فرهنگ امروز/ پوریا فرجی:
دکتر مسعود دلخواه پس از نمایش های بیگانه و مفیستو، سال گذشته را با نمایش درخشان شاه لیر به پایان برد. نمایشی که مورد توجه علاقمندان و هنرمندان بسیاری گرفت. جنس کارهای دلخواه به طور معمول با یک دیدگاه اخلاقی همراه است و اگرچه تلاش می کند تا بر مدار تکرار و یکنواختی قرار نگیرد اما تنوع سبک های او همواره این نوع دیدگاه و پرداخت اخلاقی از یک موضوع را مستمراً با خود همراه دارد.
گویا دلخواه پس از کارگردانی در چند اجرای گذشته خود، به این نتیجه رسیده است که هیچ چیز در این تئاتر جدی نیست! لذا این روزها با نمایشی با همین عنوان در سالن حمید سمندریان تماشاخانه ایرانشهر مشغول فعالیت است تا همواه این مسئله را در یک نمایش کمیک با ترجمه ای از رچ اورلاف تکرار و تاکید کند.
نمایش جدید دلخواه را می توان نمونه قابل باوری از نوعی از بیدادگری و اعتراض خاموش نسبت به جریان کمی تا قسمتی ملتهب و پرنوسان تئاتر این روزهای ایران قلمداد کرد که از جدیت به دور است و به حاشیه بسیار نزدیک و مأنوس. او با ترجمه ی بومی شده ای از نمایشنامه ی رچ اورلاف و پرداخت دراماتیکی با رنگ و لعاب طنز تلاش می کند تا نشانه هایی از معضلات تئاتر امروز ایرانی را خصوصا در زمینه های فنی، هنری، تعهد و اخلاق را در نمایش اش برجسته کند و همچنین با تنفس هایی برای مخاطب از جنس طنز در مقاطع مختلفی از نمایش، تلاش می کند تا ابتداً شمای ریشه ای از آنچه تحت عنوان فرهنگ غالب تئاتر امروز کشور مطرح است را در جای جای ریتم یک دست و منظم نمایش قرار دهد و ثانیاً آشکارا در یک روند مفهومیِ خطیِ منظم و قابل لمس اما در لفافه و غیر مستقیم بگوید که در تئاتر امروز ما به واقع: "از کوزه همان برون ترآود که در اوست"! این مسئله وقتی پررنگ می شود که متن شکل، آسیب شناسانه نیز به خود می گیرد و به واقع ترجمه صحیح و اصولی متن در پیدایش این اتفاقِ نیک بسیار موثر و راه گشا به نظر می رسد؛ آنچنان که دلخواه مانند نمایش شاه لیر اش ثابت کرده که با فهم صحیح از جامعه ایرانی، توانایی تعمیم دهی اصول کلاسیک و فضای نمایشنامه های خاصِ غربی را به جامعه ایران امروز دارد، آنچنان که مخاطب ایرانی خود را در آن بیابد و با مخاطب اش به زبان روزِ ایران سخن کند و ارتباط برقرار کند.
در این اثر، دلخواه از بازیگران به خوبی بازی گرفته است و از نحوه ی بازی ها و درک صحنه توسط آنها، روشن است که آگاهانه و فنی توانسته میل و خاستگاه اش از متن را به خوبی به بازیگران منتقل کند اما ضعف مقطعی و کوتاه برخی بازی ها در کند شدن ریتم و توجه بیش از حد بازیگر به تماشاگران و جدا شدن لحظه ای از صحنه، خصوصاً وقتی طنازی ها بیشتر می شود و صحنه شیرین تر می شود، گاهی فضا را از ایده آل هایی که کارگردان در هدایت داستان مدنظر دارد، دور می کند.
همچنین باید از بازی تکنیکی و انرژیک ناصر عاشوری (مانند حضور ماندگار و به یاد ماندنی اش در نقش دلقک در نمایش شاه لیر) به نیکی یاد کرد که در قامت یک بازیگر استاندارد و کاملاً حل شده در صحنه، علاوه بر آنکه تلاش می کند تا از جهانی که برای دراماتورژ قصه ساخته است دور نشود، بلکه با انرژی قابل توجه و بیان قدرتمند و اصولی، نقش یک وزنه قابل اتکاء در صحنه را در تعادل بخشی به سایر بازی ها به طور غیر مستقیم و ملموس خط دهی کند؛ همچنین که از سوی دیگر، در طول نمایش یک دست و یکپارچه بازی می کند. این اثرگذاری دوگانه ی درونی و بیرونی عاشوری بر خود و نمایش، موجب می شود تا در برخی صحنه و بزنگاه های داستانی، به حق، در صحنه برجسته و درخشان دیده شود.
