به گزارش فرهنگ امروز به نقل از تسنیم؛ کارنامه سینمای ایران در اقتباس از آثار ادبی پربار نیست، حتی میتوان به صراحت گفت که اقتباس ادبی در سینمای ما جدی گرفته نمیشود. در حالیکه در غرب ۸۰ درصد فیلمها و سریالهای آنان اقتباس از ادبیاتشان است. که همیشه از سوی مخاطبان هم مورد اقبال قرار گرفته است. مسلما تعامل این دو مدیوم با یکدیگر باعث میشود هم ادبیاتمان پربارتر شود و هم سینما غنای فرهنگی پیدا میکند.
بهنام ناصح، نویسنده کتاب ایراندخت که شایسته تقدیر در جایزه کتاب فصل و نامزد جایزه کتاب سال غنیپور شده است، درباره اقتباس سینمایی از ادبیات، معتقد است: ما نمیتوانیم به نویسندهای بگوییم که رئال بنویسد یا به سبکی داستان خود را به نگارش درآورد که بتوان از اثر او اقتباس کرد. در این زمینه باید فیلنامهنویسان قدم پیش بگذارند و به سمت متون ادبی بروند. به عقیده من هیچ نویسندهای نمیتواند پشنهاد دهد که کارگردانها بیایید کتاب من را فیلم کنید.کسانی که میخواهند قدم در راه اقتباس بگذارند، در درجه اول باید تمایز سینما و ادبیات را از یکدیگر بشناسند و تفاوتها را بازنمایی کنند و بدانند که در اقتباس از متن ادبی باید وفادار به متن باشند و این وفاداری به متن تنها ظاهر ماجرا نیست، بلکه فیلمساز باید به درونمایه اثر توجه کند و البته از سوی نویسنده این هماهنگی هم وجود داشته باشد که انعطافپذیر باشد و حس مالکیت بیش از حد به کتاب خود را نداشته باشد. موضوع مهمتر مسئله مالی است که در بعضی موارد حقوق تالیف نویسنده نادیده گرفته میشود که در واقع این بحث عامل اصلی کمبود اقتباس است.
متن گفتوگو با ناصح به شرح ذیل است:
درخصوص اقتباس سینمایی از ادبیات نبود رابطه مستمر میان ادبیات داستانی و سینما یکی از چالشهاست، تعداد آثار سینمایی که بر شالوده ادبیات داستانی شکل گرفته باشد، بسیار اندک است، در حالیکه اگر بخواهیم به اقتباس سینمایی در جهان نگاهی بیاندازیم نزدیک به ۸۰ درصد فیلمهای برنده جایزه اسکار اقتباسی هستند و ۴۵درصد فیلمهای تلویزیونی آنها اقتباس از ادبیاتشان است، اما نمونههای اقتباسی سینمای ما تنها به ۱۰۰ فیلم میرسد و این آمار بسیار کمی است. به عقیده شما بهعنوان نویسنده، این ضعف ناشی از چه مسئلهای است؟ آیا نویسندهها بهقدری محافظهکار هستند که داستانهای خود را در اختیار کارگردانها قرار نمیدهند تا به عنوان اثر تصویری ارائه شود؟
البته با توجه به سوال شما من اینگونه دریافتم که نویسنده عامل اصلی کمبودن اقتباس است، اما در واقع به این صورت نیست بلکه به عقیده من این موضوع به تقاضای فیلمسازان یا فیلنامهنویسها برمیگردد که آنان تا چه اندازه از این موضوع استقبال میکنند، وقتی فیلمساز مطالعه ادبی داشته باشد مسلما تقاضای اقتباس از اثر ادبی هم گسترش پیدا میکند.
مسلماً نویسنده باید به کارگردان اعتماد کند و این تعامل دوطرفه باشد، اما احساس میشود که نویسندهها نسبت به کارگردانها بیاعتماد هستند و آثار خود را بسیار سخت در اختیارشان قرار میدهند و رمانهای ما در دهههای اخیر کمتر تبدیل به فیلم شدهاند.
این موضوع دلایل مختلفی دارد در درجه اول باید به ساختار داستانی رمانها اشاره کنیم که بعضی از رمانهای معاصر ما قابلیت تبدیل شدن به فیلم سینمایی را ندارند و این موضوع ناشی از این است که با بهوجود آمدن مکتبهای ادبی سبک سوررئال و سیال ذهن و امثال این نوع سبکها خیلی از رمانها فاقد روایت داستانی هستند اما این موضوع را کنار بگذاریم بیشتر کارگردانهای ما تمایل دارند که فیلنامه را خودشان به نگارش درآورند.
من معتقدم که اگر سینما و ادبیات ارتباط صحیح و مستمری با یکدیگر نداشته باشند، نه سینما رشد پیدا میکند و نه ادبیات شناخته میشود. در کشورهایی که صاحب سینما هستند و از ادبیات غنی خود برای اقتباس استفاده میکنند، رمانهایی که تبدیل به نسخه سینمایی شدهاند بین مردم بیشتر شناخته شده و مخاطبان زیادی پیدا کردهاند. اما نکتهای که در زمینه نبود اعتماد بین نویسندهها و کارگردانها به آن اشاره کردید شاید به این موضوع برمیگردد که عدهای از نویسندگان با در اختیار قرار دادن رمانهای خود به فیلمسازان با نتیجه خوب و راضیکنندهای مواجه نشدهاند و اعتمادشان را نسبت به سینماگران از دست دادهاند. این مسئله به شناخت تکنیکی و ضعف سینماگران نسبت به رمان برمیگردد، زیرا فیلمسازان در بعضی موارد داستان را به همانگونه که در کتاب آمده، تبدیل به فیلم میکنند و فراموش میکنند که سینما و ادبیات دو مدیوم متفاوت است، اتفاقاً در بعضی موارد اقتباس وفادارانه به ضرر رمان تمام شده است. وقتی رمان تبدیل به فیلم میشود با پدیده جدید یعنی ساختار سینمایی روبهرو هستیم.
