فرهنگ امروز/ یحیی شعبانی:
مقدمه
امروزه مجادلات فراوان پیرامون کارل اشمیت از سوی اندیشمندان متعدد و بعضاً مخالف هم، اشمیت را به متفکری زنده تبدیل کرده است. این امر علیرغم لعن و نفرین و سانسورهای فراوانی که در دهههای اخیر شامل حال وی شده است، شگفتانگیز مینماید. از سوی دیگر، ستایشهای فراوانی که از اندیشۀ وی انجام میشود نیز موضوع را پیچیدهتر میکند. اشمیت اندیشمند جذابی است و اخیراً چپ و راست بر اهمیت آثار وی تأکید داشتهاند. نقد اشمیت بر لیبرالیسم هنوز سرزندگیاش را حفظ کرده است، بهخصوص در جایی که دموکراسی و لیبرالیسم بهصورت متقابل نافی یکدیگر به نظر میرسند. تصریح اشمیت بر مفاهیم و موضوعات بعضاً بسیار چالشبرانگیز، نشان از آن دارد که او در طرح نکات مربوط به امر سیاسی، اصالتی داشته است؛ اگرچه ممکن است آنها را نادرست بدانیم. بهعنوان مثال تصریح وی بر نسبت و تعلق حاکم و وضعیت استثنائی (تقدم تصمیم بر حق) و تأکید وی بر تمایز دوست-دشمن بهعنوان بنیاد سیاست، موجد مباحث فراوانی شده است. اشارات فراوانی نزد فیلسوفان معاصر به مفاهیم و مباحث اشمیتی ملاحظه میکنیم. شاید ظهور مجدد و اهمیت دوبارۀ اشمیت را بتوان معلول دو عامل دانست: شرایط متغیر و آشوبناک سیاسی، بهویژه ظهور و سقوط نومحافظهکاران که بیتردید میتوان ردپای اشمیت و اندیشۀ او را در آن یافت، و عدم اکراه محافل آکادمیک معاصر برای نزدیک شدن به فیلسوفی که اتهامات ضدیهودیگری و نازیسم را در پروندهاش دارد. در این نوشته میکوشیم با اشارهای مختصر به شرایط سیاسی و اجتماعی جمهوری وایمار بهمثابۀ خاستگاه اشمیت، برخی مفاهیم اشمیتی را بازخوانی کنیم و در ادامه تلاش میکنیم با اشاره به نقد اشمیت از رمانتیسیسم سیاسی، اهمیت فیلسوفی چون کییرکگور را در پروژۀ فکری وی برجسته نماییم.
جمهوری وایمار
اگر بخواهیم بهطور خلاصه ماهیت و موتور محرک امپراتوری آلمان پیش از جمهوری وایمار را بکاویم، میتوان آن را توسعهطلبی امپریالیستی از راه میلیتاریسم دانست. نتیجۀ همین توسعۀ امپریالیستی سرریز شدن ثروتی بود که نتیجۀ آن را در عصر شکمسیرِ ویلهلم ملاحظه میکنیم. البته در پس این توسعهطلبی میلیتاریستی تقریباً نمیتوان نظریۀ قابل قبولی درباب دولت تشخیص داد. شکست آلمان در جنگ جهانی اول، دفتر این امپراتوری فرسوده را بهطور کامل بست و عصری پرتلاطم آغاز شد. امپراتوری آلمان در پی شکست در جنگ جهانی اول، بخشهایی از سرزمین خود را از دست داد. طرف پیروز در جنگ معاهدۀ سنگین ورسای را به آلمان تحمیل کرد و این پایان دورهای بود که میراث آن ۱۲۳ میلیارد مارک غرامت جنگی، کم شدن حجم ارتش، بحران اقتصادی، مبارزۀ حاد طبقاتی، فروپاشی نظم قیصری و مجادلات بیپایان سیاسی بود، و نیز شروع جمهوری وایمار که میتوان آن را اولین تجربۀ دموکراتیک کشور آلمان دانست.
