فرهنگ امروز: ابراهیم فیاض استاد انسانشناسی دانشگاه تهران، در بحث ماهیت و فلسفه روشنفکری دینی به سوالات فرهنگ امروز پاسخ داد. وی در ابتدای بحث گفت: حضرت آقا روشنفکری حوزوی را در دفتر تبلیغات مطرح کردند. دفتر تبلیغات باید منظر روشنفکری دینی باشد. به این معنا که بحث روشنفکری این است که باید سوژههایی که خلاقیت و نوآوری دینی دارند، در دفتر تبلیغات بررسی شود. روشنفکری دینی به دنبال این است که بتواند مسائل و توصیهها و اتفاقهایی که در جهان امروز به وجود میآید و در چارچوب زمان و مکان تغییر میکند را بررسی کند. مهمترین این ابژهها فنآوری است که با آن مقتضیات زمانه تغییر میکند؛ همچنین مفاهیم اقتدار و مشروعیت نیز عوض میشود. بر فرض ابزارهای دیجیتال، تمام اقتدار و مشروعیت قواعد سیاسی و اجتماعی را متحول کرده است. این تغییرات در سیر تحول زمان و مکان رخ دادهاند. جغرافیا و تاریخ نیز با حضور وسایل دیجیتال تغییر کردهاند. در این حین خود به خود فرهنگ نیز تغییر کرده است. زمانی که فرهنگ تغییر کند، یعنی نرمافزار زندگی تغییر کرده است. در این صورت دین که مستقیما با زندگی در ارتباط است؛ قاعدتا باید اندیشههای جدیدی را با توجه به تغییرات و فضای جدید تولید کند؛ که در آن رفتن به سوی خدا و تقوا را تضمین و اقناع عقلی کند. مهمترین عنصر این علم عقلی، عنصر علم کلام است. البته علم کلام اکبر نه علم کلام اصغر که تنها پاسخ به شبهات است. منظور من علم کلامی است که رابط عقلانیت ارتباطی اسلام با جهان امروز است. دفتر تبلیغات و روشنفکری دینی یا روشنفکری حوزوی باید دنبال کلامی باشد که بتواند رابطه جهان امروز را به صورت عقلانی تبیین کند. اینها فعالیتهایی است که باید در حوزه روشنفکری انجام شود.
استاد دانشگاه تهران در پاسخ به سوال تفاوت میان روشنفکری دینی و روشنفکری حوزوی توضیح داد: روشنفکری در ایران منفی معنا شده است، اگر مبدأ روشنفکری را از کانت بگیریم؛ روشنفکر سعی دارد به عنوان سوژه، بر جهان به عنوان ابژه تسلط فکری پیدا کند و آن را نیز تبیین کند. ما فکر میکنیم، روشنفکر بدون دین است. روشنفکران اصلی، مانند کانت؛ هرگز بدون دین به جهان نیاندیشیده اند. برزگترین دغدغههای کانت در اندیشههای وی، دغدغههای دینی است. اما پس از کانت هم کلامیهای جدید آمدند؛ مانند شلایرماخر(فیلسوف آلمانی). آنها هم به دنبال این بودند که دین را وارد روشنفکری کنند یا روشنفکری دینی ایجاد کنند. پس از آن نئوکانتیها آمدند و اظهار کردند که جهان هم زنده است. بنابراین نمی تواند ابژه باشد بلکه جهان هم زنده و هم سوژه است؛ ما انسانها نیز سوژهایم. بنابراین ارتباط ما و جهان رابطه سوژه-سوژه است، نه ابژه- سوژه. آنها که به نقد کانت پرداخته بودند، به نئوکانتیها مشهور شدند. اینکه گفته شود جهان زنده است و ما و جهان ارتباطمان زنده است نه مرده، اوج بحث عرفانی است. البته این بحث به جهانشناسی و کاسمولوژی باز میگردد. تفاوتهای این دو نوع روشنفکری از جهتهایی هم به روش باز میگردد. به طور مثال کانت روش عقلی و مفهومی (کانسپچوئالایز یا مفهوم سازی) سوژه و ابژه را استفاده کرد. اما در حال حاضر؛ نئوکانتیها و اگزیستانسیالیستها، پدیدارشناسها، رمانتیسم فلسفی و همگی بر آنکه جهان زنده است، متفق القول هستند و روش شهودی و عینی را بهکار بردند. البته این بحث، در مکتب فرانکفورتیها هم آمده است. نکته قابل تامل این است که علومانسانی دینی از روشنفکری حوزوی یا دینی به وجود میآید. در حال حاضر روشنفکر دینی ای نیست که درباره علومانسانی دینی بحث نکند. در ایران نیز رویکرد روشنفکران دینی همین گونه است. آنچنان که ماکس وبر دیلیتای و دیگران هم عمیقا به این بحث ورود پیدا کرده اند.
ابراهیم فیاض سپس به تفاوت روشنفکری دینی و غیر دینی پرداخت: تفاوت این دو در رابطه در جهانشناختی و روششناسی است.
استاد انسانشناسی دانشگاه تهران در پاسخ به این سوال که در رابطه با روشنفکری دینی چه کارهایی صورت گرفته است و ورود به چنین مباحثی چه فایدهای برای حل مشکلات جامعه داشته است گفت: متاسفانه در این زمینه کاری صورت نگرفته است و دلیل آن نیز جهالت ماست. همانطور که در علومانسانی غربی نیز جهالت داریم. متاسفانه سازمان آموزش عالی ما هم مهندس محور و پزشکی محور است و خروجی را فقط در آیاسآی میبیند. به همین دلیل باعث نابودی علومانسانی در ایران و تفکیک و انحراف علومانسانی شده است. هنوز هم یک معاونت آموزش عالی در زمینه علومانسانی نداریم. بنده برای داشتن یک معاونت در آموزش عالی به دولت فعلی هم اصرار کردم. البته به دولت قبلی هم اصرار کردم که به علومانسانی یک وزارت خانه اختصاص داده شود، همچنان که به دکتر آشنا هم اصرار کردم که وزارت خانه دانش علومانسانی را ایجاد کنند.