شما میگویید که کارگردانهای ما با ضعف تکنیکی نسبت به رمان روبهرو هستند و اقتباس وفادارانه گاهی به ضرر رمان است، مسلماً اقتباس به معنای بهره بردن مو به مو یا نعل به نعل از متن ادبی نخواهد بود، اما این موضوع اعتراض خیلی از نویسندگان را بههمراه دارد زیرا در صورتی که کارگردان متن داستان را تغییر میدهد یا شخصیتی به اثر اضافه میکند نویسنده این موضوع را نمیپذیرد.
ببینید. زمانی که از رمان اقتباس میشود نسخه سینمایی آن متفاوت است، اما نه به این معنا که اساس و طرح داستان به کلی تغییر کند و چیز دیگری از آب درآید. به عنوان مثال در فیلم خارجی «دیوانهای از قفس پرید» اثر فورمن که اقتباسی از کتاب کنکیسی است، تفاوتهایی فراوانی بین کتاب و نسخه سینمایی وجود دارد، در حالیکه کارگردان و فیلنامهنویس سعی کردند تا به اصل و روح داستان لطمه وارد نشود. اگر کارگردان به روح داستان خدشهای وارد نکند هیچ نویسندهای اعتراضی نسبت به نسخه تصویری کتاباش نخواهد داشت. فورمن در این فیلم، شکل روایت را بهخوبی تغییر داده است معمولا وفاداری باید به روح اثر باشد به عنوان مثال وقتی قهرمان سمبل داستان است در فیلم این موضوع انعکاس داده شود اگر قهرمان داستان به عنوان روح آزادی و شورش در جمع استبدادی نشان داده میشود، این روحیه در فیلم حفظ شود یعنی باید نسبت به درونمایه اثر توجه زیادی نشان داد.
شما از اثری نام بردید که کتاب موفقی از کنکیسی است با توجه به داستان قوی که دارد دو فیلنامهنویس، لورنس هاومن و بوگلدمن آن را به فیلنامه تبدیل کردند و حتی از این اقتباس جایزههای بینالملی زیادی کسب کردند، حال میخواستم به این موضوع اشاره کنم که آیا در کشور ما چنین فیلنامهنویسهایی وجود دارند که دغدغه اقتباس از ادبیات را داشته باشند و بر روی آثار ادبی مطالعه کنند تا با همکاری نویسنده و کارگردان اتاق فکری تشکیل دهند و اثری خوب ارائه دهند.
معمولا اینجا وقتی اقتباسی انجام میشود، به نگاه نویسنده توجه نمیکنند یا وفاداری کامل به اثر باعث میشود که نتیجه کار برای بیننده جذاب نباشد و مخاطب زیادی پیدا نکند. معتقدم زمانی که فیلنامه را مینویسند، باید با نویسنده مشورت شود تا نویسنده با خواندن فیلنامه بگوید این همان چیزی است که میتواند مورد پسند قرار گیرد یا خیر. البته باید به این موضوع هم توجه داشت که نویسنده آگاهی، هوشیاری و درایت لازم را داشته باشد که در پایان آن فیلم، تنها اثر او نیست بلکه اثری جدید است نویسنده باید این توقع را از خود دور کند که داستانش دقیقا در فیلم آورده شده باشد.
معمولاً متولی ساخت فیلم یک آدم نیست، یک کمپانی است که در این کمپانی کارگردان، نویسنده، فیلنامهنویس و دیگر عوامل همفکر و همنظر میشوند و فیلمی به بازار میآید. اگر فیلنامهنویس کار اقتباس انجام میدهد باید در ارتباط با نویسنده اثر را به نگارش درآورد و نظر نهایی را از او بگیرد، زیرا نویسنده در نگارش فیلنامه نقش اساسی و کلیدی را دارد. این ارتباط و حلقه فیلنامهنویس همراه با کارگردان و نویسنده اگر به شکل مدرن در ایران شکل بگیرد و بهصورت قراردادهای منظم درآید شاید مشکلات حل خواهد شد. به عقیده من، هر کسی در اینجا امپراتوری خودش را دارد کارگردان خودش فیلنامه مینویسد و فیلم را هم میسازد نه نویسندهای وجود دارد و نه فیلنامهنویس.
تا وقتی یک جریان سیستماتیک وجود نداشته باشد و کمپانیهای فیلمسازی و تهیه کننده شکل نگیرد، این ناهماهنگیها تا ابد باقی میماند. اگر هم فیلمهای اقتباسی خوب را میبینیم به دلیل این است که کارگردان چیرهدست و ماهر با نویسندهای محبوب همکاری مستمر و خوبی داشته است که در طول این همکاری به توافق اخلاقی هم رسیدهاند.
نظر شما