به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ نمایشنامههای «ای.ای میلن» یا نوشتههای سیاسی «اریش کستنر» در سرتاسر جهان خوانده شده اما شاید این نویسندگان عمده شهرت خود را مدیون کتابهای کودکانی که نوشتهاند هستند.
کتابهای کودکان به این دلیل که نه به عنوان نثر بلکه چیزی شبیه موسیقی، بخشی از احساسات عاطفی و خاطرات کودکی ما را در خود جای دادهاند، بسیار ماندگار و تأثیرگذار هستند. دلیل دیگر ماندگاری این کتابها این است که نویسندگانشان با آگاهی به بارها خوانده شدن، آنها را مینویسند. نویسندگان میدانند که کتابهایشان ممکن است بارها در آینده توسط کودکان خوانده شود چرا که خود نیز هنوز کتابهای کودکیشان را که اکنون کلاسیک هستند میخوانند، بنابراین در انتخاب کلمات دقت بیشتری میکنند.
گاهی والدین تصور میکنند وقتی کودکشان بارها کتابی را میخواند، حتما مشکلی وجود دارد اما این صحیح نیست. به گفته «شارلوت هاکینگ» از مرکز سوادآموزی ابتدایی انگلیس، کودکان نیاز دارند کتابی را بارها بخوانند و در هر بار از زوایای مختلف به آن نگاه کنند و این خوب است چرا که آنها را به عمق موضوع میبرد. در واقع دوباره خوانده شدن، دلیلی برای نوشتن کتابهای چندلایه است تا با هر بار خواندن از آنها بیشتر یاد بگیریم.
اما اگر غنی بودن این کتابها صحت دارد پس چرا کتابهای کودکان به ندرت برای دریافت جوایز ادبی مانند من بوکر و کاستا در نظر گرفته میشوند؟ در جوایز کاستا ۲۰۱۴ نیز با وجود شایستگی «کیت ساندرز» با کتاب «۵ بچه در جبهه غرب» که برنده بخش کودک شد، کسی احتمال نمیداد او برنده نهایی شود. در واقع این اتفاق تنها یکبار تاکنون روی داده و آن هم در سال ۲۰۰۱ بود که «فیلیپ پولمن» نویسنده «دوربین کهربایی» توانست جایزه نهایی ویتبرد را برای نخستین بار نصیب یک کتاب کودک کند.
پولمن در این باره میگوید: "روزی فرا خواهد رسید که داوران راهی جز اعطای جایزه نهایی به یک کتاب کودک ندارد. شاید روزی یک کتاب کودک برنده بوکر شود. چرا که نه؟ چرا یک نویسنده کتاب کودک جایزه نوبل را دریافت نکند؟"
او با اشاره به کتابهایی که بارها خوانده، میگوید: "بخشی از لذت موجود در کتابهای کودکان در زیبایی و لطافت کلمات آنها نهفته است. همه چیز در جای مناسب خود است و حتی جای یک کاما را نیازی نیست تغییر دهید. چنین است که میتوان بارها و بارها این کتابها را خواند و خسته نشد."
در عین حال پوشش رسانهای کتابهای کودکان بسیار ضعیف است و تنها شاید از هر ۴۰ نقد کتاب یک نقد به کتاب کودک اختصاص یابد، در حالی که به عنوان مثال در انگلستان از هر ۴ کتابی که بفروش میرسد یکی کتاب کودک است و این بخش در سال ۲۰۱۴ فعالترین چاپ و نشر را داشته است.
اما اکنون یک تغییر نسل در حال رخ دادن است. برای نسلی که در دهه ۱۹۷۰ با کتابهایی چون «سقوط کشتی آبی» رشد کردند، داستان داستان است صرف نظر از رده سنی که برای آن نوشته شده است. کتابهای کودکان را نمیتوان کمتر از ادبیات بزرگسالان دانست چرا که میتوانند بسیار تأثیرگذار بوده و دیدگاه خواننده خود را نسبت به جهان شکل یا گاهی تغییر دهند، چیزی که کتابهای بزرگسالان به ندرت به آن درجه نائل میشوند. نخستین تعامل ما با ادبیات از طریق این کتابها اتفاق میافتد و آنها اغلب اولین آثار هنری هستند که با آنها برخورد میکنیم. اما به نظر میرسد ادبیات کودکان، آنچه کودکان میخوانند و آنچه ما درباره کتابهای کودکان مینویسیم دستخوش تغییر شده و این درک بوجود آمده که تخیل سن و سال نمیشناسد. با این حال هر آنچه که به ویژه در اوایل دهه ۲۰۰۰ به عنوان کتابهای مشهور کودکان وارد بازار شد همچنان بخشی از ادبیات گذشته است که مدام خود را بازسازی و به روز میکند.
اما پوشش رسانهای و جوایز ادبی مانند جایزه کتابهای داستانی کودکان گاردین و مدال کارنگی نیز از این قافله عقب نیفتادهاند و به کسانی که به دنبال غنیترین آثار ادبیات معاصر میگردند کتابهایی را که آثار کلاسیک آینده خواهند بود، معرفی میکنند.
نظر شما