سرازیر شدن وامهای کلانی که بیشتر از آمریکا میآمد، دورهای از رونق بورژوازی را در آلمان پدید آورد، اما بحران جهانی در اقتصاد در سال ۱۹۲۹ آغاز تحولاتی بود که منجر به جوانمرگی جمهوری وایمار و برآمدن یکی از مخوفترین نظامها در سال ۱۹۳۳ در آلمان شد. قدرت گرفتن نازیسم در آلمان پایان تلخی برای سوسیالدموکراسی کثرتگرای وایمار بود. آنچه نباید به ورطۀ فراموشی سپرده شود، آن است که هیتلر و نازیسم با سازوکارهایی دموکراتیک و قانونی به قدرت رسیدند و در واقع آنچه بدیهی است، تصمیم تراژیکی است که آلمان دموکرات به ارادۀ خود برای نفی دموکراسی گرفت. از حیث فلسفی، درگیری جامعۀ آلمانی با مقولۀ تصمیم و تصمیمگرایی را در متون فلسفی و سیاسی این دوره میتوان بهخوبی مشاهده کرد. شاید از این حیث بتوان دو نمونۀ هایدگر و اشمیت را آیینۀ تمامقد این نکته دانست که در اندیشۀ آنها تصمیمگرایی و ارادهگرایی اهمیت فراوانی مییابد. جامعۀ آلمانی در آغاز دهۀ ۱۹۳۰ در حال تصمیم گرفتن است و شاید علت این امر را بتوان دوقطبی شدن شدید در جمهوری وایمار دانست. اهمیت این نکته چنان است که بهتعبیری میتوان در متفکری چون اشمیت، از تقدم تصمیم بر حق سخن گفت که بهنوبۀ خود منجر به خروج اشمیت از چارچوب روشنگری نیز میشود. در شرایط انضمامی، تصمیم گرفتن عملی شدیداً غیررمانتیک است و این امر از قرائتی که اشمیت از رمانتیسیسم سیاسی و شاعرانهسازی سیاست انجام میدهد، مشهود است.
رمانتیسیسم سیاسی
درست در انتهای جنگ جهانی اول و شکست امپراتوری آلمان، کارل اشمیت کتابی با عنوان «رمانتیسیسم سیاسی» مینویسد و در آن بهواسطۀ چنین مفهومی، به نقد طبقۀ بورژوای آلمانی میپردازد. در واقع به نظر اشمیت، رمانتیسیسم در دستان بورژوازی، سیاست دموکراتیک را به گفتوگویی بیانتها بدل کرده است که هدف آن لذت زیباشناختی صرف است و در چنین شرایطی، آنچه به محاق میرود، تصمیم اصیل سیاسی است. تصمیم گرفتن (نه لزوماً تصمیم درست گرفتن) در شرایطی که آلمان مغلوب در جنگ جهانی اول، درگیر بحرانها و کشمکشهای سیاسی و داخلی فراوانی بود، اهمیت فراوانی داشت و از نظر اشمیت (و بسیاری دیگر) بیتصمیمی پاشنۀ آشیل این شرایط بود. شرایط بیتصمیمی برای اشمیت یادآور سوژۀ رمانتیک است. سوژۀ رمانتیک دست به شاعرانهسازی امر سیاسی میزند و بدینترتیب آن را به امری زیبا بدل میکند. به نظر اشمیت، چنین امری به نابودی سیاست میانجامد. اشمیت منتقد شاعرانهسازی سیاست در رمانتیسیسم است و در این کتاب، برای اینمنظور ابتدا با نقد سه تلقی پذیرفتهشده از رمانتیسیسم، تحلیل خود از جنبش رمانتیک را بیان میکند. رمانتیسیسم نه مجموعهای از ویژگیهاست، نه حالت روانی صرف و نه قطب مقابل کلاسیسیسم یا عقلباوری. رمانتیسیسم در شرایط انضمامی موقعیتگرایی (occasionalism) ذهنی شده است. ازآنرو که روابط مقطعی با جهان ماهوی آن است. ازآنرو که اقتدار غایی خداوند به نبوغ ضمیر انسان منتقل شده است.