وی ضمن اشاره به آنکه از این رو در حوزه روشنفکری دینی کاری صورت نگرفته است که تعاملی بین حوزه و علومانسانی در دانشگاه وجود ندارد؛ افزود: جنگ بین حوزه و دانشگاه جنگ جهالت است، نه یک جنگ علمی، اگر جنگ علمی باشد؛ تکلیف همه این حوزهها روشن میشود. جهالتهایی که بین آنها وجود داشته است باعث شده تا تعاملی بین روشنفکری دینی و دانشگاه وجود نداشته باشد. اگر در چارچوب رویکرد غربی فکر کنیم؛ اصلا نباید جنگی بین آنها وجود می داشت.
فیاض ادامه داد: روشنفکری دینی برنامهای برای آینده ندارد، چراکه استفاده از جهالت آینده را مبهم میکند. آن جهالتی که در حوزه و دانشگاه نسبت به علومانسانی، غرب و اسلام وجود دارد، اجازه ساختن آینده را نخواهد داد. حوزه تئوری به روز ارائه نمیدهد. در همه زمینه های علومانسانی، حتی در علومسیاسی و فلسفه هم همین طور است. رویکردی که آنان به اسلام دارند، اسلام حصول به جهان نیست. به همین جهت بود که امام نیز به حوزه انتقاداتی داشت. با توجه به چنین شرایطی، ما اکنون دچار بحران هستیم. نگاه حوزه علمیه نسبت به دانشگاه و فراتر از آن نسبت به جهان، فاقد تئوری است. همانطور که هیچگونه نگرشی نسبت به جهان ندارد، هیچگونه جریان تئوریکی برای کشورهای اسلامی و جمهوری اسلامی ایجاد نمیکند. برای نمونه چه مذاکراتی برای صلح داریم؟ از حوزههای علمی چه چیزی خارج شده است؟ بدین ترتیب چون در روشنفکری دینی جهالت داریم و روشنفکری دینی نداریم، نقدی هم به روشنفکری دینی نمیتوانیم داشته باشیم.
وی در پاسخ به اینکه اگر روشنفکری دینی تحقق یابد چه مسائلی را حل می کند؛ گفت: در این صورت جریانی نرمافزاری یا یک نهضت نرمافزاری در ایران و جهان اسلام رخ میدهد. البته نهضت بیداری اسلامی که در جهان، خصوصا خاورمیانه اتفاق افتاده است، به روشنفکری دینی نیاز دارد. اگر این نهضت با تکنولوژیهای جدید هم گام شود، میتواند، موفق باشد. اگر رابطه ایران با غرب خوب شود، به شدت محتاج چنین افراد و روشنفکران و متفکرانی هستیم. اما حوزههای علمیه هیچ احساس مسئولیتی و هیچ نگاهی در این رابطه ندارند. در حالی که حتی پروفسور دانشگاه گریگوری ایتالیا، در مورد جهانی شدن در اسلام بحث می کند. به نظر شما این بدبختی نیست؟ در صورتی که اگر این مسئله حل شود؛ مسائل داخلی، خارجی و بین المللی نیز حل خواهد شد.
ابراهیم فیاض اذعان کرد: در دنیا علوم انسانی در بحران است. اگر بتوانیم مدلی بیرون بیاوریم،علومانسانی جدید می تواند همان روشنفکری حوزوی نیز باشد و این دو در یک راستا قرار میگیرند. البته اگر بدانیم مشکل علومانسانی جدید چیست.
استاد دانشگاه تهران توضیح داد: ادموند هوسرل، وبر، فروید و نیچه نیز در زمینه دین مباحثی دارند. اما چون از این گفتهها خبر نداریم، فکر میکنیم آنها بحثی در این زمینه نداشتند. البته نسبیتی بین فقه و علومانسانی وجود دارد، مثلا نیچه میگوید، من ضد مسیحیت هستم و طرفدار اسلام هستم. یعنی میخواهد مشکل علومانسانی در غرب را بیان کند.
ابراهیم فیاض با بیان اینکه مشکل ما از بیسوادی است به راه نجات علومانسانی اشاره کرد و اظهار داشت: گسترش سواد تنها راه حل این این بحران است. سازمان آموزش عالی بزرگترین منحط کننده علومانسانی است. یعنی سازمان علومانسانی با بحثهایی که دارد، بزرگترین ضربه را به این علوم میزند. فنیها با تسلط بر علومانسانی باعث شدند، بزرگترین نظام سکولار و جامعه سکولار را داشته باشیم. در بین فنیها سکولاریزیشن شدیدی وجود دارد. نظام فعلی آموزش عالی سکولارترین نظام آموزشی دنیا است. اگر هر چه سریع تر برای علومانسانی سازمانی ایجاد نکنیم، این وضعیت در علومانسانی ادامه خواهد داشت. آسیبشناسی تولید علم در حوزه دانشگاه عقیم مانده است. تولید علم به دلیل حضور فنیها به بم بست رسیده است. تنها راه نجات، جدا کردن سازمانی علومانسانی از فنیها است.
نظرات مخاطبان 0 1
۱۳۹۲-۰۹-۲۳ ۱۸:۳۰سینا 0 3