به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ کتاب «در آنسوی فراموشی»، یادی از دکتر رضا رادمنش، دبیرکل اسبق حزب توده تالیف هوشنگ منتصری به بیان ناگفتههایی از زندگی وی میپردازد.
رضا رادمنش، تقریبا بیست سال دبیرکلی حزب توده را بر عهده داشت و در زمانه پر تشنج ایران به ایفای نقش پرداخت؛ نقشی که با ورود به مجلس شورای اسلامی و دفاع از امتیاز نفت شمال، انتقادها به حزب در تعلل از حمایت دولت دکتر مصدق و انشعاب برخی چهرههای متنفذ از حزب و... همراه بود. اما از این چهره سیاسی کمتر متن یا تالیفی باقی مانده است. منتصری، خواهرزاده وی با گردآوری برخی مطالب و اظهارنظرهای دایی خود تلاش کرده این نقصان را تا حدی جبران کند: «رادمنش با آنکه یکی از چهرههای موسس و صاحب نقش حزب توده به شمار میآید، در مقایسه با تعدادی از همتایان حزبی خود خاطرات و نوشتههایی بر جای نگذاشت و نسبتا ناشناخته باقی مانده است.»
اطلاعات بسیار اندکی درباره زندگی، سیر فعالیت سیاسی و نگاه و نظر دبیرکل سابق حزب توده در دسترس است. در کتاب «در آنسوی فراموشی» آمده است: «رضا رادمنش در سال 1284 شمسی در شهرستان لاهیجان به دنیا آمد و در دوران خردسالی پدرش را از دست داد. آموزش ابتدایی را در زادگاه خود و تحصیلات متوسطه را در مدرسه دارالفنون تهران انجام داد و بعد از مدتی به فرانسه رفت. فعالیتهای سیاسی وی قبل از مسافرت به اروپا از جانبداری نهضت جنگل در گیلان آغاز شد.» (ص 6)
برای پی بردن به برخی از ویژگیهای اخلاقی رادمنش شاید بتوان برخی مطالب را در خاطرات سایر رهبران حزب توده پیدا کرد: «ایرج اسکندری که از دوران تحصیل در فرانسه با وی آشنایی داشته صداقت او را در گفتار و کردار مورد ستایش قرار داده است، دکتر کیانوری نیز با وجود اینکه در بسیاری از مسائل و شیوههای رهبری در دوران فعالیتهای حزبی در ایران و هنگام اقامت در شوروی و آلمان شرقی با دکتر رادمنش اختلافنظر داشته و به همین علت برخوردهایی نیز بین آنها وجود داشته است در خاطرات منتشر شدهاش جانب انصاف را رعایت کرده و ضمن تشریح نقطهنظرهای مورد اختلاف از او با احترام یاد کرده است.(ص 2)
شاید کمتر کسی بداند که رادمنش قبل از اینکه وارد فعالیتهای سیاسی و عضویت در حزب توده شود، به نظامیگری روی آورد و پس از مدتی روانه زندان شد: «وی در نوروز 1316 درجه افسری گرفت و در گروهان مهندسی مخابرات لشکر یک تهران به کار گماشته شد و در هفته آخر فروردین ماه توقیف و به زندان رفت و جزء دسته پنجاه و سه نفر دکتر ارانی به پنج سال زندان محکوم شد و تا سقوط حکومت رضاشاه در شهریور 1320 در زندان به سر برد.» (ص 9)
زندانی شدن رادمنش با برخی چهرههای صاحب نقش در آینده حزب توده توام شد، در کتاب در این باره آمده است: «ملاقاتهای زندان در اطاقکی که در آن با فاصله تقریبا یک متر دو ردیف میله آهنی کشیده شده بود و یک طرف آن زندانیان سیاسی و در طرف دیگر بستگان آنها روبروی یکدیگر قرار میگرفتند، صورت میگرفت، من اغلب سران بعدی حزب توده از قبیل دکتر مرتضی یزدی، ایرج اسکندری، احسان طبری، بزرگ علوی و خلیل ملکی را که در اثر رفت و آمدهای مستمر با خانوادههای آنها نیز آشنا شده بودیم از همان پشت میلههای زندان قصر شناختم.» (ص 13)
