355]. ابن سعد گوید وی در 115 سالگی در زمان معاویه درگذشت. جالب است که با این که خبر باقی گذاشتن وی در قبا مربوط به زمان جنگ بدر است، مورخان مینویسند: رسول او را از همراه با مسلمانان در بدر بازگرداند و به سوی «اهل مسجد الضرار» فرستاد (الاستیعاب، 2/781). یعنی کلمهای که مربوط به هفت سال بعد است، به قبل سرایت داده شده است.
بازگشت به روایت ابن شبه
روایت بعدی ابن شبه، از ابوهریره است که گوید، من به همراه عبدالله بن عمر و سمرة بن جندب، در پی رسول خدا بودیم و را جستجو میکردیم، گفتند: او به طرف مسجد التقوی رفته است. (ابن شبه: 1/55). این تعبیر از همین آیات مربوط به مسجد ضرار است، و البته نقطه مقابل آن، مسجد قبا است.
روایت دیگر ابن شبه در این قسمت، درباره موقعیت جغرافیایی مسجد قبا است (ابن شبه: 1/56) که تأکیدی است بر این که داستان ضرار، کاملا مربوط جایی نزدیکی همین مسجد قبا بوده است. کسی در این باره تردید نکرده است.
روایات ابن اسحاق و طبری
گزارشهای ابن اسحاق [ابن هشام: 2/529، واقدی [3/1043] و به نقل از آنها، طبری [جامع البیان: 11/18] از مسجد ضرار گوشههای دیگری از این فعالیت را روشن میکند. میان این گزارشات، اختلافاتی هم وجود دارد که اشاره خواهیم کرد.
در این خبر آمده است، کسانی که مسجد ضرار را ساختند، دوازده نفر از انصار بودند. آنگاه خبر آن را از زهری و یزید بن رومان و عبدالله بن ابی بکر و عاصم بن عمر بن قتاده نقل کرده است. این سند را میشناسیم و اصل آن مربوط به مکتب سیره نگاری مدینهاست که ابن اسحاق، کارش را بر آن بنا کرده است. زمانی که ماجرای تخریب مسجد ضرار رخ داده، حضرت برای رفتن به تبوک [آماده شده] در نقطهای به نام «ذی اوان» بود، جایی که میان آن و شهر مدینه، یک ساعت از روز [ساعة من النهار] فاصله بود.داستان چنین بود که پیش از رفتن حضرت به تبوک آنها نزد ایشان آمدند [واقدی اسامی پنج نفر از بانیان ضرار را که نزد رسول آمدند آورده: معتّب بن قشیر، ثعلبة بن حاطب، خذام خالد، ابوحبیبة بن الازعر، و عبدالله بن نبتل بن الحارث. در منابع، گاه نام نبتل بن حارث و گاه نام عبدالله بن نبتل حارث به میان آمده است] و گفتند ما مسجدی برای افراد مریض و محتاج و برای «اللیلة المطیرة» و «اللیلة الشاتیة» [شبهای بارانی و سرد] ساخته ایم. [این توجیه برای این بوده است که در همان نزدیکی مسجد قبا بوده اما فاصله مختصری بوده و همین امر بهانهای شده تا اینها بگویند که نیاز به مسجد دیگری هست تا افراد ضعیف و مریض در آنجا نماز بخوانند. میدانیم که برخی از افراد در مدینه از پیامبر میخواستند به خانه آنها بیاید و مسجد خانگی برای آنها معین کرده نماز آنجا بخواند. در جامع البیان: 11/20 آمده است که سیل در وادی را که میان دو محله فاصله میانداخته، بهانه کردند. در نقلی دیگر (بحار: 21/259) از دوری راه تا مسجد آن حضرت و این که نمیخواهیم نماز به غیرجماعت بخوانیم سخن گفته شده است «یصعب علینا الحضور».]. آنها ادامه دادند: ما دوست داریم شما نزد ما آمده در آنجایی که [برای مسجد] معین کرده ایم، نماز بگذارید. رسول خدا گفت: من در آستانه سفر هستم و مشغولم «إنّی علی جناح سفر و حال شغل»، گویا چنان باشد که رسول گفت: اگر برگشتم، [لو قد قدمنا] یا وقت برگشتن، نزد شما خواهیم آمد و برای شما در آنجا نماز میخوانیم. وقتی در بازگشت [راجعا من تبوک] به ذی اوان سید، خبر مسجد ضرار به او رسید [که کار بدی است]. [آیا مقصود این است که او واقعیت ماجرا را زمینی شنید یا خداوند او را از انگیزه بد بانیان خبر کرد و آیات بر او نازل شد [واقدی: 3/1043: تعبیر «من السماء» دارد و میگوید: آنها آن را بنا کردند و گفتند ابوعامر [منافق معروف و مخالف پیامبر] بازگشت خواهد گشت در اینجا برای ما سخن خواهد گفت: فیتحدّث عندنا فیه. او [که این زمان شام بود به دوستانش] گفته بود که در مسجد بنوعمرو بن عوف ـ یعنی قبا ـ نمیتواند فعالیت کند، چون آنجا زیر نظر هستند [انما اصحاب رسول الله یلحوننا بأبصارهم]. معلوم است این رقابت بوده و مؤمنان نگران وضع بودند. شاید این اشاره به توطئهای دارد که بسا رسول از آن خبر دار شده و ساکنان قبا که به رسول نزدیک بودهاند آن حضرت را از گفتههای منافقان آگاه کردهاند. به هر حال، رسول خدا، باید از یک طریقی به ماهیت این اقدام پی برده باشند. میدانیم پیامبر اصرار در بسیج همه مردم داشت، اما کسانی ماندند، و امام علی(ع) برای مراقب از همین وضع ماند. همه اینها نشان میدهد که تصور مؤمنان بر این بوده که توطئهای در کار است. علامت آن، متهم کردن این افراد به نفاق است که در قرآن نیز بشدت مورد تأکید قرار گرفته است. اکنون بهانه ساختن مسجد، راه فرار دیگری برای ماندن و کار کردن علیه گروه مؤمنان بود]. همین جا باید به توطئه قتل پیامبر در مسیر تبوک و اتفاقی هم که در عقبه افتاد (بیهقی، دلائل، 5/256) توجه داشته باشیم که ماجرای نفاق بسیار قوی و فعال بوده، و یک مبارزه جدی و موضعگیری قاطع مانند همین آتش زدن مسجد ضرار را میطلبیده است.
در ادامه روایت بالا از ابن اسحاق و طبری آمده است: رسول شخصی به نام مالک بن دخشم که [أخا بنی سالم بن عوف، طبعا از طایفه بنوعوف بود] را به همراه معن بن عدی یا برادرش عاصم بن عدی که از طوایف بنی عجلان بودند، فرستاد [در نقلی دیگر نام عاصم بن عدی و وحشی قاتل حمزه به عنوان افرادی یاد شده که پیامبر برای تخریب مسجد فرستاد، بنگرید: بهجة النفوس، 1/، 583. از «عامر بن السکن» هم به همین عنوان یاد شده است [کتانی: 2/55] در روایتی شیعی، آمده است که عمار بن یاسر و وحشی برای تحریق فرستاده شده و از آنان خواسته شد آنجا را مزبله دانی کنند. بحار: 21/254. «أمر أین یجعل محله کناسة یلقی فیها الجیف و الازبال» [التراتیب الاداریه: 2/55]. و در سخنی دیگر آمده است که رسول از آن راهی که این مسجد در آن بود عبور نمیکرد و «امر بموضعه أن یُتخذ کُناسة تلقی فیها الجیف و الاقذار و القُمامات» [تحفة الابرار، ص 10 از تفسیر قرطبی]. در روایت ابوالجارود از امام باقر(ع) نام مالک بن دخشم و عامر بن عدی برای این کار آمده است. بحار: 21/255] و به آنان دستور داد به سمت مسجد ضرار بروید که اهل آن ظالم هستند، «فَاهدِماه و حرّقاه» آنجا را منهدم کرده و آتش بزنید. آنها به سرعت رفتند تا به [محله] بنی سالم بن عوف رسیدند که طایفه همین مالک بن دخشم سالمی بودند. مالک به معن بن عدی گفت، همین جا بمان تا من آتشی از افراد طایفه ام بگیرم. رفت و شاخه نخلی را که آتش زده بود آورد. آنگاه با سرعت حرکت کرده تا وارد مسجد ضرار شدند در حالی که اهل آن در آنجا بودند. پس آنجا را آتش زده، و منهدم کردند و «تفرّقوا عنه» همه متفرق شدند. آیات «و الذین اتخذوا...» در این بار ه نازل شد. (ابن هشام: 2/529 ـ 530]
