به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ با سیدجواد میری، عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در غرفه خبرگزاری مهر در بیست و یکمین نمایشگاه مطبوعات در باب نسبت میان رسانه و اندیشه گفتگویی انجام داده ایم که در پی می آید؛
*به نظر شما رسانه در پویایی فضای اندیشه چه نقشی می تواند ایفا کند؟ شاید لازم باشد ارتباط اندیشه و رسانه بازتعریف شود. راجع به نحوه ارتباط اندیشه و رسانه توضیح بفرمایید.
حقیقت امر این است که اندیشه یا انسان به عنوان یک موجود اندیشمند پیچیدگی های خاصی دارد. اگر بخواهیم که مفاهیم بسیار پیچیده اندیشه را در حوزه رسانه ای مطرح کنیم و انتظار داشته باشیم که در حوزه رسانه که یک حوزه عمومی است، اندیشه های بسیار عمیق مطرح شود شاید این یک مقدار انتظار بیش از حد از رسانه باشد.
ولی اگر بیاییم به این معنا نگاه کنیم که حوزه رسانه مرتبط با عرصه عمومی است و با عنایت به اهمیت مسائلی مانند شهروندی، دموکراسی و حقوق بشر و مسائلی که به گونه ای با زیست معاصر ما در ارتباط اند؛ می توانیم ببینیم اندیشه چه کمکی می تواند بکند یا اصحاب علوم انسانی چگونه می توانند این پروژه را به سمت جلو ببرند. اگر اندیشمندان ما بدین گونه بیندیشند که در دفتر خودشان یا در دانشگاه یا در اتاق فکر خودشان بنشینند و تفکر کنند و بیندیشند و بنویسند و بعد اینها را به صورت کتاب و مقاله در مجامع علمی و بین المللی و سمینارها ارائه دهند و بعد بیایند بگویند چرا حقوق بشر یا حقوق شهروندی در ایران رعایت نمی شود و فقط نقدهای خود را در فضای آکادمیک ارائه کنند، آن موقع ما هیچ تغییر و تحول ماهوی و جدی و بنیادینی در عرصه زندگی سیاسی اجتماعی فرهنگی اقتصادی خود نخواهیم دید ولی اگر از این منظر نگاه کنیم که رسانه به عنوان کانال و سکویی می تواند ارتباط اصحاب علوم انسانی و متفکرین و روشن فکران را با عرصه عمومی فراهم کند، ما باید از این عرصه استقبال کنیم.
*شما خودتان از جمله اساتیدی هستید که رابطه خوبی با رسانه ها دارید. چه بازخوردهای منفی و مثبتی از ارتباط با رسانه گرفته اید؟
بالاخره وقتی که انسان در عرصه عمومی وارد می شود هر چقدر که عرصه عمومی تر و ارتباطات بیشتر باشد آسیب هایی هم ممکن است وجود داشته باشد؛ به عنوان مثال می گویند یکی از معایب مشهور شدن و شهرت این است که دیگر نمی توانی به صورت خصوصی زندگی کنی یعنی به همان نسبت که مشهوریت مطلوبیتی دارد و به شما امکانات و ظرفیت هایی می دهد، بسیاری از ظرفیت ها را هم از شما می گیرد به عنوان مثال در عرصه هنر، شاید شما اگر یک هنرپیشه معروف باشید، شاید نتوانید مثل یک آدم عادی راحت در یک رستوران غذا بخورید. وارد عرصه عمومی شدن هم معایبی دارد هم محاسنی. ولی اگر از منظر اندیشه و تفکر و به عنوان یک جامعه شناس و یک فیلسوف بخواهیم به این مساله نگاه کنیم، واقعا زندگی امروز و حوزه تفکر بدون توجه به مساله رسانه ای شدن نمی تواند بردی داشته باشد و نمی تواند تغییرات ماهوی ایجاد کند.
یک مثال ساده بزنم، شاید ۲۰ سال پیش می توانستیم بگوییم نسبت ما با فضای مجازی چیست!؟ کاَنه یک فضای واقعی وجود دارد بَعد یک فضای مجازی، در فضای مجازی سوژه ممکن است خودش را به گونه ای معرفی کند و بعد بیاید در فضای واقعی ولی رسانه ای شدن جامعه انسانی در فضای مجازی اهمیت دارد. به زبانی می توان گفت این فضای مجازیِ رسانه ای است که واقعیت امروز جامعه را مطرح می کند.