پس از خروج از زندان، رادمنش به فعالیتهای سیاسی و حزبی ادامه داد. وی در انتخابات مجلس شورای اسلامی به عنوان نماینده حزب توده انتخاب شد و زمانی که آمریکاییها امتیاز نفت را از دولت ساعد تقاضا کردند، انعکاس این درخواست با واکنش تند نمایندگان منتصب به حزب توده از جمله رادمنش همراه شد. در حالی که پس از آن روسیه نیز تقاضای قرارداد نفت شمال را به دولت ارائه کرد. اما واکنش حزب توده در این میان پرسشبرانگیز بود: «پس از ماجرای درخواست امتیاز نفت شمال و راهپیمایی شرمآور حزب توده به هواداری از این امتیاز، در کلیه محافل سیاسی و حتی مجامع طرفدار حزب توده ادعای ملی بودن حزب شدید زیر سوال رفت، بیشتر از همه رادمنش از پای درآمد و از شدت ناراحتی بیمار شد و چند روز را در بستر گذراند.» (ص 29)
هنوز چند سالی از فعالیت حزب توده و جولان آن در عرصه سیاست و اجتماع نگذشته بود که با ترور محمدرضاشاه در 27 بهمن ماه 1327 شاکله حزب بهم ریخت و سران آن مجبور به ترک کشور شدند: «ساعتی بعد دکتر کشاورز و احسان طبری سراسیمه به خانه ما آمدند و بعد از گفتگوی کوتاهی با دکتر رادمنش که در اطاق پذیرایی بدون حضور من انجام گرفت با شتاب او را با خود بردند و پاسی از شب گذشته بود که دکتر رادمنش با دو نفر از کارگران کارخانه چیتسازی تهران که اغلب در خانه ما رفت و آمد داشتند و من آنها را می شناختم، مراجعت کرد.» (ص 35)
زمانی که رادمنش از مرز خارج شد، تلاش کرد تا خانوادهاش را نیز نزد خود ببرد. پیوستن همسر و دختر رادمنش با حوادثی همراه بود: «خاطرم هست که صبح روز حرکت در فرودگاه مهرآباد بدون اینکه آشنایی بدهم از دور ناظر تشریفات پرواز بودم، اتفاقا صادق هدایت هم آنروز برای بدرقه یکی از دوستانش که به اروپا میرفت در فرودگاه حضور داشت... او تا مرا دید که در حیاط بزرگ مشجر فرودگاه مهرآباد آن وقت با حالت نگران قدم میزنم، جلو آمد و آهسته به شوخی گفت حاشا به این غیرت، زن و بچه یارو را با این مردکه گردن کلفت فراراندی! من از اینکه او توانسته است مهین را زیرچادر و چاقچور بشناسد، تعجب کردم» (ص 41)
رادمنش پس از فراری به شوروی به همراه دکتر کشاورز برای تدریس به دانشگاه شهر دوشنبه تاجیکستان که استالین آباد نامیده شد، اعزام میشود. در سال 1336 چون دولت شوروی با رژیم شاه روابط دوستانهای برقرار کرده بود، لذا سازمان حزب توده به کشور آلمانشرقی که در آن زمان با ایران روابط دیپلماتیک نداشت، منتقل شد، انتقالی که باعث تردید برخی سران حزب توده در بعضی آرا و عقاید شد به طوری که رفتار منفعلانه حزب در حمایت از دولت مصدق از نگاه رادمنش خواندنی است: «پس از گذشت ربع قرن از کودتای 28 مرداد، عقیده دکتر رادمنش را درباره مصدق جویا شدم. او گفت در جریان نهضت ملی شدن نفت به رهبری دکتر مصدق متاسفانه ما دچار اشتباه بسیار بزرگی شدیم و میتوانم صادقانه اعتراف کنم که بابت این اشتباه استراتژیکی نه فقط حزب توده بلکه ملت ایران بهای گزافی پرداخت...» (ص 50)
دبیرکل سابق حزب توده سالها در شهر لایپزیک آلمانشرقی در بخش تحقیقات انستیتو فیزیک لایپزیگ عنوان وابسته تحقیقاتی داشت که تا پایان عمر به آن مشغول بود، رادمنش در بامداد 24 بهمن سال 62 درگذشت. وی در آخرین لحظات زندگی، ندامت خویش را از برگزیدن حزب توده اعلام کرد: «در مجلس چهاردهم، برخلاف اقتضای ملی و حکم وجدانم عمل کردم و در دنباله آن کشمکش زیر و بمهای سیاسی مرا به آنجا کشاند که در این گوشه دنیا و دور از دیار و وطن خویش برای زمان مرگ خود روزشماری میکنم.» (ص 83)
کتاب «در آنسوی فراموشی»، یادی از دکتر رضا رادمنش، دبیرکل اسبق حزب توده تالیف هوشنگ منتصری در 128 صفحه، شمارگان 880 نسخه و به بهای 8 هزار تومان از سوی انتشارات شیرازه منتشر شده است.
نظر شما