شناسهٔ خبر: 62615 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

مصاحبه با داود پنهانی در رابطه با روزنامه‌نگارانی که این حرفه را رها کرده‌اند: ما روزنامه‌نگار بدون تحریریه‌ایم

  

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از اعتماد؛ «روزنامه‌نگاری شاخه‌ای از رشته‌های هنری است، به همین دلیل بازنشستگی ندارد.» این را داود پنهانی می‌گوید؛ روزنامه‌نگاری که برخلاف گفته‌اش خیلی زود دست از کار کشید و در روابط عمومی مرکز مدیریت بحران شهرداری مشغول به کار شد. سرمایه‌ اصلی یک روزنامه، ساختمان و میز و صندلی و کامپیوترهای آن نیست، سرمایه‌های یک روزنامه نیروی انسانی زبده و روزنامه‌نگاران حرفه‌ای آن است. اما ما با این نیروی انسانی چه می‌کنیم که با تمام عشق و علاقه‌شان، کار را در نیمه راه رها می‌کنند؟ حتی گاهی حق انتخاب در یک بن بست هم از آنها گرفته می‌شود و با یک افت و خیز سیاسی اجتماعی، به راحتی کنار گذاشته می‌شوند. این دورریزی تخصص، چه تاثیری در آینده مطبوعات ما می‌گذارد؟

تعداد روزنامه‌نگارانی که این حرفه را رها کرده‌اند و به دنبال مشاغل دیگری رفته‌اند کم نیست. به نظر شما دلیل این اتفاق چیست و خود شما چرا عطای این حرفه را به لقایش بخشیدید؟

به نظر من دو فاکتور مهم در این مساله دخیل است؛ وضعیت اقتصادی مطبوعات و امنیت شغلی. نه تنها من بلکه همه دوست دارند در جایی که ثبات و دوام شغلی هست، مشغول به کار باشند و با کار در آن شغل نسبت به آینده خود نگرانی نداشته باشند. در بحث دیگر یعنی وضعیت اقتصادی روزنامه‌نگاران، من تنها به یک مورد اشاره می‌کنم، آن هم حق‌التحریر روزنامه‌نگاران است و تا جایی که من به یاد دارم یعنی از سال 74 تا الان کمترین تغییری نداشته. چه به عنوان روزنامه‌نگار آزاد کار کنی و چه به عنوان روزنامه‌نگار ثابت یک روزنامه، آخر سر یک مبلغ ناچیز عایدت می‌شود؛ بنابراین ما امنیت اقتصادی هم نداریم.

زمانی که دستمزد خوبی نگیری، بیمه درست حسابی نداشته باشی و دائم مجبور باشی از این تحریریه به تحریریه دیگری بروی، بالاخره خسته می‌شوی و کار را رها می‌کنی. فکر می‌کنم بیشتر روزنامه‌نگارانی که این حرفه را رها می‌کنند یا در کنار این شغل مشغول کار دیگری می‌شوند، به دلیل همین دو فاکتور است.

از اینکه زمانی از عمرتان را صرف این حرفه کرده‌اید، پشیمان نیستید؟

هرگز؛ من عاشق روزنامه‌نگاری هستم. کسی که به لحاظ معنوی وارد این حرفه شود تا آخر عمر روزنامه‌نگار است؛ یعنی یا از ابتدا باید وارد کار رسانه نشوی یا اگر وارد شدی دیگر رهایی نداری و همیشه یک فرد رسانه‌ای خواهی ماند و این فکر و روحیه از شما جدا نمی‌شود. من به‌طور کامل این حرفه را رها نکرده‌ام؛ یعنی فقط در تحریریه حضور ندارم اما همچنان می‌نویسم. همچنین از دوستان و همکاران سابق خودم معدود کسانی را می‌شناسم که پشیمان باشند از اینکه دوره‌ای از عمر خود را صرف این حرفه کرده‌اند.

ممکن است برخی روزنامه‌نگاران بگویند اگر حرفه دیگری را یاد می‌گرفتم و در آن حرفه مشغول کار بودم الان به لحاظ اقتصادی خیلی بهتر بودم اما این حرف‌ها فقط زمان دلخوری از شرایط آن هم در قالب غر مطرح می‌شود و اگر ته قلبش را واکاوی کنید می‌بینید هنوز وفادار است و همچنان نسبت به این کار عشق و علاقه دارد. چرا؟ چون هنوز خبر می‌خوانیم و جریان‌های خبری را دنبال می‌کنیم. ناخودآگاه ما این است که از کنار دکه روزنامه‌فروشی که رد می‌شویم، به تیترها و مطالب خیره می‌شویم، و همان لحظه در ذهن‌مان روزنامه‌ها را آنالیز می‌کنیم: تیتریک این روزنامه بهتر از فلان روزنامه است، عکس‌یک فلان روزنامه چقدر خوب است، فلان روزنامه چه صفحه یک خوبی بسته است و...