در ادامه این روایت که اصل آن را ابن اسحاق آورده، و طبری و دیگران از او گرفتهاند، در شرح بانیان مسجد ضرار گوید: اینها دوازده نفر بودند به این شرح: خذام بن خالد از بنی عبید بن زید ـ یکی از شاخههای بنی عمرو بن عوف ـ که مسجد الشقاق را از خانه وی بیرون انداخته بودند [یعنی زمینش از خانه او جدا شده بود، بنگرید: ابن هشام: 2/530]، ثعلبة بن حاطب از بنوعبید که از شاخههای بنوامیة بن زید هستند، معتّب بن قشیر از بنی ضبیعه بن زید، و ابوحبیبه بن الازعر، از بنی ضبیعه بن زید، و عبّاد بن حنیف برادر سهل بن حنیف از بنوعمرو بن عوف، و جاریه بن عامر و دو پسرش مجمّع بن جاریه [بن عامر بن مجمع بن عطاف انصاری اوسی] و زید بن جاریه [مجمّع بعدها زمان عمر، امام جماعت مسجد قبا شد که ابن سعد گزارش کرده است. اما ابن عبدالبرّ در خبری نوشته است که زید بن جاریه در صفین با امام علی بود. الاستیعاب: 1/411 ]، [در نقل دیگر از سومین فرزند او یزید هم یاد شده است] و نبتل بن حارث [در ابن هشام: 2/53 گوید نبتل بن الحارث از بنی ضبیعه بود، اما در ابن هشام: 1/521 گوید: از بنولوذان بود، کسی که از رسول(ص) درباره او نقل شده: هر کسی میخواهد شیطان را ببیند به نبتل بن حارث بنگرید: ابن هشام: 1/521، در ابن هشام: 2/550 آیه «و منهم الذی یؤذون النبی و یقولون هو أذن» درباره او دانسته شده.] و بحزج از بنی ضبیعه: (این یکی از: بیهقی، دلائل النبوه، 7/323. ابن هشام هم بحزج را جزو بانیان مسجد ضرار دانسته: ابن هشام: 1/522، 2/530) و بجاد بن عثمان [بن عامر]، او هم از بنی ضبیعه بود، و ودیعة بن ثابت و او از بنی امیه طایفه ابی لبابة بن عبدالمنذر بود. [ابن هشام: 2/530، جامع البیان: 11/18، بیهقی: 7/323]. نام شخص دیگری که در میان افراد فرستاده شده توسط رسول برای هدم مسجد ضرار برده شده، سوید بن عیاش انصاری است که در خبر از ابن عباس، در کنار نام عامر بن قیس و عاصم بن عدی آمده است. [ابونعیم، معرفة الصحابه: 2/510]
توضیح افزوده این که در خبری که محمد بن حبیب درباره فهرست منافقان مدینه آورده، و البته قدری آشفته است، نام همین مالک بن دخشم هم دیده میشود (المحبر، ص 470]. باید اشتباهی رخ داده باشد. مالک بن دخشم [بن مرضخة بن غنم بن عمرو بن عوف بن الخزرج] در تمام جنگهای بدر و احد و خندق و «المشاهد کلها» با رسول بود. ابن سعد میافزاید: همو بود که رسول او را همراه عاصم بن عدی از تبوک برای آتش زدن مسجد ضرار که در میان طایفه «بنوعمرو بن عوف» بود فرستاد (ابن سعد: 3/415). محمد بن حبیب از ثعلبة بن حاطب و معتب بن قشیر یاد کرده و این که همانها هستند که خداوند از قول آنها نقل میکند که گفتند: «لئن آتانا من فضله لنصدقن و لنکونن من الصالحین». و معتب همان بود که در احد میگفت: محمد وعده گنجهای قیصر و کسری را میدهد، و حالا طوری شده که جرأت رفتن به دستشویی را هم نداریم. (المحبر، 468، بلاذری: 1/328). معلوم میشود اینها از منافقان قدیمی مدینه بودهاند که سالها تشکلی داشته و بعدها به فکر ساختن یک مسجد برای خودشان افتادهاند. محمد بن حبیب همچنین از جاریه بن عمرو بن مجمع، و سه فرزندش مجمع، یزید و زید یاد کرده که از بانیان مسجد ضرار بودند. نیز از عباد بن حنیف بن واهب، که او هم «ممّن بنی مسجد الضرار»، و ودیعة بن ثابت، که آیه «انا کنا نخوض و نلعب» درباره او نازل گشته، و خذام بن خالد، که زمین مسجد ضرار از خانه او جدا شد. (المحبر، ص 468 ـ 469) وی سپس نام شمار دیگری از منافقان را هم آورده که ظاهرا ارتباطی با مسجد ضرار ندارند.
نیز این که ابن هشام، لیست بلند بالایی از منافقان مدینه بدست داده، آنان را از همدستان یهود شمرده است (ابن هشام: 1/519). شمار قابل توجهی از این منافقان از بنوضبیعه هستند که از قضا، اسامی دوازده نفری هم که به عنوان بنیانگزار مسجد ضرار شناخته شدند نشان میدهد که غالبا از همین طایفهاند. ابن هشام این طایفه را چنین یاد کرده است: بنوضبیعة بن زید بن مالک بن عوف بن عمرو بن عوف. (ابن هشام: 1/521).
ابن هشام پس از یاد از ابوحبیبة بن الازعر به عنوان «ممن بَنی مسجد الضرار» از ثعلبة بن حاطب و معتّب بن قشیر به عنوان منافق یاد کرده، یعنی عبارت ابن اسحاق را آورده، اما خود افزوده: معتّب بن قشیر و ثعلبه و حارث دو فرزند حاطب از بنوامیة بن زید، از اهل بدر بودند، و از منافقان نیستند (ابن هشام: 1/522]. یک مشکل این است که این معتب بن قشیر که به گفته ابن اسحاق از کسانی بوده که «شهد بدرا» [الاصابه: 6/138] چطور از منافقان از آب درآمده است! همین مشکل درباره ثعلبة بن حاطب هم هست [عاملی، اعیان: 4/22].
گزارش اختصاصی واقدی
واقدی (3/1046) جزئیات جالب بیشتری آورده است:
می گوید، کسانی که برای آتش زدن مسجد فرستاده شده بودند، وقت میان مغرب و عشاء آنجا رسیدند، و مردم در آنجا بودند و امامشان هم مجمّع بن جاریه بود. عاصم گفت: فراموش نمیکنم، آنها در حالی به ما مینگریستند که گوشهایشان مثل گوش گرگ بود. مسجد را آتش زدیم، و سوخت. تنها کسی که مقاومت کرد، زید بن جاریه بن عامر بود که کفل او هم سوخت. ما مسجد را چنان منهدم کردیم که با زمین یکی شد، و آنها متفرق شدند. وقتی رسول وارد مدینه شد، زمین آن مسجد را به عاصم بن عدی داد تا خانه کند. این زمینه از خانه ودیعه بن ثابت و خانه ابوعامر بود که در جنب آن بودند و آنها را هم آتش زدند. او گفت: من در زمین مسجدی که آن آیات درباره اش نازل شده خانه نمیخواهم. آن را به ثابت بن اقرم بدهید که خانه ندارد. رسول آن زمین را به ثابت بخشید. این نقل واقدی است، اما برخی، با توجه به روایتی از امام صادق(ع) که گوید رسول دستور داد تا آنجا را مزبله کنند: «امرأن یتخذ کناسة تلقی فیه الجیف» [مجمع البیان: 5/126] آن نسبت را نادرست دانستهاند [مرتضی، الصحیح من سیرة النبی، 30/210]. بیمناسبت نیست اشاره کنم در روایتی که در تفسیر قمی، آمده، گفته شده است که پیامبر مالک بن دُخشم [سالمی از بنی سالم] و عامر بن عدی را فرستاد... تا آنجا که آنها با شاخهای نخل روشن، آمدند و مسجد را آتش زدند. آنگاه میافزاید: و قَعد زید بن حارثه حتی احترقت البنیه، ثم امر بهدم حائطه. [تفسیر القمی: 1/305]. به نظر باید در این روایت خلطی رخ داده باشد. زید بن حارثه در موته کشته شد، و این باید اشاره به زید بن جاریه باشد که برابر آتش زدن مقاومت میکرد تا آن که کفلش هم سوخت. چرا عبارت این قدر تغییر کرده، باعث شگفتی است. توجه داریم که در بیشتر مآخذ، نام پدر این سه فرزند که در جریان بنای مسجد ضرار بودند، «جاریه» یاد شده اما در منابعی هم «حارثه» آمده است. [بنگرید: عاملی، اعیان: 7/93]
واقدی جزئیات دیگری هم آورده است: ابولبابة بن منذر، چوبهایی را برای ساختن مسجد، به آنان داده و کمک کرده بود. او در شمار منافقان نبود، اما کارهای ناشایستی میکرد. وقتی مسجد منهدم شد، او چوبها را برداشت و با آنها منزلی در کنار همانجا ساخت. راوی گوید: در این خانه، هیچ فرزندی بدنیا نیامد، هیچ کبوتری خانه نکرد، و هیچ مرغی، جوجه نیاورد و روی تخمی ننشست. این هم از آن روایات شگفت است.