*از نظر مشکل اندیشمندان ما در ارتباط با رسانه ها چیست؟
یکی از مشکلاتی که اصحاب علوم انسانی و اندیشمندان ما با رسانه دارند این است که به این باور رسیده اند که رسانه های ما رسانه های جناحی است و رسانه هایی نیستند که به عنوان مثال واقعیت ما را بتواند کما هو واقعیت یا انتقادات و نقدها را مستدل آن گونه که بیان می شود انعکاس دهند. مثلا ممکن است رسانه ای به گونه ای انتقادات را منعکس کند، یا آن روزنامه امتیازش را از دست دهد یا به مسائلی از این قبیل گرفتار شود، معمولا هم در گفتگوهای چنین غیر رسمی می گویند ما این مطالب را می توانیم چاپ کنیم، این مطالب را هم نمی توانیم انعکاس دهیم. به گونه ای یک حالت سیاست زدگی هم در رسانه های ما و هم در بین اصحاب علوم انسانی از منظرهای مختلف وجود دارد و خود اینها به گونه ای دیالکتیک باعث شده که ارتباط رسانه و اصحاب علوم انسانی و بالعکس، یک ارتباط ارگانیک و پویا و خلاقی نباشد.
*غیر از نگاه جناحی چه ضعف های دیگری در فضای ژورنالیسم اندیشه ای می بینید؟
یک ضعفی و آسیبی که باید به آن پرداخت این است که خبرنگاران و ژورنالیست های خیلی حرفه ای در رسانه های ایران کم دیده می شود نه اینکه نیستند خیلی وقت ها شده خبرنگار به من گفته خب آقای میری بفرمایید! بفرمایید درباره موضوعی صحبت کنید. این امر نشان می دهد که اصلا این خبرنگار ورودی به موضوع ندارد. الان جامعه ما گرفتار بسیاری از معضلات و مشکلات است از عرصه سیاستش از دوره پسابرجام گرفته تا عرصه اقتصادی اش با این رکودش، در عرصه آموزش عالی، در عرصه محیط زیست ما دچار کمبود و بحران آب هستیم آلودگی دریاها و رودخانه ها و مسائلی که از این قبیل تا حوزه آموزش و پرورش و در حوزه های مختلف.
یک ژورنالیست باید به گونه ای شاخک ها و آنتن هایش مشخصا در هر حوزه ای که ورود پیدا می کند سئوال مندی داشته باشد یعنی پرسش محور سراغ اندیشمندان برود. مثلا وقتی از جامعه شناس و فیلسوف و مردم شناس پرسشی را مطرح می کند از او پاسخ بطلبد. باید پرسش محور سراغ اینها برود. در این صورت است که اصحاب اندیشه می توانند به عرصه عمومی ورود پیدا کنند و حرف مهمی بزنند زیرا این حرفها فقط گفتنش مهم نیست که مثلا بیاییم در عرصه عمومی حرف بزنیم بلکه باید در عرصه عمومی حرف هایی بزنیم که شاکله این سخنها و بیان ها بتواند برای سیاست مداران و سیاست گذاران کاربرد داشته باشد.
*یک سری بحث های کلیشه ای وجود دارد که در برخی رسانه ها تکرار می شود ولی بحث های عمیق تری وجود دارد که به نظرم رسانه ها به آنها نمی پردازند. شما چه موضوعاتی را لازم می دانید که در فضای اندیشه ای و رسانه ای وارد شود؟
نکته مهم این است که تا نقاد مندی و تحمل نقدمان در سطح جامعه بالا نرود به هیچ وجه نمی توانیم انتظار آن را داشته باشیم که حوزه رسانه ای ما یک حوزه بسیار پویایی بشود. ولی با همه این احوال از یک نکته نباید غافل شویم، اینکه در نسبتی که با ۲۰ و ۳۰ سال قبل خودمان می بینیم تغییراتی مثبتی در عرصه رسانه مشاهده می شود. رابطه دیالوگ بین اصحاب رسانه و اصحاب علوم انسانی، در این مملکت دارد شکل می گیرد.
مثلاً شما اگر به مالزی، ترکیه و حتی به انگلیس بروید اینگونه رسانه ای شدن علوم انسانی در هیچ جای دنیا وجود ندارد. درست است که حکومت به علوم انسانی ورود پیدا کرده است و شاید برخی از چالشها را برای اصحاب علوم انسانی ایجاد کرده ولی همزمان باعث شده که علوم انسانی در یک مقوله و در افکار عمومی جامعه جایگاه ویژه ای داشته باشد. مثلاً در علوم پزشکی یا تکنیک، آن قدر این مسئله صادق نیست.
*یکی از دوستان ما به گیدنز ایمیل زده بود. گیدنز سریع جواب داده بود و گفته بود خیلی خوشحالم که در ایران مرا اینقدر می شناسند. من در انگلیس این حد شناخته شده نیستم.
