شناسهٔ خبر: 64230 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

علیه زنان/ نگاهی به فیلم ابلق به کارگردانی نرگس آبیار

  

فرهنگ امروز/ احسان آجورلو

جامعه‌شناسی هنر دو رویکرد نسبت به اثر هنری دارد؛ رویکرد بازتابی و شکل‌دهی، در رویکرد بازتابی اثر هنری به مثابه یک آینه وضعیت اجتماعی جامعه را بازتاب می‌دهد. در رویکرد دوم، اثر هنری با تزریق هژمونی، یک ایدئولوژی را به جامعه منتقل می‌کند. البته در رویکرد بازتابی نیز اثر هنری، بازتاب‌دهنده ایدئولوژی حاکم بر جامعه است. بنابراین رویکرد بازتابی تنها در مواردی که دیدگاه انتقادی داشته باشد دارای وجه اثر انتقادی می‌شود، در غیر این صورت می‌توان آن را در دسته تحکیم ایدئولوژی طبقه‌بندی کرد. با چنین دیدگاهی است که فیلم ابلق نه تنها در دسته آثار انتقادی و پیشرو جای نمی‌گیرد بلکه دقیقا در نقطه مقابل آن به ایدئولوژی حاکم دامن می‌زند. موضوع فیلم درباره تجاوز به حریم خصوصی است. اما درنهایت متجاوز نه کیفر اعمال خویش را می‌بیند و نه ضربه‌ای به وجه او وارد می‌شود. او کماکان به مسیر خود ادامه می‌دهد تا در این مسیر چند زن دیگر را طعمه خود کند. پرسشی که می‌توان در این باره از اثر داشت این است که ساخت این فیلم چه دیدگاهی را به وضعیت حاکم افزود؟ یا چه چالشی برای وضعیت حاکم به وجود آورد؟ پاسخ آشکار است. هیچ. تمام مخاطبان این وضعیت و تبعیض علیه زنان در موقعیت‌های اجتماعی سخت را می‌دانند. زن همواره باید از حقوق ناچیز خود در جامعه گذشت کند که منجر به یک اتفاق بزرگ‌تر نشود. این گوشه‌ای از وضعیت حاکم است. فیلم نیز دقیقا همین وضعیت را تصویر می‌کند. اما آیا این تصویر قرار است تغییری ایجاد کند؟ آیا توان ایجاد تغییر را دارد؟ آیا راهکاری برای تغییر ارایه می‌دهد؟ و پرسش بنیادین‌تر اینکه آیا مسیر صحیحی را برای بیان این معضل انتخاب می‌کند؟ در پیمودن این مسیر دچار اشتباه نمی‌شود؟ پرسش‌ها درباره ابلق پایانی ندارد. اما مسیری که ابلق طی می‌کند جالب است. این میزان از سردرگمی و اطناب کلام در داستان برای این است که نویسنده و کارگردان برای پرسش‌های فوق هیچ پاسخی ندارد و حتی برای پاسخ به آن تدارکی نیز ندیده است. داستان دارای یک پرولوگ طولانی و بی‌دلیل است که هیچ یک از کاشت‌های این پرولوگ در ادامه داستان استفاده نمی‌شود. حدود یک ساعت ابتدایی داستان مخاطب تنها درگیر دختربچه داستان است که چرا نمی‌تواند صحبت کند. تمرکز بر این موضوع به قدری زیاد است که مخاطب با خود می‌اندیشد قصه اصلی باید در مورد دختربچه داستان باشد. اما تازه در دقیقه 65 داستان شروع می‌شود. حادثه محرک داستان در دقیقه 70 با صحبت بین جلال و ملیحه اتفاق می‌افتد و فیلم در همان دقیقه 90 پایان می‌پذیرد. پاشنه آشیل فیلم نیز در همین مورد نهفته است. به صورت کلی ایده فیلم ابلق ایده فیلم بلند نیست. نهایت کشش داستان همان 20 دقیقه است که به اتمام می‌رسد و قبل و بعد آن تنها اطناب کلام و توضیحاتی است که هیچ ارزش اطلاعاتی و پیگیری ندارد. به طور مثال صحنه تعقیب و گریز چندین دقیقه‌ای ابتدای فیلم اگر به کل حذف شود نه ضربه‌ای