به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ «خوشبختانه ملّتهای منطقه بیدار شدهاند؛ بله، بیداری اسلامی را موقتاً سرکوب کردند لکن بیداری، سرکوبشدنی نیست.» این جملاتی است که رهبر انقلاب در دیدار مسولان نظام و سفرای کشورهای اسلامی درباره بیداری اسلامی بیان فرمودند. حجتالاسلام دکتر علیرضا ایمانی، عضو هیئتعلمی دانشگاه ادیان و مذاهب و کارشناس مسائل غرب آسیا و شمال آفریقا، یکی از کسانی که در هنگام آغاز موج بیداری اسلامی در برخی از کشورها و از جمله کشور مصر حضور داشته و از نزدیک با خواستها و خاستگاههای مردم مواجه بوده است و به همین دلیل حرفهای ناگفتهی زیادی از آن روزها دارد. با او در اینباره به گفتوگو نشستیم.
* در چند سال گذشته، شاهد تحولاتی در منطقهی غرب آسیا و شمال آفریقا بودهایم. جنبشها و رویدادهایی ظهور کردهاند که برخلاف تمایل غرب، منجر به سرنگونی برخی از دیکتاتورهای منطقه شدهاند. شما بهعنوان کارشناس مسائل منطقه و فردی که در چند سال اخیر، در برخی از این کشورها حضور داشتهاید و از نزدیک تحولات آنها را دنبال کردهاید، این حوادث را چگونه ارزیابی میکنید؟
آنچه در سالهای اخیر و در بیش از بیست سال گذشته، تحت عنوان بیداری اسلامی اتفاق افتاد، غیرقابل پیشبینی نبود. آنچه دولتمردان دنیا را به تعجب واداشت، این مقطع زمانی خاص بود، وگرنه پیشبینی اتفاقات اخیر، زیاد دشوار نبود. قبل از اینکه این تحولات رخ بدهد، رهبر معظم انقلاب از برخی افراد خبره و کارشناس پرسیده بودند که وضعیت را چگونه میبینید؟ آنها نیز تحقیقاتی را انجام دادند و نتیجه را خدمت آقا آوردند و گفتند که منطقه آبستن حوادثی بسیار بزرگ و گسترده است. چند هفته بعد از این پیشبینی، منطقه به هم ریخت. در ابتدا ماجرای آقای بوزیدی گاریچی تونسی پیش آمد که به دلیل ظلم و ستمی که در تونس به او روا شده بود، خودسوزی کرد و رفتهرفته این جرقه، دامن مصر را هم گرفت و توسعه یافت.
اما چند نگاه نسبت به رویداد بیداری اسلامی در منطقه وجود دارد. حضرت آقا از همان ابتدا اصرار داشتند که آنچه اتفاق میافتد بیداری اسلامی است، اما برخی میگفتند بیداری انسانی است و برخی دیگر هم از تعبیر بهار عربی استفاده میکردند و با این امید که این بهار است و هر بهاری، پاییز و زمستانی در پی دارد، تلاش کردند این بهار را به سردی بگرایند و الآن هم مدعی هستند زمستان و یخبندان شده است.