بله و حتی هابرماس در آلمان هم همین طور نه تنها شناخته شده نیستند بلکه این اهمیتی که ما برای گفتمان هابرماس قائلیم به همان نسبت در آلمان و اروپا قائل نیستند و صرفاً یک عده خاصی این مسائل را دنبال می کنند. البته این مسئله نشان از یک مسئله دیگر دارد. آن هم این است که تقسیم کار و تفکیک امور در کشورهای توسعه یافته به گونه ای است که دیگر عرصه ها اور لب و همپوشانی ندارند و مرزها مشخص است. ولی در اینجا در یک جامعه توده ای بسیاری از مسائل در حوزه های مختلف آمیخته شده و حوزه ها هنوز تفکیک نشده است. این مسئله خودش هم یک پویایی و شتاب به جامعه می دهد ولی از سوی دیگر برای کسانی که می خواهند جامعه را مدیریت کنند چالشهای بی شماری را ایجاد می کند.
*کلاً رسانه در حوزه اندیشه به نظر شما می تواند دیالوگ و گفتگو ایجاد کند و بستری برای آزاد اندیشی باشد یا نه؟ بعضی ها معتقدند رسانه صرفاً می تواند اغتشاش ایجاد کند و فضا را درهم و برهم کند و مدیوم مناسبی برای ایجاد گفتگو و آزاداندیشی نیست.
نگاه های منفی به رسانه مرا به یاد همان نگاه هایی که ۱۰۰ سال قبل به ورود تکنولوژی به ایران وجود داشت، می اندازد یا مثلاً ایرادی که بسیاری از علما و متدینین آن روز به بلندگو می گرفتند و بعد آن به عنوان مثال تبدیل شد به موضعی که به ویدئو و بعد ماهواره می گرفتند. این نوع موضع گیری ها نسبت به ابزار و لوازمی که خودشان فی نفسه مثبت و منفی نیستند، فضایی ایجاد می کنند که در این فضا، نمی شود مسائل را مطرح کرد. به عنوان مثال یک آمفی تئاتر نمی تواند فی نفسه خودش یک چیز مثبت یا منفی باشد ولی این که محتوا را چگونه پر می کنیم یا چه محتوایی به آمفی تئاتر می دهیم آنجاست که خلاقیت ها بروز پیدا میکند.
رسانهای شدن تفکر یا علوم انسانی، یا اندیشه، یعنی اینکه عرصه عمومی به گونهای باید با فکر و تفکر آشنا شوند. این آشناییزایی بین عرصه عمومی و عرصه اندیشه، خودش یکی از بزرگترین دستاوردهایی است که رسانه برای ما داشته و میتواند داشته باشد. نباید جلوی آن را بگیریم. باید باور داشته باشیم همانطور که این ملت را ملت همیشه در صحنه می دانیم این ملت در این ۳۵ و ۴۰ سال به بلوغی هم رسیدهاند و از همه مهمتر یک پشتوانه فرهنگی غنیای هم دارند. با نگاههای خیلی امنیتی و منفی نباید به گونهای رابطه رسانه و اصحاب علوم انسانی و اندیشه را خراب کنیم.
*تفاوت رسانهای که در اندیشه کار میکند با رسانهای که در حوزههای دیگر کار میکند چیست؟ یعنی رسانه اندیشهای ذاتاً باید چه تفاوتی با رسانه سیاسی، اقتصادی و اجتماعی داشته باشد؟
کسی که به عنوان مثال ژورنالیست در حوزه اندیشه است، باید سواد آن موضوعات را هم داشته باشد، سواد معنیاش این نیست که فقط مدرکی گرفته باشیم. به این معنا که ژورنالیست هر حوزه ای باید به ادبیات آن حوزه و آن اندیشه که به آن میخواهد بپردازد و به حوزه کار خود مسلط باشد.
آزاداندیشی باید یکی از معیارهای رسانه اندیشه ای باشد چرا که اندیشه فینفسه گشاینده افقهاست. افقها را من نباید از الان مشخص کنم، افق چیزی است که ممکن است خودش را به من نشان دهد. من نباید بر اساس جناح سیاسی و اجتماعی حتی مذهبی و فرقه ای و فقاهتی خودم به عنوان مثال بیایم افقها و سقف را تعیین کنم، من کف را میتوانم مناسب تعبیه کنم ولی سقفش را دیگر من تعبیه نمیکنم. سقف را خود اندیشه میشکافد. باید اجازه داد که اندیشه طرح شود یا اندیشمندان طرحهای جدید خودشان را در فضای عمومی ارائه دهند.
نظر شما