همچنین بازی خوب و قابل باور حمیدرضا هدایتی در نقش یک کارگردان پرنوسان اما خسته از رویه ی موجودِ تئاتر، در برخی از صحنه ها دوئت بسیار جذابی را در کنار عاشوری برای زنجیره سازی میان سایر نقش ها و یک دست کردن جریان و سیر قصه ایفا می کند.
به نظر می رسد دکتر دلخواه سعی دارد در این نمایش به مخاطب اینگونه بگوید که در وضعیت و شرایط حال حاضر تئاتر کشور، خصوصا در زمینه های فنی و پایه و اصول اولیه، آن چیز که جدی نیست دقیقاً خود اصل تئاتر است و سایر موارد که به عنوان حاشیه در کنار تئاتر کم و بیش خودنمایی می کنند امروزه به عنوان متن اصلی، فضای تئاتر کشور را در برگرفته است.
از ویژگیهای مثبت سبک دراماتورژی مسعود دلخواه، می توان به این مسئله اشاره کرد که او تلاش میکند تا با برداشت صحیح از یک فرآیند دقیق و حساب شده و فنی حاصل از ترجمه، پیام نمایش را با فضای فرهنگی حال حاضر پیوند بزند. آنگونه که مخاطب از نوع مخاطب ایرانی با ویژگی ها و شرایط و برداشت خاص شرقی اش از هنر، بتواند خود را در آن میان بیابد و در چالشی جدی و درونی بین خود و آنچه روی صحنه رخ می دهد، مقایسه انجام دهد که به درستی این اثرگذاری، جزئی از همان رسالت اصلی هنر تئاتر یعنی ایجاد فضا برای اندیشیدن و کاویدن درون است و این جنس از کنش میان تئاتر و مخاطب، تماشاگر را در فضایی قرار می دهد که نزد خود فکر کند تا به منطق و دریافت شخصی (از جنس اندیشه و تفکر) از یک رخداد معین و قابل مشاهده و شهودی دست پیدا کند. از این رو نیز سال قبل و در نمایش چشمگیر و موفق شاه لیر، دلخواه با دیدگاه اخلاقگرایانه و آسیب شناسانه از جنس تئاتر، یک اثر ماندگار از شکسپیر را به فضایی برای تفکر و تعمق شخصی مخاطب برای نیل به یک منطق شخصی تبدیل کرده بود و او نیز این رویه را در نمایش اخیرش کماکان ادامه داده است؛ رخداد خوشایند و موثری که امروزه در آثار گوناگون و مختلف نمایشی در کشورمان کمتر شاهد آن هستیم.
در این نمایش در قالب یک سبک کمیک، دلخواه به سادگی و با سرعت با مخاطب ارتباط می گیرد و بدون آنکه بیان و انتقال خود را با تکلف های دست و پا گیر و تصنعیِ شبه هنری و غیر ضروری مخلوط کند و بیهوده ذهن مخاطب را خسته کند، بی واسطه حرف دل خود را با مخاطب در میان می گذارد و این صداقت در بیان علاوه بر کسب اعتمادِ مخاطب و پرهیز از گزافه گویی کسل کننده، قصه را به طور مطلوب پیش می برد. همچنین او مخاطب را برای لحظه ای در فضا همراه با تاکید های دقیق و به جا، به حال خود رها می کند تا خود بنگرد و مجدداً با او همراه می شود تا در روند مثبت غافلگیری و تعلیق در نمایش اش، مخاطب را به فضایی دیگر هدایت کند؛ که اگر این رویه ی عالی و ممتاز با کمی بهبود ریتم نیز همراه باشد، دیگر ایده آل و فوق العاده است.
او تلاش می کند تا تاثیر نوع نگرش های گوناگون نسبت به تئاتر را از دریچه دید پرسوناژها بررسی کند که مواجه هریک از آنها با این پدیده علی رغم تفاوت ها، بسیار جذاب است و مخاطب را به سختی به خود مشغول می سازد.