اما در رابطه با اینکه چرا حضرت آقا اصرار داشتند بیداری اسلامی است، باید توجه داشت مردم منطقه خواستههایشان اسلامی بود؛ یعنی شعاری که میدادند «اللهاکبر» بود. یادم هست که رهبر انقلاب در یکی از دیدارها، خطاب به حاضران میگفتند آیا در اسلامی بودن این حرکت، این کافی نیست که این حرکت از مساجد شروع میشود و امتداد پیدا میکند؟ در نمازجمعهها شعار «اللهاکبر» سر داده میشود، مردم از مساجد و نمازهای جمعه انقلاب بهپا میکنند، پرچمهای اسرائیل را آتش میزنند و با شعار «اللهاکبر» و به دست گرفتن قرآن، انقلاب میکنند. آیا این معیارها برای اسلامی بودن حرکتشان کافی نیست؟
ضمن آنکه رهبری به این نکته نیز توجه داشتند که حتی دغدغههای طرفداران دموکراسی و آزادی هم در اسلام بهتر تأمین میشود تا در هر مکتب و مشی و مرام دیگری. حتی در یکی از جلسات، مثال زدند و فرمودند که امام خمینی به اعتصابات شرکت نفت در ایران در سالهای ۵۵ و ۵۶ جهت دادند و گفتند اینها دنبال اسلام هستند و اسلام است که نیاز کارگر، کشاورز و... را تأمین میکند
* نقش مردم در پدیدآوردن این حوادث چگونه بوده است؟
به هر حال، هر تحلیلی که دربارهی این جنبشها داشته باشیم، با نگاه به بیانات و مواضع رهبر انقلاب، متوجه میشویم که نگاه حضرت آقا همچون حضرت امام، تکیه بر مردم است. میدانیم که در پنجاه شصت سال اخیر، دو حرکت در کشورهای اسلامی ایجاد شده است. یکی حرکت حزب الدعوه بود که مرحوم شهید محمدباقر صدر میگفت اول روی تشکیلات و وزیر و وکیل کار کنیم تا کمکم حرکتی انجام شود. در این حرکت، مردم در ردیف آخر بودند، اما نگاه امام خمینی رحمهاللهعلیه، که بارها در سخنرانیهایشان میگفتند، بهگونهی دیگری بود. ایشان خطاب به علمای اسلام میفرمودند شما حرکت کنید و جلودار باشید، مردم تکلیف خود را میدانند. شما که حرکت کنید، مردم دنبال راه شما میآیند. محور سخنان ایشان در بسیج کردن تودهی مردم بود و عمدهی کارها بر دوش مردم بود. لذا انقلاب اسلامی در ایران، خیزشی مردم بود. امام هم میفرمود مردم باید در متن مسائل و صحنه باشند.
در کشورهای اسلامی و تحولات اخیر نیز این مسئله بهوضوح دیده شد. غیر از مورد سوریه که توضیح خواهم داد در آن، بحث مردم مطرح نبود و تحریکات بیرونی از طرف دشمنان صورت میگرفت. در دیگر کشورها، نقش اصلی و مهم را مردم برعهده داشتند. اگر خاطرتان باشد، آقا قبل از سقوط حسنی مبارک، در خطبهی نمازجمعه که به زبان عربی ایراد فرمودند، با تجلیل و عظمت از مردم یاد کردند. من در عید همان سال، مصر بودم و خطبههای عربی ایشان در موبایلهای مبارزان دستبهدست میشد. میگفتند ما موبهمو مسائل انقلاب و ایران را دنبال میکنیم. همچنین دیدم که نظرات آقا را دنبال میکنند و گویی ذرهبین برداشته بودند و تحولات و دیدگاههای جمهوری اسلامی را مطالعه و دنبال میکردند. در یک جمع مصری داشتم صحبت میکردم، میخواستم دربارهی منافقین بگویم و بهعنوان مقدمه، گفتم ما در ایران سازمانی به نام سازمان مجاهدین خلق داشتیم و... در همان لحظه، حضار شعار دادند «الموت للمنافقین» و متوجه شدم که آنها اطلاعات بالایی از تحولات ایران دارند و به من میگفتند بیا برایت از جنایتهای آنها بگوییم.
* فرمودید که مردم در تحولات منطقه، نقش ویژهای داشتند، این موضوع چقدر شبیه اتفاقاتی است که ما در انقلاب اسلامی ایران تجربه کردیم؟
با اینکه برخی تفاوتهای فرهنگی و اجتماعی بین عربها با ایرانیها وجود دارد، اما در همهی این حرکتها، مانند انقلاب ایران، تظاهرات از مساجد شروع شد و روحانیون نیز در متن مردم بودند و شعار میدانند. آنها هم کشته و مجروح میدانند و زندانی میشدند. در لیبی هم مردم در رأس بودند، اگرچه حرکتشان منحرف شد. در تونس نیز عملاً مردم جلودار بودند، اما خیلی زود سلفیها نفوذ کردند و مسیر انقلاب را به انحراف کشاندند. سرانجام دولت آنها روی کار آمد و راشد الغنوشی هم به گروه مخالف تبریک گفت و آنها کاملاً منزوی شدند. در آغاز حرکت آنها، واقعاً مردم حضور داشتند. در یمن و بحرین نیز همینطور بود.