واقدی، به جای دوازده نفر، میگوید: بانیان مسجد ضرار را پانزده نفر دانسته است: جاریة بن عامر بن عطاف [پدر مجمّع که اشاره کردیم امام این مسجد شد و بعدها زمان عمر امام مسجد قبا گشت، به ادامه بحث بنگرید.] که او را «حمار الدار» «خر خانه» مینامیدند، و پسرش مجمّع بن جاریه، که امام مسجدشان بود، و زید بن حارثه که کفل او در آتش زدن مسجد سوخت، چون نمیخواست از مسجد بیرون برود، و فرزند دیگرش یزید بن جاریه، و ودیعة بن ثابت، خذام بن خالد، «مسجد از خانه وی گرفته شد» «من داره اخرج»، و عبدالله بن نبتل، و بجاد بن عثمان، و ابوحبیبة بن الازعر، و معتب بن قشیر و عثمان بن حنیف، و ثعلبة بن حاطب که رسول فرمود: لگام بهتر از خذام است و تازیانه بهتر از بجاد. عبدالله بن نبتل، خبرها را میبرد، او نزد رسول مینشست و آنچه میشنید، برای منافقان میبرد. جبرئیل خبر آن را به رسول داد و مشخصاتش را گفت. مردی سیاه که موی زیاد دارد، چشمانش قرمز است مانند دو دیگ مسین، جگر او چون جگر خر است و به چشم شیطان مینگرد. عاصم بن عدی گوید: وقتی ما آماده رفتن به تبوک، همراه رسول، بودیم، عبدالله بن نبتل و ثعلبة بن حاطب را دیدم که کنار مسجد ضرار ایستاده و ناودانی را که درست کرده بودند، اصلاح میکردند. آن دو به من گفتند: ای عاصم، رسول خدا وعده کرده است که پس از بازگشت در اینجا نماز بخواند. من با خودم گفتم: این مسجد را جز یک منافق معروف به نفاق بنا نکرده است. تأسیس آن با ابوحبیبة بن الازعر است، و زمین را از خانه خذام بن خالد و ودیعة بن ثابت در این جمع (منافقان) گرفتهاند، در حالی که مسجدی که رسول خدا به دست خود ساخت، موسسش جبرئیل بود که اشاره به بیت الله (برای قبله) میکرد. سوگند بخدا، هنوز از سفر برنگشته بودیم که آیات قرآن در مذمت آن نازل گشت، و اهل آن را که آنجا را ساخته و کمک کرده بودند، مذمّت نمود: و الذین اتّخذوا مسجد ضرارا... تا «یحبّ المطهرین» کسانی هستند که با آب، طهارت میگیرند، «لمسجدٌ اُسّس علی التّقوی»، گفت: مقصود مسجد بنوعمرو بن عوف در قباست، و گفته میشود که مقصود مسجد النبی(ص) است. واقدی ادامه میدهد: از عاصم بن عدی پرسیدند، چرا اینان مسجد ضرار را ساختند؟ او گفت: اینها در مسجد ما نماز میخواندند، پس از نماز، میان خود نجوا میکردند و برخی به برخی دیگر اشاره میکردند. مسلمانان نیز با چشمان آنها را پاییده و زیر نظر داشتند. این برایشان سخت بود، خواستند مسجدی برای خود بسازند که فقط افرادی مانند خودشان در آن باشند. ابوعامر هم [که علی القاعده این زمان در مدینه نبوده] به آنها میگفت: من نمیتوانم در طویله شما بیایم، چون اصحاب محمّد، مراقب من هستند، و جوری رفتار میکنند که من بدم میآید. آنها گفتند: مسجدی میسازیم که در آنجا با ما سخن بگویی. (واقدی: 3/1047 ـ 1049).
جزئیاتی که واقدی در اینجا آورده، بسیار عالی اند، و در منابع کهن دیگر نیامده است. اینها حاصل زحمات شخصی واقدی است که اخبار را از طریق خانوادهها و نسلهای بعدی اصحاب پیامبر(ص) در مدینه بدست آورده است.
ادامه گزارش های طبری در تفسیر در باره مسجد ضرار
طبری در تفسیر برخی از اجزاء آیات، به تعبیر «و ارصاداً لمن حارَبَ الله و رسوله من قبل» اشاره کرده، مصداق آن را ابوعامر میداند که پیش از جریان ساختن مسجد ضرار، با رسول، میجنگید. در شرح آن اشاره میکند که این ابوعامر همان است که احزاب را متحد کرد و «حزب الاحزاب» را برای جنگ با رسول، تدارک دید. وقتی شکست خورد، به روم رفت و از پادشاه روم کمک خواست. همان وقت به [دوستانش در مدینه] نوشت تا مسجد ضرار را بسازند تا وقتی برگشت در آنجا امام آنان باشد. آنها هم چنین کردند. به گفته طبری «و لیحلفُنّ إن اردنا الا الحسنی» اشاره به همین دارد. این که آنها میگفتند، نیّت آنان در ساختن مسجد جدید، رفق به مسلمین و منفعت وحمایت از ضعیفان و مریضان و کسانی بوده که نمیتوانستند راه را برای رسیدن به مسجد رسول الله طی کنند و آنجا نماز بخوانند.
آیا میتوان گفت رفتن به غزوه تبوک، به نوعی، ارتباط با این ابوعامر هم داشته، و به این ترتیب، دوستان او در مدینه که مسجد ضرار را ساختهاند با او در ارتباط بوده و آنها همه به تحریک رومیان میپرداختهاند و رسول اقدامی پیشگیرانه کرده است؟ اگر این طور باشد، ساختن مسجد ضرار، شاید با تحریکات ابوعامر که این وقت در روم و نزد هرقل بوده، ارتباط داشته است. این یک حدس است که خروج پیامبر برای جنگ با رومیان از مدینه ـ همان جنگی که امام علی(ع) را هم در شهر گذاشت تا مراقب منافقان باشد ـ میتوانسته نوعی اقدام پیشگیرانه برای منصرف کردن رومیان با پیامبر باشد، که اثرش را هم گذاتهش است. تخریب و آتش زدن مسجد، اقدام پیش دستانه برای مبارزه با آنها و سرکوب کردن همراهان داخلی آنها بوده است. در اخبار مربوط به مسجد ضرار در منابع، به این که ابوعامر محور این توطئه دو جانبه بوده تصریح شده است.
طبری خبر دیگری به نقل از ابن عباس آورده که در تفسیر آیت «و الذین اتخذوا...» گفته است: اینها جماعتی از انصار بودند که مسجد ضرار را ساختند. ابوعامر به آنان گفت: شما مسجد ضرارتان را بسازید، و نیرو و سلاح تان را تقویت کنید. من نزد قیصر روم رفته با سپاهی از روم باز خواهم گشت. آنها چنین کردند و نزد رسول آمدند که ما مسجدمان را ساختیم شما در آنجا برای برکت نماز بگذارید که این آیات نازل شد. (جامع البیان: 11/18 ـ 19). این روایت هم ارتباط داستان مسجد ضرار را با ماجرای رومیان، دستکم از نظر نقشی که ابوعامر داشته، نشان میدهد. برداشت علامه مرتضی هم این است که امید منافقان مدینه، به سپاه روم بوده است (الصحیح، 30/218).
طبری روایت دیگری از ابن سعد نقل کرده که گوینده اصلی آن ابن عباس است، این که وقتی پیامبر مسجد قبا را ساخت، عدهای از انصار از جمله بخدج جدّ عبدالله بن حنیف، و ودیعة بن حزام و مجمع بن جاریه انصاری «مسجد النفاق» را ساختند. در این وقت، رسول، به بخدج فرمود: وای بر تو، از آنچه میبینم چه اراده داری؟ [ما أردت الی ما أری]. گفت به خدا سوگند که ما جز کار نیکو اراده نداریم، و دروغ میگفت. رسول او را تصدیق و خواست از او عذرخواهی کند که آیات «و الذین اتخذوا ...» نازل شد. (جامع البیان: 11/19). این روال که پیامبر چنین قصدی داشته، با آنچه درباره نماز خواندن بر عدهای منافقان هم رخ داد، شباهت دارد.
طبری نکتههای کلی دیگری که حرف تازهای ندارد ذیل بخشهایی از آیات مسجد ضرار آورده، اما یک نکته آن این است که به طور خاص، بانیان مسجد، بنو غنم بن عوف بودهاند. این نقل از سعید بن جبیر است که مکرر یعنی از طریق دیگری هم نقل شده است «هم حیّ یقال لهم بنو غنم». (جامع البیان: 11/19). در یک نقل متفاوت دیگر آمده است که یاران ابوعامر میگفتند، اگر او به مدینه بازگردد، بر محمد(ص) پیروز خواهد شد «اذا قدم، ظهر علی نبی الله». (جامع البیان: 11/20).
یک روایت دیگر که حاوی جزئیات تازهای در لابلای عبارات آن است، خبری است که طبری از ابن وهب، و او از ابن زید نقل کرده که درباره آیه میگوید: مسجد قبا، مسجدی بود که همه در آن نماز میخواندند. مردی از رؤسای منافقان که نامش ابوعامر ـ پدر حنظله غسیل الملائکه ـ و صیفی و برادرش در این باره فعال بود. این هر سه از بهترین مسلمانان بودند «خیار المسلمین»! ابوعامر و ابن بالین از ثقیف و علقمة بن علاثه از قیس، گریختند و به «صاحب الروم» رفتند. عقلمه و ابن بالین [ابن یالیل] برگشته با رسول بیعت کردند. اما ابوعامر نصرانی شد. آن وقت، گروهی از منافقان مسجدی ضرار را برای ابوعامر ساختند. آنها گفتند: میسازیم تا بیاید و درآن نماز بخواند تا میان مومنان اختلاف افتد و جماعتشان متفرق شود. تا آن وقت، همه به اتفاق در قبا نماز میخواندند. آنها برای فریب، نزد رسول آمدند و گفتند: بسا سیل میآید، و میان ما و میان وادی، و فاصله بین ما و قوم ما میافتد. ما در مسجد ضرار نماز میخوانیم. هر وقت هم سیل نبود به همان قبا میرویم. مسجد را بر اساس نفاق ساختند و زمان رسول، منهدم شد. (جامع البیان: 11/20).