به داستان وارد می‌شود و نه حتی در ریتم فیلم خللی ایجاد می‌شود. مانند این صحنه در ابلق بسیار زیاد است. بنابراین کارگردان برای پر کردن این خلع دست به اطواری کودکانه می‌زند. دکوپاژ عجیب و بی‌منطق که نه دینامیک صحنه‌ها در آن رعایت می‌شود و نه حتی لنزها و قاب‌بندی‌ها در توالی یکدیگر نظم مشخصی برای القای معنی و اتمسفر می‌یابند. فیلمبرداری نیز به همین میزان برخاسته از آشفتگی و به‌هم‌ریختگی دکوپاژ تصاویری بی‌منطق و عجیب را ارایه می‌دهد. از سوی دیگر تاکید بر جزییات یک محله حاشیه‌نشین برای ساخت اتمسفر آن‌قدر تصنعی و اگزوتیک است که نه تنها کمکی برای درک اتمسفر نمی‌کند بلکه تنها باعث می‌شود مخاطب داستان اصلی را هم از دست بدهد. رویکرد توریستی و کارت پستالی به محله حاشیه‌نشین با آن صحنه‌های شهربازی بالای این محله به قدری در سینمای ایران استفاده شده است که دیگر حتی به عنوان تصویر جعلی از این محلات را هم نمی‌توان به آن اطلاق کرد بلکه بیشتر به تصاویر آرشیوی می‌ماند که تنها مخاطب را به یاد فیلم‌های پیشین در این محلات می‌اندازد. در ادامه همین رویکرد به محلات است که چندین‌بار به مدت طولانی و آزاردهنده شاهد فریادهای بی‌دلیل شخصیت‌ها و درگیری تهی از هر گونه امر دراماتیک آنان هستیم. فریادهایی که حتی دیگر مخاطب را هم مرعوب نمی‌کنند. تمام این نکات در کنار هم جمع می‌شوند تا نویسنده بخواهد حرف خود را که همان تحکیم ایدئولوژی مردسالارانه است، بیان کند. اینکه زن حتی اگر مورد تجاوز قرار گیرد باید سکوت اختیار کند تا مبادا مانند همان جنجالی که شاهد بودیم اتفاق بیفتد و مردی کشته شود و مردی دیگر قصاص. در معادله فیلم ابلق زن نه تنها جایگاهی ندارد بلکه سلب حضور هم می‌شود. زن فردی حسود است که اجازه ندارد حتی در خانه و محل زندگی خود امنیت داشته باشد. تمام زنان فیلم ابلق این موقعیت را دارند. زمانی که در آن گعده شبانه اعتراف می‌کنند که مورد تعرض بوده‌اند اما جلال به طیب خاطر به زندگی در آن محله ادامه می‌دهد و به تعرض خود ادامه خواهد داد. بنابراین فیلم بیش از آنکه بازتابی انتقادی از جامعه باشد تنها آن را استوارتر می‌کند، زیرا در رویکرد بازتابی به چالش کشیدن و انتقاد از وضعیت است که اثر را ارتقا می‌بخشد نه یک گزارش صرف و صدالبته القای آن که برای آرامش و پرهیز از قصاص بهتر است سکوت کنیم. از این منظر فیلم ابلق یک اثر ایدئولوژیک است که مردسالاری را ستایش و از آن صیانت می‌کند. این صیانت به این دلیل است که زن به خاطر همسر خود یعنی یک مرد باید از خطای یک مرد دیگر چشم بپوشد. سوال این است که پس زن فارغ از مردهای داستان و اطرافش کجای زندگی خود ایستاده و می‌تواند کنشگر باشد؟ ابلق سزاوار نام خود است. یک فیلم دورنگ که مس را جای طلا جا می‌زند. ابلق نه تنها فیلمی برای زنان نیست که پا را فراتر از ضدزن بودن می‌گذارد و در ستایش غریزه این مسیر را روشن می‌سازد که می‌توان تعرض و پس از آن هم با عقلانیت از آن چشم‌پوشی کرد، زیرا موش‌ها همیشه هستند و نمی‌توان آنها را بیرون کرد، بنابراین بهتر است زنان ساکت باشند. 

روزنامه اعتماد

نظر شما