البته اوضاع در سوریه فرق میکند. آنچه در سوریه اتفاق افتاد واقعاً بیداری اسلامی نبود. اتفاقات سوریه شبیه فتنهی ۸۸ در ایران بود و شعارها هم گرتهبرداریشده بودند. مثلاً در روز قدس سال ۸۸، علناً روزهخواری کردند و به آرمانهای انقلاب جسارت نمودند و شعار دادند «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران». عین این شعار در این حرکت منافقانه در سوریه، علیه بشار هم وجود داشت که میگفتند «نه حزبالله میخواهیم، نه ایران، دولت خود را آزاد کنیم». در واقع همان شعارها را معادلسازی کردند و جالب اینکه بشار اسد بهسوی مخالفین دست دراز کرد و گفت مردانه پای میز مذاکره بنشینید و حتی اگر نتیجه این شد که رئیسجمهور عوض شود، من کنار میروم، اما بهشرطی که سلاح را کنار بگذارید و پای میز مذاکره بنشینید.
هرگز نیامدند، چون بعداً معلوم شد بالای شصت درصد از آنها اصلاً سوری نیستند و از بیرون وارد این کشور شدهاند و در واقع، مزدور و تروریست اجارهای از لیبی، چچن و کشورهای حوزهی خلیج فارس بودند. عربستان، قطر و امارت حامی آنها بودند و سلاحهای نظامی از سوی ترکیه در اختیارشان قرار میگرفت. عملاً معلوم شد این حرکتها اصلاً از سوی مردم نبوده است. مزدوران بیرونی به دنبال جنگ بودند تا اهداف پیمان استکبار جهانی را تأمین کنند.
لذا دنیا اذعان کرد اخضر ابراهیمی، که با تیپ و قیافهی خاصی میآمد و میرفت، دنبال این بوده که بهنوعی آنها را مؤتلف کند و سر یک میز بنشاند تا توافق کنند. بعد خودشان عقبنشینی کردند، چون دیدند نمیشود. وقتی دیدند دولت بشار اسد خطاب به سوریها میگوید بیایید بنشینید راجعبه کشورتان تصمیم بگیرید، متوجه شدند راهی برای رسیدن به اهدافشان ندارند، چون تا شصت درصد مخالفین نه سوریالاصل هستند و نه ربطی به سوریه دارند. بنابراین در تحلیلهای سیاستمداران نظام جمهوری اسلامی ایران هم آمد که ما بههیچعنوان اتفاقات سوریه را بیداری اسلامی نمیدانیم، بلکه آن را یک حرکت مشکوک میبینیم. مقام معظم رهبری هم از آغاز در این زمینه صراحت داشتند.
* اگرچه تحلیل فرازوفرودهای اخوانیها در مصر، فرصت و مجال جداگانهای میخواهد، منتها چون بحث ما نقش مردم بود و به انگیزههای دینی و اسلامی در مردم مصر اشاره کردید، میخواهم این سؤال را بپرسم که آیا اتفاقاتی که در مصر در این یکی دو سال اخیر افتاد، به معنای رویگردانی مردم از اسلام است یا مفهوم و تحلیل دیگری دارد؟
بستگی دارد از چه زاویهای به این موضوع نگاه کنیم. اگر نگاه مردم مصر را به اسلام از دریچهی دید آقای محمد مرسی و طیف تند و افراطی اخوانیها بررسی کنیم، میتوان گفت بهنوعی بازگشت از دین است. اما مردم مصر فهیمتر از این هستند که فریب بخورند. آنها میدانند که حقیقت ناب اسلامی، چیز دیگری است و حرکت تند اخوانیها، که فریب آمریکاییها را خوردند و کلاه گشادی به سرشان رفت، یک چیز دیگر است. اینها را باید از هم تفکیک کرد. مردم به آقای مرسی، به این دلیل که شعارش اسلامی بود، رأی دادند. آن موقع یادم هست که در رسانههای مصر مینوشتند به ژنرال یعنی احمد شفیق میخواهید رأی بدهید یا شیخ یعنی محمد مرسی. مردم بهعنوان شیخ، به آقای مرسی رأی دادند. آن هم آدمی که حقوقدان است و مسئلهی دینی و شرعی را میفهمد. اما چون اخوانیها حرکت تندی را آغاز کردند، شرایط بهگونهی دیگری رقم خورد.