روایاتی هم درباره مصداق «لمسجد اسس علی التقوی» هست که آیا مقصود مسجد قبا است که روبروی مسجد ضرار بوده یا مقصود مسجد النبی(ص) است. در این باره اختلاف نظر زیاد است. روایاتی نقل میکند که مقصود مسجد النبی است، در حالی که برخی میگوید مقصود مسجد قباست. طبری میگوید روایت درست به نظر من همان است که میگوید مقصود، مسجد النبی است. (طبری، 11/ 21). به طور معمول، مقصود از آن را مسجد قبا میدانند.
گزارش از وضعیت مسجد ضرار در روزگاران پسین
درباره این که مسجد قبا کجا بوده و بعدها، چه کسانی آن را و در چه حالی آن را دیدهاند، اخباری در منابع نقل شده است. طبری از خلف بن یاسین [یامین] کوفی نقل میکند که میگفت: در زمان بنی امیه، با پدرم به حج آمدیم. به مدینه رفتیم. در آنجا مسجد قبلتین، یعنی مسجد الرسول را در آن [نشان] قبله بیت المقدس بود، دیدم. وقتی زمان منصور شد، گفتند که عدهای جاهل داخل این مسجد شده، قبله را نمیشناسند، [و بسا به سمت بیت المقدس نماز میخوانند. گویا خراب کردند] بنایی که اکنون میبینید، توسط عبدالصمد بن علی ساخته شده است. او میافزاید: ما مسجد منافقین «مسجد المنافقین» را هم دیدیم که خداوند در قرآن از آن یاد کرده است، هنوز دود از آن بر میخاست، و اکنون مزبله است. «الیوم مزبلة». (جامع البیان: 11/25). این خبر در منابع بعدی هم مانند «بهجة النفوس» در تاریخ مدینه: 1/587) آمده، اما نام وی خلف بن یامین! [یاسین] و در جای دیگر خلف بن سیرین (ازهری، تاریخ مکة المشرفه، 2/213) آمده است.
کتانی هم نوشته است که بنا به روایت ابن المنذر از ابن جریج و قتاده، گفته شده است که در محل آن مسجد، بقعهای نهاده شده که دود از آن بر میخیزد «ذکر لنا أنه حفر فی موضعه بقعة فأبصر الدخان یخرج منه». (کتانی: 2/56)
روایتی هم از رسول نقل شده که است حضرت در مسیری که از کنار این مسجد رد میشد، عبور نمیکرد، و دستور دارد آنجا را محل مزبله کنند «أمر بموضعه أن یتّخذ کُناسة مزبلة». (بهجه النفوس: 1/585). از سعید بن جبیر هم نقل شده است که وقتی رسول افرادی را برای انهدام مسجد فرستاد، دود دیده شد که از آن خارج میگشت. گفته شده است: کان الرجل یدخل فیه سعفه فیخرجها سوداء محترقة (بهجة النفوس: 1/586). جابر بن عبدالله گفته که من دیدم که دخان از آن خارج میشد. محب الدین گفته است که محل آن نزدیک مسجد قبا بود، مسجدی بزرگ که دیوارهای بلندی داشت، بنای آن هم ملیح بود. (بهجة النفوس: 1/587). و اما جمال الدین افزوده: امروزه اثری از آن نیست، و مکانش هم نامعلوم است. آنچه جمال الدین گفته، وهم است و اصلی ندارد. (بهجة النفوس، 1/ 587).
در قرن نهم، سمهودی در وفاء الوفاء سعی کرده به این سؤال که همیشه مورخان تاریخ مدینه با آن درگیر بودهاند، جواب بدهد. او میگوید، جمال الدین مطری گفته است که اثری از آن مسجد نیست و جای آن در اطراف قبا ناشناخته است. سمهودی میگوید، نسبت به زمان او و ما بله، اما ابن جبیر در سفرنامه اش گفته است: مردم به این مسجد رفته با سنگ انداختن در آن و هدم آن، تقرب به خدا میجویند. محل آن در قبا، جایی است که یهودیان [درستش منافقین] با آن به معارضه با مسجد قبا پرداختند. سمهودی سپس از ابن النجار نقل کرده گفته است: مسجد ضرار جایی نزدیک مسجد قباء است. مسجدی است بزرگ، با دیوارهای بلند، از سنگ آن بر میدارند، بنای آن ملیح است. سمهودی میگوید: این نشان میدهد که مسجد تا روزگار ابن النجار بوده است. اما مطری آن را «وهم» و خطا دانسته و میگوید که فیروز آبادی گفته است، معنای این که زمان ابن نجار بوده، این نیست که تا زمان مطری باقی مانده است. بسا ابن النجار از روی منبعی دیگر نقل کرده، اگر خودش ندیده باشد. بشاری هم گفته است: از جمله آنها [مساجد مدینه] مسجد ضرار است که «یتطوّع العوام بهدمه» عوام با هدم آن، تطوع و کار ثواب میکنند، یاقوت هم همین را در معجم البلدان (4/302) آورده، چنان که ابن جبیر هم در سفرنامهاش نقل کرده است.
به نظر میرسد، پیش از اینها، این مطلب را که عوام چنین میکنند، مقدسی در احسن التقاسیم آورده و بقیه، مثل ابن جبیر و یاقوت مطلب او را تکرار کردهاند. مقدسی درباره قبا نوشته است: قبا قریهای در میلی، در سمت چپ راهی است که به مکه میرود، بناهای سنگی زیادی دارد، مسجد التقوی که آباد است، آنجاست. جلوی او فضای زیبا و آثار و آب شیرین هست، بعد میافزاید: بها مسجد الضرار، یتطوّع العوام بهدمه، مسجد ضرار آنجاست که عوام مردم با انهدام آن، دنبال ثوابند. (مقدسی، احسن التقاسیم، ص 82).
سمهودی میافزاید: ابن النجار ضمن بیان مساجد مدینه میگوید: بدان که در مدینه مساجد خرابی هست که محرابها و ستونهای آنها باقی مانده، خراب شده و گاهی سنگهای آن برداشته م یشود. از جمله مسجد قبا نزدیک مسجد الضرار که دو استوانه هنوز در آن برپاست. سمهودی میگوید: امروز ـ قرن نهم ـ این معروف و شناخته شده نیست، اما نشان میدهد که زمان ابن نجار کاملا محل مسجد ضرار نزدیک مسجد قبا معلوم بوده به طوری که قبا را به آن شناسانده است. (وفاء الوفاء: 3/30 ـ 31).
در سال 764 اتفاق جالبی در مدینه افتاد و آن این که در میان زنان و بسیاری از عوام شهرت یافت که مردی، رسول(ص) را خواب دیده است که در کنار درخت توتی که نزدیک مسجد ضرار بوده، در «خارج باب شرقی» ایستاده است. پس از شیوع این خبر، زنان به سمت این درخت توت حرکت کرده، برگهای آن را بر میگرفتند تا در مقابل وبا، از آن شفا بگیرند. اما درستی این خواب معلوم نشد و روشن نشد از چه کسی نقل شده است. (ابن کثیر، البدایه، 14/304).
امام مسجد ضرار، بعدها امام مسجد قبا شد
پیش از این اشاره کردیم که در میان اسامی بانیان مسجد ضرار از شخصی به نام مجمّع بن جاریه [به اشتباه در برخی ازمنابع: حارثه] و برادرش زید یاد شده است. این دو همراه پدرشان جاریة بن عامر بن عطاف، که از بنوثعلبة بن عمرو بن عوف بودند. مجمّع، کم سن و سال و قاری قرآن بود و بسا به همین دلیل، او را امام مسجد ضرار کرده بودند. ابن هشام درباره او آورده است: مجمّع، غلام بود که بیشتر قرآن را جمع کرد. (ابن هشام: 1/523). در اینجا عبارت ابن هشام، دست کم متنی که من استفاده کردم، قدری نامفهوم است. او مینویسد، وقتی مسجد خراب شد، و گروهی از مردان بنوعمرو بن عوف رفتند، آنها با بنی عمرو بن عوف در مسجدشان نماز میخواندند، و این زمان عمر بن خطاب بود، همه آنها درباره مجمع [گفتند] که برای آنها نماز بخواند (امام شود]. عمر گفت: نمیشود، آیا او «امام المنافقین» در مسجد الضرار نبوده است؟ او به عمر گفت، به خدایی که جز او خدایی نیست، من چیزی از کارها آنها نمیدانستم. من غلام [جوان چه] و قاری قرآن بودم. کسی نبود که برای آنها قرآن بخواند، من را مقدم داشتند تا برایشان امامت کنم. من فکر میکردم کار خوب میکنند. [راویان چنین تصور کردهاند که] عمر او را رها کرد و او هم امامت قومش را بر عهده گرفت.(ابن هشام: 1/523، سهیلی، الروض الانف، 4/316)
چنان که اشاره شد، عبارت بالا قدری مشکل دارد، اما خبر دقیق در این باره را واقدی نقل کرده که هم مکمل و مؤید آن خبر است و هم نسبتا دقیق، او میگوید: سعد بن عبید قاری که مردی از بنی عمرو بن عوف بود، امامت جماعت مسجد بنی عمرو بن عوف ـ یعنی مسجد قبا ـ را داشت. زمانی که او در قادسیه کشته شد، مردان طایفه بنوعمرو بن عوف درباره تعیین امام مسجدشان با یکدیگر به منازعه برخاستند و مسأله را نزد عمر بردند. آنها بر امامت مجمع بن حارثه [در منابع دیگر: جاریة] اتفاق نظر داشتند، اما او مورد طعن و انکار بود، زیرا وی امام مسجد ضرار بود. [به همین جهت] عمر از قبول او به عنوان امام مسجد، استنکاف کرد. سپس او را صدا کرد و به او گفت: من تو را میشناسم [عهدی بک: آن قضایا را میدانم و این که]، مردم چه و چه میگویند. او گفت: ای امیر مومنان! آن زمان من جوان بودم و آن قضایا بر من سریع گذشت. اما امروز من شرایطی را که در آن هستم درک میکنم [ابصرت ما انا فیه] و اوضاع را میشناسم. عمر درباره او تحقیق کرد. مردم گفتند که جز نیکی از او نمیشناسیم، و این که او قرآن را گردآورده و تنها چند سوره کوچک مانده که کار کامل شود. عمر او را امام مسجد بنوعمرو بن عوف کرد. درباره هیچ مسجدی به اندازهای که درباره امامت مسجد بنوعمرو بن عوف منازعه شد، درگیری پیش نیامد. او همچنان امامت مسجد را داشت تا آن که زمان معاویه درگذشت و از او نسلی نماند. (ابن سعد: 4/276). بلاذری درباره مجمّع بن جاریه، ظاهرا به ملاحظه همین مطالب میگوید: گفتهاند که او منافق بود، اما پس ازآن، اسلامش درست شد «صحّ اسلامه» و به کار جمع قرآن پرداخت. (بلاذری: 1/328). مانند این توجیهات را ابن حزم درباره مجمع آورده است، این که بچه بوده و به پدرش کمک کرده است (جوامع السیرة النبویه، 75). درباره برخی دیگر از منافقانی هم که در جریان مسجد ضرار فعال بودند گفته شده است که «هو من أهل مسجد الضرار، ثم تاب فحسنت توبته». از اهالی مسجد ضرار بود، اما توبه کرد و توبه اش خوب بود. (اسد الغابه: 1/538).
