شناسهٔ خبر: 42733 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

حل مسائل با مبانی فلسفه اسلامی گامی به سوی علوم انسانی اسلامی است

عضو گروه فلسفه علوم انسانی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه گفت: تا زمانی که مبانی فلسفه اسلامی نتواندبه حل مسائل علمی ورفع مشکلات فردی و جمعی کمکی کند گامی به سوی علوم انسانی اسلامی برداشته نمی شود.

 

علوم انسانی اسلامی

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ سیدمحمدتقی موحد ابطحی، عضو گروه فلسفه علوم انسانی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه در خصوص اینکه نقطه شروع تولید علوم انسانیِ اسلامی، مبادی فلسفی است و یا واقعیت‌های جهان انسانی؟ گفت: در یک طبقه بندی عمومی نظریات مطرح شده در زمینه علوم انسانی اسلامی را می توان در دو گروه عمده طبقه بندی کرد.

وی افزود: این دو گروه عبارتند از نظریه هایی که در فرایند تهذیب و تکمیل علوم انسانی موجود به سمت علوم انسانی اسلامی حرکت می کنند و نظریه هایی که سعی دارند علوم انسانی جدیدی را تاسیس کنند که به تاسیسی ها مشهورند.

موحدابطحی با بیان این که گروه دوم یعنی گروه تاسیسی ها خود به دو دسته تقسیم می شوند، ادامه داد: اول نظریه هایی که می کوشند با استفاده از روش اجتهادی و آیات و روایات علوم انسانی اسلامی تولید کنند که از آن ها با عنوان استنباطی ها یاد می شود و دوم نظریه هایی که می کوشند مبتنی بر مبانی علوم انسانی اسلامی، علوم انسانی جدیدی را پایه گذاری کنند که به آن ها لقب مبناگراها می دهند.

این پژوهشگر علوم انسانی پس از عنوان نظریه های موجود برای تحول علوم انسانی در پاسخ به این سوال که مبانی علوم انسانی جدید را از کجا باید اخذ کنیم؟، اظهارکرد: برخی همچون دکتر خسرو باقری با مراجعه مستقیم به آیات و روایات (یعنی معرفت دینی سامان نایافته) سعی دارند این مبانی را اختیار کنند و برخی دیگر به سراغ یک معرفت دینی سامان یافته (فلسفه اسلامی، عرفان اسلامی، کلام اسلامی، تفسیر و …) می روند و می کوشند مبانی جدید علوم انسانی را از دل آن استخراج کنند.

وی به دسته دیگری از نظریه پردازان تحول علوم انسانی به سمت علوم انسانی اسلامی اشاره کرد و گفت: در این بین کسانی که حکمت متعالیه را به عنوان مصداق اکمل فلسفه اسلامی اختیار کرده اند، بر این باورند که این فلسفه از بدو پیدایش آن توسط ملاصدرا تا به امروز سعی بر همراهی قرآن و عرفان و برهان داشته است.

موحد ابطحی تصریح کرد: اما با وجود این که حکمت متعالیه در تاریخ تکامل خود سعی داشته برهان و عرفان و قرآن را با هم همراه کند، جای طرح این پرسش هست که آیا حکمت متعالیه به عنوان مصداق اکمل فلسفه اسلامی برای تامین مبانی علوم انسانی اسلامی جدید کفایت می کند؟

وی با اظهار این که فرض کنید پاسخ به این پرسش منفی باشد، توضیح داد: یعنی گزاره ای باشد که شما به عنوان مبنای علوم انسانی جدیدی که می خواهید تولید کنید به آن نیاز دارید، اما این گزاره به دلیل آن که برهانی برایش پیدا نشده است، نتوانسته در حکمت متعالیه وارد شود.

موحد ابطحی تاکید کرد: به لحاظ روش شناختی منعی بر استفاده از این گزاره به عنوان مبنای علوم انسانی جدید وجود ندارد. آری! اگر قرار بود این گزاره را بدون داشتن برهان وارد فلسفه کنیم، با مشکل روبرو می شدیم.

عضو گروه فلسفه علوم انسانی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه با تشریح این موضوع یادآور شد: بر این اساس در تدارک مبانی علوم انسانی اسلامی می توان به صورت همزمان از حکمت متعالیه و آیات و روایات و روش اجتهادی بهره گرفت، اما در ارتباط با این مسئله که آیا ما دانشی تحت عنوان فلسفه اسلامی داریم، یا تنها باید از فلسفه مسلمان ها صحبت کنیم، بنده به استناد مقاله استاد عبدالرسول عبودیت با عنوان «آیا فلسفه اسلامی داریم؟» می پردازم.

موحد ابطحی با بیان این که من معتقدم فلسفه اسلامی بسیار فراتر از فلسفه مسلمانان است، اظهار کرد: استاد عبودیت در این مقاله به تفصیل درباره گونه های مختلف تأثیرگذاری آموزه های وحیانی بر فلسفه ورزی فلاسفه اسلامی پرداخته است و به عنوان نمونه از تاثیر در جهت دهی، تاثیر در طرح مسأله، تاثیر در ابداع استدلال، تاثیر در رفع اشتباه یاد کرده و در هر مورد مثال هایی را ذکر کرده اند.

وی ادامه داد: نتیجه تعامل فکری اندیشمندان جهان اسلام با آراء و اندیشه های فلسفی ای که از یونان و ایران و … به جهان اسلام وارد شده بود، شکل گیری و تکامل فلسفه اسلامی در جهان اسلام از نظام، کندی، فارابی، ابن سینا، خواجه نصیرالدین طوسی، سهروردی، میرداماد، ملاصدرا و … بوده است.

پژوهشگر علوم انسانی در ادامه گفت و گو با نتیجه گیری از اظهارات خود درباره اصلی ترین پرسش با این موضوع که برای تولید علوم انسانی اسلامی باید کار خود را از تدارک مبانی فلسفی علوم انسانی اسلامی آغاز کنیم، یا باید وارد حل مسائل علوم انسانی رایج بشویم؟ پاسخ داد: با مراجعه ای به تاریخ علم و توجه به این نکته که علم جدید چگونه شکل گرفت؟ می توان بدین پرسش پاسخ داد.

موحد ابطحی با بیان این که برای پاسخ به این پرسش باید تاریخ علم در سده های ۱۵-۱۷ را در غرب مطالعه کرد، توضیح داد: اگر بپذیریم که در این مقطع زمانی نگاه نوافلاطونی به عالم کم کم جایگزین نگاه ارسطویی به عالم شد و این تلقی جا افتاد که عالم به زبان ریاضی نوشته شده است و باید با زبان ریاضی فهم و بیان شود و …. آنگاه باید گفت که تغییر جهان بینی در تغییر علم نقش اساسی دارد.

این عضو گروه فلسفه علوم انسانی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه ابراز کرد: اما نکته دیگری که برخی از طرفداران تولید علوم انسانی اسلامی از آن غفلت می کنند آن است که در نهایت قرار است مسائل علمی پاسخ داده شوند. نمی توان دل خوش داشت که ما مبانی فلسفی مستحکمی داریم.

موحد ابطحی در پایان این گفت و گو با جمع آوری تمام استنادات خود نتیجه گیری کرد که تا زمانی که این مبانی فلسفی نتواند به حل مسائل علمی و رفع مشکلات فردی و جمعی کمکی کند، گامی به سوی علوم انسانی اسلامی برداشته نشده است.

نظر شما