رمانتیسیسم رویکردی متافیزیکی است که سوژۀ فردی را در کانون قرار میدهد. فرد رمانتیک خود را از کنترل الهی رها نمیسازد تا تسلیم قدرت فانی مثلاً دولت شود. او تلاش میکند تا خود را از هر قدرت خارجی رها کند. رمانتیسیسم انسان فردی را در جایگاه خدا قرار میدهد، اما خلق الهی علیومعلولی است. علت الهی چیزی را از عدم خلق میکند. اما انسان فردی در موقعیت خلق از عدم نیست و در نهایت جهان موجود را دگرگون میکند. اما فرد رمانتیک حتی این کار را هم نمیکند. تأثیر گذاشتن بر جهان و موجد تغییرات واقعی شدن، نیازمند فهم ساختار علّی جهان و نظم قانونمدار آن است. اما فرد رمانتیک occasio (موقعیت) را جایگزین causa (علت) میکند. فرد رمانتیک چیزی که میخواهد امر تازه است، نه امر حقیقی. حقیقت حاکی از تناظر با واقعیت پیشداده است که حاوی عقلانیتی درونی است و خواهان تمکین عقلانی است. فرد رمانتیک چیرگی را به تمکین ترجیح میدهد. او خواهان چیرگی بر جهان است، نه با عمل کردن که کاری است دشوار، بلکه با نقل قصه و ترسیم تصاویر با استفاده از جهان بهمثابۀ موقعیتی برای گفتن و نقاشی کردن. فرد رمانتیک با جهان بهعنوان یک موقعیت و مجال برای بارآوری رمانتیک مواجه میشود. برای فرد رمانتیک اشیا دیگر آن چیزی که هستند نیستند (امور مستقل از ذهن محکوم به قوانین علّی)، بلکه نقطۀ شروع رمانهای بیپایان هستند. رمانتیک دادههای جهانی را به موقعیتهایی برای قصهپردازی و شاعرانگی تبدیل میکند. او ناتوان از ساختن جهان، قصههایی جعل میکند و لذت میبرد. فرد رمانتیک جعل و قصهپردازی را جایگزین خلق از عدم میکند.
درست در همینجاست که اشمیت رمانتیسیسم را نوعی موقعیتانگاری میداند. موقعیتانگاری از حیث کلاسیک نظریهای درباب علیت است که برحسب آن، علتهای ثانوی (در جهان طبیعی) موقعیتهایی صرف برای فعل الهی هستند. در این نظریه، خداوند تنها علت اصیل و مولد است و هرچیز دیگری که شبیه علت به نظر برسد، فقط علتی موقعیتی است؛ یعنی شرطی صرف برای اِعمال فعل الهی. علتومعلول در این نظریه هیچ پیوندی ندارند و صرفاً توالی مکانی و زمانی دارند. معلول توسط خدا و بهصورت عمودی در موقعیت علت رخ میدهد. هر فعلی فعل الهی است. ازاینرو فرد رمانتیک وضعیتی متافیزیکی را میپذیرد که در آن سوژۀ فردی انسانی مرکز، مرجع نهایی و داور غاییِ امر نیک، حقیقی و زیباست. فرد نقش خدا را به چنگ میآورد و چون نمیتواند جهان را از عدم خلق کند، خیالاتی از عدم خلق میکند. او از حیث زیباییشناسی از جهان عقبنشینی میکند و وارد جهانی شخصی میشود که در آن معمار اعظم کلیسای جامع شخصی خودش است. واقعیات اینجهانی به موقعیتهایی صرف برای بارآوری رمانتیک وی تنزل مییابند، نه ابژههایی برای دستکاری عملی.
هدف اشمیت تعیین نقش رمانتیسیسم و رمانتیسیسم سیاسی در جغرافیای سیاست و قدرت است. زیباییشناسانه کردن امر سیاسی، سلسلهمراتب ارزشهای مهم برای انتخابهای سیاسی را سست و ویران میکند. اشمیت در این طرح، گویی تفکر سیاسی مدرن را به زیر تیغ نقد خود میکشد. سیاستورزی شاعرانه مخرب تصمیم عملی و انضمامی است. رمانتیسیسم سیاسی سیاست را شاعرانه میسازد. بهعبارتی مسائل سیاسی تبدیل به موقعیتهایی صرف برای تخیل زیباییشناختی میشوند و نتیجتاً مناقشات سیاسی به تضادهای زیباییشناختی تقلیل مییابند. اما در سیاست با انتخابی ضروری مواجهیم: انتخاب بین حق و باطل، حیات و مرگ، دوست و دشمن و... اما پیامد رویکرد رمانتیک انفعال، تسلیم و بیاعتنایی است. سوژۀ رمانتیک، سیاست را به گفتوگویی بیپایان و بدون حلوفصل تبدیل میکند. سیاست به یک بازی خلاقانه و بیسرانجام تقلیل مییابد. آنچه در مکالمۀ بیپایان ظاهر نمیشود، همان تصمیم سیاسی، تعهد و مسئولیت است.