مسجد ضرار و فقه آن
تعبیر به مسجد ضرار، بعدها گاه به هر نوع مسجدی گفته میشد که بر اساس ریا ساخته شده بود، چنان که هر کسی که با مسجدی، یا اهالی یا امام آن در میافتاد، از این تعبیر استفاده میکرد. یکی از قدیمیترین موارد این است که طبری از لیث نقل میکند که شقیق، موفق به درک نماز در مسجد بنی عامر نشد. به او گفتند: مسجد بنی فلان، نماز اقامه نشده است! او گفت: لا أحبّ أن اصلّی فیه، فانّه بنی علی ضرار. دوست ندارم آنجا نماز بخوانم، جایی که پایه اش بر «ضرار» است. آن وقت میافزاید: هر مسجدی که از روی «ضرار و ریا» ساخته شود، اصلش به همان مسجدی میرسد که بر اساس ضرار ساخته شد. (جامع البیان: 11/20). برخی از فقهای بعدی گفته اندکه هر مسجد که در حکم مسجد ضرار باشد، نماز خواندن در آن جایز نیست، چنان که از شخصی به نام نقاش نقل شده که گفت: لازمه آن این است که در کنیسه و امثال آن هم که بر اساس شر ساخته شده، نمیتوان نماز خواند (بهجة النفوس، 1/584). قرطبی این سخن را رد کرده و گفته است بنای کنیسه چنین نیست که قصد از ساختن آن «الضرر بالعین» باشد، اگرچه اصل بنای آن بر شر است، اما آنها برای عبادت ساختهاند. وی میافزاید: علما اجماع دارند که کسی که نماز در کنیسه یا بیع بخواند، و جای او طاهر باشد، نمازش درست است. (بهجه النفوس: 1/584). در میان شیعیان، شهید اول هم درباره نماز، خواندن آن را در مساجد اربعه و مسجد الاقصی و مشاهد مشرفه، خوب دانسته، و توصیه کرده است که در مسجد ضرار خوانده نشود (رسائل الشهید، ص193). در برخی منابع شیعی، از اینکه آیا مساجد مخالفین مصداق مسجد ضرار هست یا خیر بحث شده است. (بحار: 80/345)
یک نکته درباره جنبه فقهی این بحث و این که منطبق با موارد دیگر بشود یا نه در تعریف این نوع مسجد است و آن این که اگر مسجدی در نزدیکی مسجد دیگر ساخته شود آن طور که مضر برای آن باشد، میتواند مصداق ضرار باشد؟: «ما بُنی مضارّة لمسجد آخر». (الفوائد الملیة لشرح الرسالة النفلیه، ص 108). این ضرار، به این معناست که از شکوه جماعت آن بکاهد. اما پیداست که قرآن فقط از ضرار، حتی اگر به این معنا باشد، سخن نگفته بلکه از «کفراً و تفریقا» هم یاد کرده است. ظاهرا تا پیش از شهید اول، کسی از فقهای شیعه، از آیات مسجد ضرار، حکمی استخراج نکرده است.
نکته دیگر بحث از استحباب خواندن در مسجدی است که از اولین روز روی تقوا ساخته شده و قدیمی است (تفسیر القاسمی: 5/507 به نقل از ابن کثیر). طبعا مسجد ضرار برابر آن است، اما هرچه هست، این استحباب، فعلا در طرف مقابل، برای اقامه نماز در مسجدی است که قدیمیتر و بر اساس نیت خالص وجه اللهی ساخته شده است.
بحث تطبیق مسجد ضرار با مسجدی که حکومتها میسازند، یا متعلق به یک فرقه خاص است، هم مطرح بوده است. در سال 313 هجری، وقتی که حکومت عباسی خبر یافت که شیعیان در مسجد براثا جمع شدهاند، از صحابه انتقاد کرده، جمعه نمیخوانند و با قرامطه ارتباط دارند، و.... از علمای سنی درباره آن استفتاء کردند و آنها هم «أفتوا بأنّه مسجد ضرار»، فتوا دادند که آنجا مسجد ضرار است و تخریب کردند و محلّش را قبرستان کردند. (ابن جوزی، المنتظم، 13/248، ابن کثیر، البدایه: 11/152 از ابن جوزی).
این مسأله در میان فقهای مالکی هم مطرح بوده و عبدالحی کتانی در این باره بحث کرده است. او میگوید: قال اصحابنا، اصحاب ما گویند که جایز نیست مسجدی در کنار مسجد دیگر ساخته شود که به اهل مسجد اول ضرر بزند، و واجب است تخریب شود، و از بنای آن جلوگیری شود، مگر آن که محله بزرگ باشد و یک مسجد برای آنان کفایت نکند. همچنین ساختن دو مسجد جامع در یک شهر هم جایز نیست و واجب است جلوی ساخت دومی را گرفت. اگر کسی در آن نماز جمعه بخواند، روا نیست. همو ادامه میدهد، از مالک بن انس سؤال شد که ده نفرند که مسجدی دارند در آن نماز میخوانند، فردی میواد مسجدی در نزدیکی آن بسازد، آیا جایز است؟ گفت: «لاخیر فی الضرار». در این باره، عبارت ابن رشد مالکی را نقل میکند که مفصل و در همین زمینه است (کتانی، 2/56). سپس از تخریب یکی از زاویههای متعلق به کتانیها به دستور خودش یاد میکند که بر اساس تحریق مسجد ضرار، آن را هم آتش زدند: «قلت: و علی هذه النصوص اعتمدت فی الأمر بالإحراق لزاویة بناها مضر یرید تفریق کلمة الفقراء الکتانیین، المجموعة فی قبیلة أمزاب بالشاویة فأحرقت، وفقنا الله لصالح الأعمال آمین. (کتانی: 2/56).
قدری قدیمی تر، در مجادلات کلامی و انتقادی از عثمان، مسأله احراق مصاحفی که به نظر حکومت نامعتبر بود، بعدها مورد انتقاد قرار گرفت و کسانی در پاسخ، آن را با تحریق مسجد ضرار مقایسه کردند. پاسخ این بود که مقایسه میان اینها درست نیست، چرا که عنوان مسجد، برای مسجد ضرار کاملا صوری بوده و ربطی به مصاحف ندارد که در هر حال، آیات قرآنی بوده و نباید سوخته میشده است (بنگرید: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، 3/47). این بحث به استفاده از نوعی مفهوم «اولویت» بر میگردد که در موارد دیگری هم در این زمینه بکار رفته است.
در قرن هفتم و هشتم، این داستان قدری جدیتر مطرح شد، و این جریان هم متعلق به نحله ابن تیمیه بود. ابن تیمیه و برخی از هواداران وی برای صدور فتوای تخریب مساجدی که روی قبور ساخته شده بحث کرده و با استفاده از قصه مسجد ضرار و بکارگیری مفهوم اولویت، تخریب آنها را اولای از تخریب مسجد ضرار دانستهاند (ابن تیمیه، صراط المستقیم، ص 431، 319؛ اغاثة اللهفان من مصاید الشیطان، 1/210، و بنگرید: تفسیر القاسمی: 5/506).