روزنامه‌نگاری شغلی نیست که بازنشستگی داشته باشد اما چرا روزنامه‌نگاران ما یا برای بازنشسته شدن عجله دارند یا از میانه راه کنار می‌کشند؟

من فکر می‌کنم دلیل بیشتر آن مسائل اقتصادی و امنیت شغلی است به هر حال روزنامه‌نگاری شاخه‌ای از رشته‌های هنری است. مگر یک نقاش بازنشسته می‌شود؟ مگر یک نویسنده بازنشسته می‌شود؟ مگر یک سینمایی بازنشسته می‌شود؟ در نتیجه یک روزنامه‌نگار هم بازنشسته نمی‌شود. گاهی روزنامه‌نگاران با تجربه به هر دلیلی در تحریریه حضور ندارند اما می‌توانیم از آنها بخواهیم هفته‌ای یا ماهی یک یادداشت بنویسند یا به واسطه تجربه‌ و مطالعات بالایی که دارند ستونی در روزنامه داشته باشند یا روزنامه‌نگاران جوان برای مشاوره به سراغ‌شان بروند، دعوت‌شان کنند تا لااقل در تحریریه حضور داشته باشند؛ چون همین حضور آنها به جوانان انگیزه می‌دهد و از آن مهم‌تر تجربه‌ای که آنها دارند، گاهی از طریق دانش حاصل نمی‌شود و جوانان تحریریه می‌توانند از تجربه آنها بهرمند شوند.

به هرحال سن افراد که بالا می‌رود دیگر بنیه سابق برای کار را ندارند به همین دلیل نیاز به یک پشتوانه قرص و محکم مالی پیدا می‌کنند. متاسفانه بیمه‌ این کار منظم و دقیق ریخته نمی‌شود یا اگر ریخته شود آنقدر در طول عمر کاری از تحریریه‌ای به تحریریه دیگر رفته‌اید که جمع کردن چنین بیمه‌ای خودش عمری طول می‌کشد. روزنامه‌نگاران یک عمر درس می‌خوانند، مطالعه می‌کنند و تجربه می‌اندوزند اما زمانی که تبدیل به یک سرمایه انسانی و اجتماعی شدند، کار را رها می‌کنند و اینگونه تحریریه‌های ما از افراد با تجربه خالی می‌مانند و سرمایه اجتماعی هم پخته نمی‌شود.

نبود افراد باتجربه و پیر این حرفه چه لطمه‌ای به آینده مطبوعات وارد می‌کند؟

به عنوان مثال من در تحریریه‌ای کار می‌کردم که آقای حسین قندی، فریدون صدیقی و مجید رضاییان هم آنجا بودند؛ سه استاد ترازاول روزنامه‌نگاری. زمانی که من فکر می‌کردم خیلی چیزها یاد گرفته‌ام، این اساتید چشمه‌هایی از این کار را به من یاد می‌دادند که اگر پنج سال دیگر هم خودم تنها کار می‌کردم، نمی‌توانستم به این نکته‌ها دست پیدا کنم.

وجود آنها در درجه اول باعث می‌شد که غرور من کنترل شود؛ کمی که مغرور می‌شدم به رو به رویم نگاه می‌کردم و یک مو سپید این کار را می‌دیدم یا زمانی که به بن‌بست می‌خوردم و ذهنم یاری نمی‌کرد، بلافاصله بعد از مشورت با این اساتید راهم را پیدا می‌کردم. گاهی سوالاتی برای یک مصاحبه طراحی می‌کردم که پیش خودم می‌گفتم بهترین و کامل‌ترین سوالات است اما بعد از اینکه به این اساتید نشان می‌دادم، زوایای متفاوتی در آن مساله پیش رویم می‌گذاشتند. در نتیجه کار با مشورت پیش می‌رفت. من از آن استادان آموختم و از این کار بیرون آمدم و اندوخته‌هایی را هم که آنها در اختیار من گذاشتند، بدون انتقال به کسی با خود بیرون آوردم. منظورم از من، داود پنهانی نیست، منظورم همه کسانی است که مثل من این راه را رفته‌اند.

شما وقتی وارد تحریریه رسانه‌های مطرح دنیا شوید، با یک طیف سنی بالا مواجه خواهید شد، که دنیایی از دانش هستند. این تحریریه‌ها یک سیستم روشمند مشخصی دارند که متاسفانه رسانه‌های ما از آن محرومند.

چرا یادداشت‌ روزنامه‌ها بیشتر از افراد سیاسی است؟ پس روزنامه‌نگاران ما مشغول چه کاری هستند؟ مگر نه اینکه کرشمه‌های نثر و قلم زیبا کار یک روزنامه‌نگار و نویسنده است؟ صفحه یک روزنامه را که باز می‌کنید، 10 تا یادداشت از افراد سیاسی می‌بینید. روزنامه‌نگار یک عمر طی می‌کند و بعد از یادگیری یک دنیا فن و تکنیک و دانش، یادداشت می‌نویسد. پس چرا سراغ دیگرانی می‌رویم که سررشته‌ای در نوشتن ندارند؟ اینها همه به خاطر نبود جریان انتقال تجربه است. 

نظر شما