اشمیت و کییرکگور
علیرغم تکریم کییرکگور از سوی اشمیت و تأثیری که از وی پذیرفته است، عموماً اشارات اندکی به نسبت این دو متفکر میشود. نکتۀ مهم و معنیدار در این حین، استفادهای است که اشمیت از برخی موتیفهای کییرکگور میکند. بهعنوان مثال، مفهوم «استثنا» که نقشی کانونی در اندیشۀ سیاسی اشمیت دارد، یکی از ترمهای مرکزی در کتابهای «ترس و لرز» و «تکرار» کییرکگور است و کییرکگور استفادهای ماهرانه از آن میکند. چنانکه مشهور است تعریف اشمیت از حاکم کاملاً بر مفهوم استثنا ابتنا دارد: «حاکم کسی است که دربارۀ وضعیت استثنایی تصمیمگیری میکند.» از اینحیث اشمیت نیز به جمع اندیشمندان رادیکالی میپیوندد که در وایمار بین دو جنگ دچار افسون کییرکگور شدند و بهنحوی برخی اندیشههای او را از آن خود ساختند؛ افرادی مانند لوکاچ، بلوخ، بنیامین، هایدگر و آدورنو. کیفیت ادبی نوشتههای کییرکگور در کنار توهمزدایی از زیستن در جهان مدرن و بدگمانی به فلسفۀ خوشبین هگلی در گوش روشنفکران برجسته در ابتدای قرن بیستم طنین فراوانی داشت، بهویژه آنهایی که طعم تلخ جنگ جهانی اول و شکنندگی جمهوری وایمار را ملاحظه میکردند. نکتۀ جالب در این حین، قبضۀ قدرت توسط هیتلر در ۱۹۳۳ و ائتلاف چپ و راست افراطی در این رخداد بود. بهعنوان مثال، تکنگاری آدورنو درباب کییرکگور درست در همان روزهای به قدرت رسیدن هیتلر نوشته شد. در «هستی و زمان» هایدگر نیز کییرکگور نقشی کانونی ایفا میکند، بهویژه مفاهیم تکرار، ترس، مواجهه با مرگ و... لوکاچ نیز قبلاً مقالهای درباب کییرکگور نگاشته بود با عنوان «تأسیس فرم در مقابل حیات: سورن کییرکگور و رگینه اولسن». او در این نوشته، کیفیت شخصی نوشتههای کییرکگور را آشکار میکند که چونان آیینه و قضاوتی درباب حیات خود خواننده است. آنطور که از نوشتههای اولیۀ اشمیت درباب نیچه، توماس مان و... پیداست، علایق اشمیت در آغاز نهتنها حقوق، بلکه ادبیات مدرن و فلسفه نیز بوده است. دو چهرۀ ادبی مدرنیته، هملت و دونکیشوت، جایگاه معناداری در نوشتههای اشمیت و کییرکگور دارند. دونکیشوت یادآور پیوند بین جنون و حقیقت است که کییرکگور اشارات فراوانی به آن دارد. نوشتۀ اشمیت که عنوانش یادآور کییرکگور است، «دونکیشوت و امر عمومی» نیز دربارۀ عقل و جنون است. نزد هر دو متفکر دونکیشوت یک استثناست. اشمیت مینویسد: «کسی که انگیزههایش به غیر از انگیزههای معمول در حیات بورژوازی است، مایۀ خنده خواهد بود... عامه کاملاً بهدرستی آنچه را که تمسخر میکند، میبیند. پرسش فقط این است که آیا حق دارد یا خیر.»