این مسأله تا اندازهای به برداشت افراطی از این قبیل نصوص کشانده شده، در حالی که فقهای میانه رو، معمولا از این قبیل برداشتها، فاصله گرفته و به آن اشاره نکردهاند. جمال الدین قاسمی (از معاصرین) هم پس از بحثی درباره مسجد ضرار، میگوید عطاء میگفت: عمر پس از فتوحات، به مسلمانان توصیه میکرد مسجد بسازند، اما در یک شهر، دو مسجدی که یکی به دیگری ضرر میزند، نسازند. او از ابن قیم الجوزیه نقل کرده است که [با توجه به آیات مربوط به مسجد ضرار] میتوان بحث آتش زدن اماکن معصیت را که خدا و رسول در آن عصیان میشوند، و انهدام آنها را بدست آورد. از آن جمله آتش زدن و هدم مسجد ضرار توسط رسول، با این که مسجدی بود که در آن نماز خوانده میشد، اما بنایش برای اضرار به مسلمانان بود، و این یعنی این که وقتی مسجد این چنینی را بشود آتش زد، مکانهای شرک آلود را هم به طریق اولی میتوان چنین کرد، چنان که عمر، قریهای را که محل فروش خمر بود، به طور کامل سوزاندیا چنان که قصر سعد را که سبب احتجاب او از رعیت بود، آتش زد و ... (تفسیر القاسمی، 5/506). بسا استفاده از تعبیر «تفریقا» برای سوزندان برخی از امکان دیگر هم مربوط به نوع تلقی باشد که خلیفه دوم داشته است. ابن قیم نوشته است [زاد المعاد: 3/571]: «ومنها: تحریق أمکنة المعصیة التی یُعصی الله ورسوله فیها وهدمها، کما حرّق رسول الله صلی الله علیه وسلم مسجد الضرار، وأمر بهدمه، وهو مسجد یُصلی فیه ویذکر اسم الله فیه، لما کان بناؤه ضراراً وتفریقاً بین المؤمنین، ومأوی للمنافقین، وکل مکان هذا شأنه فواجب علی الإمام تعطیله، إما بهدم وتحریق، وإما بتغییر صورته وإخراجه عما وُضِع له، وإذا کان هذا شأن مسجد الضرار، فمشاهد الشرک التی تدعو سدنتها إلی اتخاذ من فیها أنداداً من دون الله أحق بالهدم وأوجب». میبینیم که از طریق «اولویت» حکم تخریب و تحریق انواع و اقسام بناهای مذهبی مشابه را داده است. چنین برداشتهایی در اسلام تعریف شده از سوی ابن تیمیه و شاگردش ابن قیم امری طبیعی است. قرطبی هم نوشته است: قال علماؤنا: و کل مسجد بُنی علی ضرار أو علی ریاء او سمعة فهو فی حکم مسجد الضرار، لاتجوز الصلاة فیه». (تحفة الابرار، ص 12). مشابه همین آراء را جصاص در احکام القرآن (4/367) آورده است.
آتش زدن مسجد ضرار: برداشت های تندروانه از دین و سید قطب
دیدیم که داستان مسجد ضرار و ا ستناد به آن برای آتش زدن مساجد و اماکن مشابه، از حوالی قرن ششم ـ هفتم، در میان مسلمانان به صورت جدی طرح شده و در مکتب ابن تیمیه و شاگردش ابن قیم و دیگران، استوار شده است. ابن تیمیه درباره مسجد ضرار و پس از نقل آن مینویسد: «من بنی أبنیة یضاهی بها مساجد المسلمین لغیر العبادات المشروعة، من المشاهد وغیرها، لا سیما إذا کان فیها من الضرار والکفر والتفریق بین المؤمنین، والإرصاد لأهل النفاق والبدع المحادین لله ورسوله، ما یقوی بها شبهها، کمسجد الضرار». اگر کسی مسجدی بسازد که شبیه مساجد مسلمین باشد، اما محل عبادات نامشروع باشد، مخصوصا اگر محل ضرار و کفر و تفرقه میان مؤمنان و کمینگاه محاربین با خدا و رسول باشد، فرقی با مسجد ضرار که خداوند آیاتی درباره آن نازل کرده ندارد. (ابن تیمیه، اقتضاء صراط المستقیم، 2/341).
این گرایش تا دوره معاصر آمده است به طوری که رشید رضا هم در تفسیر المنار، مشابه همین دیدگاه را دارد و مینویسد: بحث از مسجد ضرار نشان میدهد که بنای مساجد، نمیتواند قربتا الی الله باشد، مگر آن که به قدر نیاز مردم نمازگزار باشد، چنان که نباید ابزار اختلاف میان مردم باشد. از این میتوان دریافت که بسیاری از مساجد مصر که به هم نزدیک است، و همین طور در شهرهای دیگر، برای خدا ساخته نشده است، بلکه اساس آنها ریا و از روی هوای نفس از سوی «جهلة الامراء و الاغنیاء» و «ارصاداً لمن حارب الله و رسوله» با استفاده از این مسجد، ساخته شده است. اینها همان منافقانی هستند که آن مسجد را کمینگاهی برای جنگ با خدا و رسول کردند. (تفسیر المنار، 11/39). او این نکته را هم مطرح میکند که چرا رسول این منافقان را تنبیه نکرد و دلیل آن را این میداند که بسا آنان را مصداق یکی از دستههای فوق الذکر در همان سوره میداند که بسا توبه کنند، و خداوند توبه آنان را بپذیرد. (تفسیر المنار: 11/138). در میان تفاسیر شیعی متأخر، مشابه این قبیل تحلیلها را در کتاب «مِن وحی القرآن: 11/208» میتوان ملاحظه کرد که تحت عنوان «الموقف تجاه من یتستر بأعمال الخیر» موضعگیری برابر کسی که زیر عنوان کارهای نیک، پنهان شده و کارهای باطلی را انجام میدهد، مطالبی را آورده است. در دوره اخیر این قبیل برداشتها فراوان است.
سید قطب روی نماد بودن تعبیر مسجد الضرار یاد کرده و آن را از اجل مصادیق مساجد ضرار میداند: «من أجلّ مساجد الضرار الکثیر هذه»، که بدین ترتیب، شمار مسجد ضرار فراوان است او میگوید که این مسجد، نشانی است از صورتهای مختلفی در استفاده از ابزارهای مختلفی که دشمنان تحت نام اسلام با باطنی ضد اسلامی از آن استفاده میکنند. (فی ظلال القرآن، 3/1711). تعبیر «معابد الضرار أو الجاهلیة» از سید قطب درباره همین موارد است. بعدها که مواضع سید قطب، تندروانه و مورد قبول گروههای افراطی شد، برداشت این شد که توضیح او درباره معابد الضرار، سبب شد تا کسانی دست به کشتار مسلمانان مساجدی بزنند که با آنان میانهای نداشتند. یک سرچ ساده در گوگل میتواند دامنه حملاتی که به خاطر این عبارت به سید قطب شده و آن را عامل مهمی در توسعه تروریسم افراطی مذهبی در مصر و نقاط دیگر میداند، نشان دهد. برای مثال، این عبارت در یکی از وبسایتها آمده و به صراحت ارتباط این باور را با عقاید تروریستها با یکدیگر متصل میکند. عنتر عبداللطیف نوشته است: «اعتزال معابد الجاهلیة واتخاذ بیوت العصبة المسلمة مساجد، تحس فیها بالانعزال عن المجتمع الجاهلی، وتزاول فیها عبادتها لربها علی نهج صحیح وتزاول بالعبادة ذاتها نوعا من التنظیم فی جو العبادة الطهور..». هکذا تحدث الإخوانی الراحل سید قطب فی کتابه فی ظلال القرآن عن مساجد المسلمین التی تقام فیها الصلاة ویرفع فیها الأذان فهی من وجهة نظره ما هی إلا معابد جاهلیة، ولا بد من اعتزالها وبذلک تتضح العلاقة الوثیقة بین تفکیر صاحب نظریة الحاکمیة وعناصر تنظیم داعش الإرهابی». (وبسایت: صوت الامة). به نظر این شخص، این نظریه، ریشه در نظریهای دارد که اصل آن به مسجد ضرار باز میگردد.
نگاه به مسجد ضرار، به عنوان یک موضوعی که میتوان از آن احکام فقهی خاص مساجد مشابه مسجد ضرار را بدست آورد، در دوره اخیر، جدیتر شده و توجه جریانهای تندرو و داعشی را به خود جلب کرده است. رسالهای با عنوان «تحفة الابرار فی احکام مساجد الضرار و حکم الصلاة خلف اولیاء الطاغوت و نوابه» (منبر التوحید و الجهاد، 168 ص، تألیف در 1414ق) از این دست است. ابومحمد مقدسی از تئوریسینهای جریان تندور مولف این اثر است. این عنوان، اشاره به گرایشی از نسل نواندیش افراطی سنی دارد که با هیئت حاکمههای کشورهای اسلامی مخالف بوده و مساجد تحت امر آنها را مسجد ضرار مینامد. وی در این کتاب، از بحثهایی که در کتابهای احکام القرآن، ابن تیمیه، این قیم، قرطبی و جصاص و دیگران درباره تطبیق عنوان مسجد ضرار بر مساجد مشابه در ادوار دیگر بحث کرده و سیر این نقل قولها را تا به سید قطب رسانده و خلاصه نظر او را که درباره مسجد ضرار بحث کرده آورده و در نهایت این جمله را از او نقل کرده است: «و لنا اسوة فی کشف مسجد الضرار علی عهد رسول الله (ص)». (تحفة الابرار، ص 13). وی بحثی تحت عنوان «نظرة فی مساجد العصر» دارد، مساجدی که «فی ظلّ الحکومات الطاغوتیة الکافرة التی تشرع مع الله ما لم یأذن به الله»، زیر سلطه حکومتهای طاغوتی درست شده است. وی بخشی از مساجدی را که این دولتها ساخته و غالبا به اسامی خود میخوانند و از آنها برای نشستها و اجتماعات خود استفاده میکنند، به عنوان مساجدی یاد میکند که «ارصادا لمن حارب الله و رسوله» یاد کرده و این که شک نیست که آنها از جنس مسجد ضرار است که زمان پیامبر بود: «لاریب انها من جنس مسجد الضرار الذی کان فی زمن النبی ص و فیها نزلت الایات». (تحفة الابرار، ص 16). وی همانجا، در پاورقی میگوید، وقتی در مسجدی اینچنین نماز خواندن روا نباشد، به طریق اولی، در انواع و اقسام مکانهای دیگری که این حکومتها میسازند هم جایز نیست. وی سپس به انواع و اقسام مساجدی که یا از قدیم بوده، اکنون حکومتها از آن بهره میبرند، یا مردمان صالحی میسازند ولی حکومت روی آن انگشت میگذارد هم سخن گفته و بدین ترتیب، دسته بندی مفصلی از انواع مساجد ارائه کرده است. (تحفه، 16 ـ 18). باقی کتاب درباره نماز خواندن پشت سر طواغیت، و احکام دیگری از مساجد است که نیازمند مرور بیشتر است. به نظر میرسد، آثار دیگری هم در منابع عربی جدید هست که علی القاعده همین مباحث یا مشابه آن در آنها آمده است. از جمله کتاب «مساجد الضرار، بین القدسم و الجدید، محمد سرور زین العابدین» که نام آن در یکی از وبسایتها یافت.