از ویژگی های ثابت و حرفه ای و متنوع آثار نمایشی دلخواه، استفاده اصولی از موسیقی صحنه در خدمت نمایش است. او بدون آنکه اولویت پایه را در نمایش به موسیقی بدهد، تلاش می کند تا موسیقی را به خدمت متن درآورد. آنچنان که با بهره برداری فنی و منطقی از عنصر موسیقی صحنه، تلاش می کند تا برخی مفاهیم مستتر در اثر خود را در قالب مقاطع کوتاه اما هدفمند و همچنین با تکرارها و تاکیدات کلامی همراه با موسیقی به مخاطب منتقل کند. این امتیاز در این اثر به خوبی مورد بهره برداری قرار گرفته است و در طی یک نمایش 90 دقیقه ای، تلاش می کند تا علاوه بر زدودن خستگی از ذهن مخاطب، تاثیر مکمل عنصر موسیقی را در برخی از صحنه ها با هدف تسهیل انتقال مفهوم به مخاطب و فهم و درک بیشتر او از فضا به خدمت بگیرد. این نوع نگاه فنی به بهره برداری از موسیقی صحنه در تئاتر که تعادل و منطق به کارگیری از آن وجه مشخه ی مثبت آن است، (در یک گریز کوتاه) نقطه مقابل سبکی نوظهور وطنی است که در یک روند نه تعاملی و بین رشته ای هنری بلکه یکطرفه و مقتصد! در واقع فضای نمایش صحنه ای و تمام عناصر کلیدی آن را آنقدر کوچک و ضعیف می کند تا هم سایز موسیقی مردم پسند اش! شود و نهایتاً تحت عنوان موسیقی-نمایش به مخاطب غالب کند و سرانجام گویی مخاطب با کنسرت موسیقی مواجه بوده است و نه نمایش صحنه ای! که در پایان از آنجا که منطق این تلفیقِ غیرکارشناسی و غیر فنی روشن نیست، نه صحنه به خود نمایشی می بیند و نه موسیقی به درستی ارتباط معنایی واقعی اش را با مخاطب برقرار می کند؛ و صرفاً وجه اسپانسرینگ و اقتصادی از این خلاقیت تازه! ماندگار می شود.
جدیدترین اثر کمدی دلخواه، یک طنز نقادانه، صریح، گزنده اما در عین حال نجیب و مودب است. او سعی کرده است با هر آنچه که در متن و فضا دارد، به طور کاملاً فنی، بیان طنز بسازد و نه شوخی های زننده و الفاظ بی مورد جنسی. از این رو پرستیژ و شخصیت نمایش خود را در بیان طنز، مقدم بر رویه کم و بیش جاری و افراطی تئاتر امروز، تحت عنوان بیان طنز به هر قیمت! می بیند. این وجه فنی طنزپردازانه، یک نکته الگویی و مثبت در این نمایش به حساب می آید. زیرا او تمرکز خود را بر آن معطوف ساخته تا بیان طنز خود را از فضای داخلی و به شکل درون زا از دل متن طراحی کند و این خلاقیت در پرداخت محتوای طنز در این متن نسبتاً پیچیده، خصوصاً برای ایجاد فضای طنزِ سالم و در خدمت اثر، قابل توجه و تقدیر است.
دلخواه با برداشت خود از متن و دراماتیزه نمودن آن تلاش می کند تا از نوعی بی هویتی و گمگشتگی در آثار تئاتر امروز ایران صحبت کند. افسارگسیختگی و بی تعادلی و شهرآشوبی که از منظر بزرگانی چون اکبر زنجانپور بیشتر به جشن تولد می ماند تا تئاتر!
دلخواه در نمایش تازه اش، از سویی این رویه ملتهب را به بوته ی نقد هنری از جنس طنز و کمدی می گذارد و از سویی دیگر به عنوان یک عضو از خانواده تئاتر، بدنه تئاتر و عناصر آن را همواره در مواجهه با تنش ها و فشارهای بیرونی می داند که این تنش ها در ایجاد و پیدایش و تعمیق این بی هویتی و گمگشتگی نقش جدی و محوری دارد. او خاموش اما غیرمستقیم سعی دارد تا بگوید هیچ چیز جدیدی نیست...! زیرا حاشیه بر محتوا غلبه دارد و در عرصه ی تئاتر گویا همه چیز جدی است، جزء اصل هنر اندیشه محور و عناصر سازنده و آگاهی بخش و تفکر ساز.
نظر شما