پس از شکست آلمان در جنگ اول و تحمیل عهدنامۀ ورسای، اشمیت نخستین کار مهمش را منتشر ساخت: «رمانتیسیسم سیاسی». البته دشوار است که فقط براساس این کتاب، خطوربط سیاسی اشمیت را تشخیص دهیم و شاید به همین دلیل بود که لوکاچ نقد مثبتی درباب این کتاب نوشت. چنانکه ملاحظه کردیم، در این کتاب است که نخستینبار شاهد آن چیزی هستیم که او بهعنوان مسئلۀ تولید لااقتضای مکالمۀ ابدی و ناتوانی در اخذ تصمیم بدان مینگرد. مهمترین آثار اشمیت در انتهای دهۀ ۱۹۲۰ و ابتدای دهۀ ۱۹۳۰ ظاهر میشوند که شرایطی بسیار بحرانی بر آن حاکم است: «دیکتاتور»، «الهیات سیاسی»، «کاتولیسیم رومی و فرم سیاسی»، «بحران دموکراسی پارلمانتاریستی» و «مفهوم امر سیاسی». کییرکگور در نقاط کلیدی نوشتههای اشمیت ظاهر میشود؛ بهنحویکه شیوۀ استفادۀ اشمیت از برخی اندیشهها و مفاهیم کییرکگور برای فهم ریشههای اندیشۀ سیاسی اشمیت اهمیتی بنیادی دارند. غالباً این نکته از سوی بیشتر پژوهشگران نادیده انگاشته میشود، اما کییرکگور بهطور ویژه در آثار دورۀ وایمار اشمیت حضور مؤثری دارد؛ چه بهطور صریح و چه بهطور ضمنی، مثلاً در «رمانتیسیسم سیاسی»، «کاتولیسیسم رومی»، «الهیات سیاسی» و «مفهوم امر سیاسی». بسیاری از روشنفکران آلمانی در قرن بیستم و در آستانۀ برآمدن نازیسم، مواجهۀ معناداری با کییرکگور داشتند و مسحور نوشتههای عمیق و مد روز کییرکگور بودند. از یادداشتهای اشمیت برمیآید که وی ترجمههای آلمانی آثار کییرکگور را خوانده و به نکات مهمی نیز در یادداشتها اشاره کرده است. اگرچه در کتاب «رمانتیسیسم سیاسی» تنها در یک پاورقی به نام کییرکگور اشاره میشود، اما برخلاف نظر مترجم انگلیسی کتاب، بررسی همین یک اشاره در زمینۀ مطالب کتاب کافی است تا سایۀ گستردۀ کییرکگور بر کل متن را ملاحظه کنیم. اشمیت مینویسد:
«تحلیل دیگری از موقعیت رمانتیک وجود داشت که تنها چهرۀ بزرگ رمانتیکها (زیرا کلایست را رمانتیک محسوب نمیکنم) آن را درک کرده است: کییرکگور. در کییرکگور تمام عناصر امر رمانتیک حاضر است. آیرونی، برداشت زیباشناختی از جهان، آنتیتز امر واقعی و ممکن، امر نامتناهی و متناهی، حساسیت برای لحظۀ انضمامی. مسیحیت پروتستان وی او را به تنها فردی تبدیل کرده است که در خدای مسیحیت وجود دارد. در بیواسطگی رابطه با خدا، هر جامعۀ فینفسه ارزشمند، منسوخ شده است. برای رمانتیسیسم سیاسی، این تحلیل لحاظ نمیشود.»