مسجد ضرار در ادبیات دینی ایران معاصر
چنان که اشاره شد، در فقهای شیعه، استناد به این رویداد برای صدور فتوایی کمتر دیده شده است، اما به عنوان مثال گاه یاد شده است. امام خمینی هم به مناسبت این که در مبارزه با برخی از مکانها مانند سینما، محتوا مهم است نه صورت، اشارهای به مسجد قبا دارند: اگر میبینید ما یک وقت صحبت، فرض کنید در روحانیت یک وقت صحبت میشود که این سینماها چطور، این سینماهایی که الآن در ایران متعارف است، برای فاسد کردن نسل جوان است. اینها وقتی که رفتند یک چند وقتی در این سینما، فاسد میشوند. اینها را ما جلوگیری میکنیم. اگر یک سینمای اخلاقی باشد و علمی باشد، چه کسی جلویش را میگیرد؟ اما وقتی که ما میبینیم که مملکت ما از سینمایش گرفته تا مدرسهاش استعماری است؛ یعنی از خارج آوردند اینها را برای ما، تحفههایی است که از آنجا آوردند برای فاسد کردن نسل جوان ما، همه چیزش را، اگر مسجد هم یکوقت این طور شد، ما درِ آن را میبندیم. اگر مسجدی شد که این مسجد دعوتش دعوت فاسد شد، پیغمبر اکرم خراب کرد «مسجد ضِرار» را، مسجدی که درست کرده بودند در مقابل پیغمبر، و تبلیغات میکردند بر ضد اخلاق و بر ضد امثال ذلک؛ پیغمبر داد خرابش کردند. اگر مسجدی باشد که مسجد ضِرار باشد، مسجدی باشد که نتوانیم آن مسجد را اصلاحش کنیم، مسجدش [را] هم خراب میکنیم؛ نه اینکه سینمایش را. (صحیفه امام، 4/34). ایشان در جای دیگری هم نوشتهاند: حاکم میتواند مسجد و منزلی را که در مسیر خیابان است، خراب کند، و پول منزل را به صاحبش رد کند. حاکم میتواند مساجد را در موقع لزوم تعطیل کند و مسجدی که ضرار باشد، در صورت یکه رفع بدون تخریب نشود، خراب کند. (صحیفه امام، 20/452). در مطبوعات ایرانی هم، چند بار به صورت پراکنده و مختصر به بحث از مسجد ضرار پرداخته شده که به نظر میرسد، برخی از آنها صرف جنبه تاریخی ـ دینی دارد، مانند آنچه یعقوب جعفری در سال 1391 در شماره 612 مکتب اسلام در چند صفحه درباره این چند آیه نوشته و بسا برگفته از تفسیری است که او از قرآن نوشته است. سالها پیش از آن، مقالهای با عنون «مسجد ضرار یا لانه جاسوسی» در مکتب اسلام، (مهر 1363) نوشته شده که متأثر از اصطلاح لانه جاسوسی برای سفارت امریکا در آن حوالی است. مقالهای دیگر با عنوان نمادهای جنگ نرم در قرآن، درباره مسجد ضرار در مجله حصون (شماره 28، اسفند 1389 از محمد شبدینی) نوشته شده که برگرفته از اصطلاحات سیاسی اخیر است. مقالهای بیمنبع، و صرفا برگفته از تفسیر نمونه. مشابه این مقاله در مجله کوثر در بهار سال 1384 توسط سید حسین حر با عنوان «تحلیلی بر جنگ تبوک و تخریب مسجد ضرار» نوشته شده است. از این دست مقالات کوتاه تبلیغی باز هم در نشریات این دوره هست. در این مقالات، بیشتر از چشم تعریف نفاق، نقش منافقان، و سیاست پیامبر در قبال آنها، به صورت تبلیغی ـ سیاسی به این مسأله پرداخته شده و قصد فایده گرفتن از آن در میان است.
مسجد ضرار نماد مکان مقدس با کاربری بد
فارغ از مسائل فقهی که به رویداد مسجد ضرار پیوند خورده، استفاده از تعبیر مسجد ضرار در ادبیات اسلامی دورههای، گهگاه دیده میشود، چنان که گاه برای طعن زدن به خانه یا مسجدی که در اطراف آن شک و تردید هست، بکار میرود. در یک دو بیتی قدیمی که ثعالبی (یتیمة الدهر: 5/14) از ابوالحسین معری آورده او با اشاره به مسجد محله شخص مورد خطابش گوید:
با من بنی مسجدا ضرارا / و البخل منه یلیه لؤم
لو کان اسلامکم قدیما / کان لکم مسجد قدیم
تنوخی هم در قرن چهارم نوشته است: گروهی از بغدادیها به من خبر دادند که «إن الحنابلة بنوا مسجدا ضرارا، و جعلوه سببا للفتن و البلاء»، دیگران از آن شکایت به علی بن عیسی بردند، او در پشت این شکایت نامه نوشت: أحقّ بناء بهدم، و تعفیة رسم، أسس علی غیر تقوی من الله، فلیلحق بقواعده انشاءالله». (نشوار المحاضره، 2/134).
در یک شعر فارسی معاصر هم آمده است (تذکره شعرای یزد، 560):
چه سخت بود غریبانه در جوار شما / نماز خواندن در مسجد الضرار شما
مولوی و مسجد ضرار
قبل از آن که بحث مولوی و مسجد ضرار بشود، لازم است اشاره کنیم که مستوفی در ظفرنامه که آن را بسان شاهنامه، و در ادامه آن درباره تاریخ اسلام و ایران نوشته، در بخش تاریخ اسلام، شرحی درباره مسجد ضرار بدست داده است (ظفرنامه، قسم الاسلامیه، 1/378). وی از حد به شعر در آوردن تاریخ مکتوب، فراتر نرفته است.
هر آن چیز چوبینه بد، سوختند / بلند آتشی زو بر افروختند
فگندند دیوار و بنیاد پست / بکردند و زان یافت دشمن شکست
اما در میان شاعران، مولوی، بیش از دیگران به این بحث پرداخته و طی چندین قسمت به شرح آن پرداخته است. در واقع، او تفسیر خاص خود را با روش مخصوص به خویش از این حکایت دارد. اصل حکایت همان است، اما به مناسبت هر بخش، نصایح خویش را دارد. اشعار طولانی اما در برخی از قسمتها، بیشترش مربوط به اندیشههای خود او با اقتباس از این حکایت و توصیههای او در این زمینههاست.