البته این را بگویم که محمد مرسی گزینهی نخست اخوانیها نبود و گزینههای دیگری هم مطرح بود، اما کاندیداتوری هرکدام از آنها به مشکلی برخورد تا اینکه محمد مرسی مطرح شد و با مطرح شدن وی، قند در دل آمریکاییها آب شد، چون دیدند او آدمی است که سالیان سال با آمریکاییها و غربیها بزرگ شده و الآن در آمریکا و شیکاگو استاد دانشگاه است. او سالیان سال تدریس داشت و این مسلمان اخوانی، نگاهش نگاه غربی بود و در مجموع، او به درد آمریکاییها میخورد. علیرغم اینکه شعارهای ضدآمریکایی و ضداسرائیلی داد و از مردم رأی جمع کرد، اما به شعارهای خود وفادار نماند. قرار بود قرارداد کمپ دیوید را لغو کند، اما نکرد. قرار بود روابط با اسرائیل را به حداقل برساند، اما نرساند. مردم مصر اینها را میفهمند. بنابراین اگر برگشتند، از اخوانیها برگشتند.
من در موسم حج گذشته که مرسی سرنگون شده بود، با بیست سی نفر از مصریها صحبت میکردم. آنها میگفتند که مرسی چهرهی اسلام را طور دیگری نشان داد. پس مردم مصر از اسلام برنگشتند، بلکه از نگاه مرسی به اسلام برگشتند.
ویژگیهای مردم مصر تقریباً منحصربهفرد است. از نظر فکری و مطالعاتی، علیرغم آن فضای خاصی که در مصر حاکم است، همه اهل مطالعه و فکر هستند و تعبیری که حضرت آقا فرمودند، اشاره به همین داشت که من از جوانی، رادیو صوت العرب «من القاهره» را گوش میکردم. ما میدانیم حضرت آقا برخی از کتابهای آنها را به زبان فارسی برگرداندهاند، از جمله کتابهای سید قطب را ترجمه کردهاند. میخواهم بگویم حضرت آقا این را باافتخار فرمودند که کشور مصر، محل پمپاژ فکر به سایر کشورهای عربی بوده است. علتش این است که مصریها حرفها را از غربیها میگیرند، تحلیل و بررسی میکنند، سره و ناسره را تمییز میدهند و بعد با نگاه خودشان ترجمه میکنند و انتشار میدهند.
آنچه برای من جالب بود، تقارن فکری ما ایرانیها بهصورت عام با مردم مصر است؛ از نظر علمدوستی، فرهنگپروری و... ویژگی دومشان حب اهلبیت علیهمالسلام است که در مبارزاتشان محسوس بود. مثلاً یکی از مصریها از من پرسید اسم فرزندت چیست؟ گفتم حسین. او اما گفت من اسم فرزندم را گذاشتهام «حسنین» و حسن و حسین علیهماالسلام را با هم جمع کردهام. همچنین مکرر میگفتند بیا برای ما از مصائب اباعبدالله بگو. همانی که ما اسمش را میگذاریم روضه. آنها عشقشان این بود که از زندگی امام حسین علیهالسلام و فرجام زندگی شهدا در کربلا بشنوند. وقتی برایشان دربارهی این مسائل صحبت میکردم، آنها هم مثل ابر بهاری اشک میریختند. برای من عجیب بود که اینطور به اهلبیت علیهمالسلام علاقهمند هستند.
غالب مردم مصر شافعی هستند. شافعیها چون قبر خود امام محمدابنادریس شافعی هم در قاهره است، عنایت خاصی دارند نسبت به مذهب و امامشان و فوقالعاده دوستدار اهلبیت علیهمالسلام هستند. مثلاً برخی که اهل مطالعه بودند، من را به روستایی اطراف قاهره بردند و گفتند نگاه کن این آقایی که «نورالابصار» را نوشته، شافعی است، اما زندگی دوازده امام را نوشته و اعتقاد داشته که نور ابصار و چشمها، از امامان است. او آخر عمر داشته نابینا میشده که نذر میکند چشمانش پُرنور شود و بر این اساس، این کتاب را مینویسد. اصلاً قضیهی عشق آنها به اهلبیت علیهمالسلام، محسوس است. ما در ایران اگر برای میلاد امام حسین علیهالسلام یک یا دو روز جشن میگیریم، آنها تمام دههی اول ماه شعبان، به عشق امام حسین علیهالسلام، مراسم جشن دارند. اگر در این ایام بخواهید وارد مقام رأسالحسین یا حرم حضرت زینب سلاماللهعلیها در مصر بشوید، جای پا گذاشتن نیست.
نظر شما