این پاورقی با جملۀ پایانی بخشِ مربوط به «سوژۀ رمانتیک و واقعیات جدید» به میان آورده میشود که در آن کییرکگور حضور مشخصی دارد: «با کنارهگیری مشخص و ادراک یک این/یا آن (either/or)، موقعیت رمانتیک به پایان میرسد.» چنانکه میدانیم، در اینجا اشارهای ضمنی به عنوانِ کتابی از کییرکگور میشود؛ یعنی کتاب «این یا آن» (either-or) و یکی از نکات مهم کییرکگور در این کتاب، پذیرفتن مسئولیت برای انتخاب بر سر دوراهیها بوده است و این امر بهطور صریح به خروج فرد از وضعیت بیتصمیمی و انتخاب اشاره دارد. به نظر اشمیت، نهتنها کییرکگور بزرگترین چهرۀ رمانتیک است، بلکه یقیناً تنها کسی است که بر «گفتوگوی ابدی» فائق میآید و تصمیمی اخذ میکند یا حتیالامکان بهسمت واقعیت روی میآورد. این تصمیمگرایی در کتاب «مفهوم امر سیاسی» اشمیت گسترش بیشتری مییابد؛ بهویژه در تعریف امر سیاسی و بحث از تمایز دوست/دشمن در سیاست. کییرکگور در انتهای فصل نخست «الهیات سیاسی» نیز ظاهر میشود، اگرچه به نام او اشاره نمیشود، اما اشارهای تحتعنوان «متکلم پروتستان» داریم که کسی نیست بهجز کییرکگور:
«متکلم پروتستانی که امکانِ قوت و فزونیِ حیاتی در تأملات کلامی قرن نوزدهم را نشان داده است، میگوید: استثنا امر عمومی و خود را توضیح میدهد و اگر کسی بخواهد بهدرستی امر عمومی را مطالعه کند، فقط نیازمند جستوجو برای استثنای حقیقی در اطراف است. استثنا هر چیزی را روشنتر از امر عمومی آشکار میکند. صحبت بیپایان دربارۀ امر عمومی ملالآور میشود. استثنائات وجود دارند. اگر نتوان آنها را توضیح داد، آنگاه امر عمومی را نیز نمیتوان توضیح داد. معمولاً به این دشواری اشاره نمیشود، چون با اشتیاق نمیتوان به امر عمومی اندیشید، بلکه با میانمایگی آسوده میتوان به آن اندیشید. از سوی دیگر، استثنا با اشتیاقی شدید به امر عمومی میاندیشد.»
این نقلقول از کتاب «تکرار» (Repetition) کییرکگور اخذ شده است، اما با اندکی تغییر. اشمیت این نقلقول را اصلاح و ویرایش کرده است. اشمیت با شروع از این فقره به زبان کییرکگور سخن میگوید؛ یعنی در واقع به زبان کنستانتین کنستانتینوس (اسم مستعار کییرکگور در این کتاب):
«استثنا میتواند [برای فلسفۀ حیات انضمامی] مهمتر از قاعده باشد، نه بهعلت آیرونی رمانتیک برای پارادوکس، بلکه چون جدیت یک نگرش عمیقتر از تعمیمهای آشکاری است که از آن چیزی که از روی عادت خود را تکرار میکند، استنباط میشود. استثنا جذابتر از قاعده است. قاعده چیزی را اثبات نمیکند. استثنا هر چیزی را ثابت میکند.»
استثنا ترم مرکزی در «الهیات سیاسی» اشمیت است. در همین متن، به ساختار این/یا آن (either/or) اشاره میشود که یادآور کتاب کییرکگور با همین عنوان و مباحث وی در این رابطه است و بیتردید نشاندهندۀ تأثیر کییرکگور بر این اندیشمند است. یک سال پس از انتشار «الهیات سیاسی» اشمیت در سال ۱۹۲۳ در کتاب «کاتولیسیسم» رومی مجدداً با احترام از کییرکگور نام میبرد. زمینۀ بحث در این کتاب، دروننگری پروتستان و زهد اینجهانی است که اشمیت برای آنها در ایدۀ سیاسیِ کاتولیسیسم پادزهری مییابد. اشمیت قابل رؤیت بودن کلیسای کاتولیک را کنار نامرئی بودن کلیسای پروتستان قرار میدهد. در «رمانتیسیسم سیاسی» اشمیت کییرکگور را تنها چهرۀ بزرگ در بین رمانتیکها مینامد، در «الهیات سیاسی» او را کسی مینامد که قوتی حیاتی را در تأمل کلامی قرن نوزده نمایش داده است و در «کاتولیسیسم رومی» وی را پرهیزگارترین مسیحی میخواند. گرچه عملاً نامی از کییرکگور در «مفهوم امر سیاسی» به میان نمیآید، اما میتوان ملاحظه کرد که اشمیت از طرح فلسفی کلامی کییرکگور دربارۀ وجود انضمامی برای خلق شرایط سیاسی اگزیستانسیال استفاده میکند. میتوان چنین امری را در قطبیسازی مناقشه و نبرد در اشمیت (چیزی که همواره مهم است، فقط امکان مناقشه است)، نفرتش از بورژوازی (بورژوا فردی است که نمیخواهد سپهر شخصی غیرسیاسی و بدون ریسک را ترک کند) و فقدان تصمیم و فردگرایی نادرست ملاحظه کرد.
نظر شما