وی داستان را با این عنوان آغاز کرده است:
یک مثال دیگر اندر کژروی / شاید ار از نقل قرآن بشنوی
این چنین کژ بازیی در جفت و طاق / با نبی می باختند اهل نفاق
کز برای عز دین احمدی / مسجدی سازیم و بود آن مرتدی
این چنین کژ بازیی می باختند / مسجد جز مسجد او ساختند
سقف و فرش و قبهاش آراسته / لیک تفریق جماعت خواسته
نزد پیغامبر به لابه آمدند / همچو اشتر پیش او زانو زدند
کای رسول حق برای محسنی / سوی آن مسجد قدم رنجه کنی
تا مبارک گردد از اقدام تو / تا قیامت تازه بادا نام تو
مسجد روز گلست و روز ابر / مسجد روز ضرورت وقت فقر
تا غریبی یابد آنجا خیر و جا / تا فراوان گردد این خدمت سرا
تا شعار دین شود بسیار و پر / زانک با یاران شود خوش کار مر
ساعتی آن جایگه تشـریف ده / تزکیه مان کن ز ما تعریف ده
مسجد و اصحاب مسجد را نواز / تو مهی ما شب دمی با ما بساز
تا شود شب از جمالت همچو روز / ای جمالت آفتاب جان فروز
اشعار بعدی این بخش، باز خارج از موضوع بحث است تا به بخش بعدی میرسد با این عنوان:
فریفتن منافقان پیغامبر را علیه السلام تا به مسجد ضرارش برند [بخش 78]
بر رسول حق فسونها خواندند / رخش دستان و حیل می راندند
آن رسول مهربان رحمکیش / جز تبسم جز بلی ناورد پیش
شکرهای آن جماعت یاد کرد / در اجابت قاصدان را شاد کرد
مینمود آن مکر ایشان پیش او / یک به یک زان سان که اندر شیر مو
موی را نادیده میکرد آن لطیف / شیر را شاباش می گفت آن ظریف
صد هزاران موی مکر و دمدمه / چشم خوابانید آن دم زان همه
راست می فرمود آن بحر کرم / بر شما من از شما مشفق ترم
چون بر آن شد تا روان گردد رسول / غیرت حق بانگ زد مشنو ز غول
کین خبیثان مکر و حیلت کردهاند / مله مقلوبست آنچ آورده اند
قصد ایشان جز سیهرویی نبود / خیر دین کی جست ترسا و جهود
مسجدی بر جسـر دوزخ ساختند / با خدا نرد دغاها باختند
قصدشان تفریق اصحاب رسول / فضل حق را کی شناسد هر فضول
تا جهودی را ز شام اینجا کشند / که به وعظ او جهودان سرخوشند
گفت پیغامبر که آری لیک ما / بر سر راهیم و بر عزم غزا
زین سفر چون باز گردم آنگهان / سوی آن مسجد روان گردم روان
دفعشان گفت و به سوی غزو تاخت / با دغایان از دغا نردی بباخت
چون بیامد از غزا باز آمدند / چنگ اندر وعده ماضی زدند
گفت حقش ای پیمبر فاش گو / عذر را ور جنگ باشد باش گو
گفتشان بس بد درون و دشمنید / تا نگویم رازهاتان تن زنید
چون نشانی چند از اسرارشان / در بیان آورد بد شد کارشان
قاصدان زو باز گشتند آن زمان / حاش لله حاش لله دم زنان
هر منافق مصحفی زیر بغل / سوی پیغامبر بیاورد از دغل
بهر سوگندان که ایمان جنّتیست / زانک سوگند آن کژان را سنتی ست
چون ندارد مرد کژ در دین وفا / هر زمانی بشکند سوگند را
راستان را حاجت سوگند نیست / زانک ایشان را دو چشم روشنی است
نقض میثاق و عهود از احمقی ست / حفظ ایمان و وفا کار تقی ست
گفت پیغامبر که سوگند شما / راست گیرم یا که سوگند خدا
باز سوگندی دگر خوردند قوم / مصحف اندر دست و بر لب مهر صوم
که بحق این کلام پاک راست / کان بنای مسجد از بهر خداست
اندر آنجا هیچ حیله و مکر نیست / اندر آنجا ذکر و صدق و یاربیست
گفت پیغامبر که آواز خدا / می رسد در گوش من همچون صدا
مهر بر گوش شما بنهاد حق / تا به آواز خدا نارد سبق
نک صریح آواز حق میآیدم / همچو صاف از درد می پالایدم
همچنانک موسی از سوی درخت / بانگ حق بشنید کای مسعود بخت
از درخت انی انا الله می شنید / با کلام انوار می آمد پدید
چون ز نور وحی در میماندند / باز نو سوگندها می خواندند
چون خدا سوگند را خواند سپر / کی نهد اسپر ز کف پیکارگر
باز پیغامبر به تکذیب صریح / قد کذبتم گفت با ایشان فصیح
اندیشیدن یکی از صحابه به انکار کی رسول چرا ستاری نمیکند [بخش 79]
در اینجا بندی دیگر [بخش 80] با عنوان «قصه آن شخص کی اشتر ضالّهی خود میجست و پرسید» آورده که ربطی به حکایت مسجد ضرار ندارد. بند بعدی [81] با عنوان متردد شدن در میان مذهبهای مخالف و بیرون شو و مخلص یافتن، گرچه ادامه آن حکایت است، اما همچنان ادامه شناختها و توصیههای خود اوست. دو بخش دیگر هم [82، 83] به همین ترتیب است تا آن که در بخش [84] به سراغ مسجد ضرار و انهدام آن توسط رسول کرده، که عنوانش چنین است: «بیان آنک در هر نفسی فتنه مسجد ضرار هست»
چون پدید آمد که آن مسجد نبود / خانه حیلت بد و دام جهود
پس نبیّ فرمود کان را بر کنند / مطرحه خاشاک و خاکستر کنند
صاحب مسجد چو مسجد قلب بود / دانه ها بر دام ریزی نیست جود
گوشت اندر شست تو ماهیرباست / آنچنان لقمه نی بخشش نه سخاست
مسجد اهل قبا کان بد جماد / آنچه کفو او نبد راهش نداد
در جمادات این چنین حیفی نرفت / زد در آن ناکفو امیر داد نفت
پس حقایق را که اصل اصلهاست / دان که آنجا فرقها و فصلهاست
نه حیاتش چون حیات او بود / نه مماتش چون ممات او بود
گور او هرگز چو گور او مدان / خود چه گویم حال فرق آن جهان
بر محک زن کار خود ای مرد کار / تا نسازی مسجد اهل ضرار
بس در آن مسجدکنان تسخر زدی / چون نظر کردی تو خود زیشان بدی
منابع
ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، قم، مرعشی، 1404ق
ابن اثیر، اسد الغابه، بیروت، دارالفکر، 1409ق
ابن تیمیه، اقتضاء صراط المستقیم،
ابن جوزی، المنتظم، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1412ق
ابن حجر، الاصابه، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ق
ابن حزم، جمهرة انساب العرب، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1418ق
ابن حزم، جوامع السیره النبویه، بیروت، دار الکتب العلمیه، بیتا
ابن سعد، طبقات الکبری، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1410ق
ابن شبه النمیری، تاریخ المدینه المنوره، قم، دارالفکر، 1410
ابن عبدالبر، الاستیعاب، بیروت، دار الجیل، 1412ق
ابن عبدالبر، الدرر فی اختصار المعازی و السیر، قاهره، وزارة الاوقاف، 1415ق
ابن قیم الجوزیه، زاد المعاد، قاهره، دار الافاق العربیه، 1428ق
ابن کثیر، البدایه و النهایه، بیروت، دار الفکر، بیتا
ابن هشام، السیره النبویه، بیروت، دار المعرفه، بیتا
ابونعیم، معرفة الصحابه، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1422ق
ازهری، علاء ابراهیم، تاریخ مکة المشرفه و المسجد الحرام، مکه، المکتبة التجاریه، 1416ق
اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1415ق
اغاثة اللهفان من مصاید الشیطان،
بلاذری، انساب الاشراف، بیروت، دار الفکر، 1417ق
بیهقی، دلائل النبوه، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1405ق
تفسیر القاسمی: محاسن التأویل، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق
تنوخی، نشوار المحاضره، بینا، بیجا، 1391ق
ثعالبی، یتیمة الدهر، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1420ق
جصاص، احکام القرآن، قم، دار احیاء التراث العربی، 1405ق
حر، سید حسین، تحلیلی بر جنگ تبوک و تخریب مسجد ضرار مجله کوثر در بهار سال 1384
رسائل الشهید الاول، تحقیق: مرکز الابحاث و الدراسات الاسلامیه، قم، 1380ش
رشید رضا، تفسیر المنار، بیروت، دار المعرفه، 1414ق
سمهودی، وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفی، بیروت، دار الکتب العلمیه، 2006م.
سهیلی، الروض الانف، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1412ق
سید قطب، فی ظلال القرآن، بیروت، دار الشروق، 1425
صحیفه امام، موسسه نشر آثار امام
طبرسی، مجمع البیان، تهران، 1372ش
طبری، ابن جریر، جامع البیان فی تفسیر القران، بیروت، دار المعرفه، 1412ق
طبری، تاریخ، تصحیح محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، 1387ق
عاملی، شهید ثانی، الفوائد الملیة لشرح الرسالة النفلیه، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1420ق
فتوحی یزید، تذکره شعرای یزد، یزد، 1382ش
فراء، یحیی بن زیاد، معانی القرآن، قاهره، الهیئة العامه للکتاب، 1980م
قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر، قم، دار الکتاب، 1363ش
کتانی، التراتیب الاداریه او نظام الحکومة النبویه، بیروت، دار الارقم، بیتا
کلبی، جمهرة النسب، بیروت، عالم الکتب، 1417ق
مجلسی، بحار الانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا
محمد بن حبیب، المحبر، قاهره، دار الغد العربی، 1421ق
محمد شبدینی، نمادهای جنگ نرم در قرآن، درباره مسجد ضرار در مجله حصون (شماره 28، اسفند 1389
مرتضی، سید جعفر، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، قم، 1426ق
مرجانی، عبدالله بن عبدالملک، بهجة النفوس و الاسرار فی تاریخ دار هجرة النبی المختار، بیروت، دار الغرب الاسلامی، 2002م
مسجد ضرار یا لانه جاسوسی، در مکتب اسلام، مهر 1363
مسعودی، التنبیه و الاشراف، قاهره، دار الصاوی، بیتا
مقدسی، ابومحمد، تحفة الابرار فی احکام مساجد الضرار و حکم الصلاة خلف اولیاء الطاغوت و نوابه»، منبر التوحید و الجهاد، تألیف در 1414ق
مقدسی، احسن التقاسیم، بیروت، دار صادر، بیتا
مولوی، مثنوی، [از وبسایت گنجور]
واقدی، مغازی، بیروت، الاعلمی، 1409
یاقوت، معجم البلدان، بیروت، دار صادر، 1995
یعقوب جعفری مسجد ضرار، مکتب اسلام، شماره 612
مقاله بالا در مجله فرهنگ اصفهان، شماره 9و10 تابستان 1397 منتشر شده است.
منبع:کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران
نظر شما