شناسهٔ خبر: 53912 - سرویس اندیشه
نسخه قابل چاپ

به بهانه انتخاب «نوشتار و تفاوت» به عنوان ترجمه برگزیده آیین کتاب سال؛

فرم‌های ناکافی برای چیزهای بسیار

دریدا خواننده نباید چندان دل‌خوش به «مدخل‌وارگی» این کتاب باشد، متن‌های کتاب نه تنها دشوار بلکه ترسناکند. فهم بسیاری از دقایق متن نه تنها محتاج اطلاعات وسیع خواننده در فلسفه و ادبیات است، بلکه ورزیدگی او را نیز به چالشی سخت می‌کشد. مقالات کتاب بیشتر گفت‌وگوهای دریدا با فیگورهای ادبی‌-فلسفی مطرح در دهۀ ۶۰ فرانسه هستند. این گفت‌وگوها به تعبیر مترجم «همهمه‌هایی» هستند که چه‌بسا بتوان آن‌ها را شکلکی قرن‌بیستمی به دیالوگ‌های افلاطونی دانست.

یحیی شعبانی/ فرهنگ امروز:

عبارت سخت تنگ است؛ زبان تنگ است. (شمس تبریزی)

کتاب «نوشتار و تفاوت» اثر ژاک دریدا با ترجمۀ استاد گران‌قدر جناب آقای عبدالکریم رشیدیان مدتی است که به فارسی ترجمه شده است. اکنون ترجمه‌ای استوار از یکی از مهم‌ترین آثار دریدا در دست داریم و می‌توانیم بپرسیم ترجمه‌ای این‌چنین چه تأثیری می‌تواند بر روی تلقی ما از دریدا و پساساختارگرایی داشته باشد. قریب به دو دهه از آشنایی ما با دریدا و هیجان اولیۀ ما از مواجهه با او می‌گذرد. برخلاف دوستانی که گمان می‌کنند ترجمۀ این اثر کمی دیر صورت گرفته است، به نظر می‌رسد «زمان منطقی» فارسی شدن دریدا نمی‌توانست زودتر از این باشد. فارسی شدن دریدا آخرین حلقۀ زنجیره‌ای می‌توانست باشد که برخی بخش‌های آن تاکنون مفقود بوده است. به‌هرحال بدون ورزیدگی در برخی حوزه‌ها رفتن به سراغ متفکر دشواری چون دریدا می‌تواند موجب نوعی سرخوردگی شود.

 چه خوشمان بیاید چه نیاید، سوژۀ فارسی -اگر اساساً بتوان از چنین چیزی حرف زد- در تجربۀ پساساختارگرایی امکانات بی‌شماری را برای بیان تجربه و زیست‌جهان عجیب و غریب، آشفته، تروماتیک، ناهم‌زمان، ناتاریخی و درعین‌حال زیر سایۀ سنگین تاریخ خودش می‌یابد. برای فرهنگ‌های حاشیه‌ای چون ما که نه امکان مشارکت در مین استریم جریان فرهنگی جهان را دارد و نه فرم‌های ژنریک بیانی کلاسیک و مدرن امکان بروز تجربۀ ویژۀ آن را در اختیار قرار می‌دهد، پساساختارگرایی می‌تواند باریکه راهی بگشاید. تروماهای فرد ایرانی در قرن چهاردهم شمسی اساساً امکانی برای بیان شدن در فرم‌های شسته‌رفته نمی‌یابد و بخشی از فروبستگی ما در همین ناممکن بودن نهفته است. این نکته بدان معنا نیست که دریدا و پساساختارگرایی نوشداروی ما است، اما بی‌تردید روزنه‌ای به بیرون هست. در این وانفسا که گفتار سیاسی، ادبی و تاریخی سازنده‌ای در داخل ملاحظه نمی‌کنیم، نمی‌توان از امکانات چنین جریانی به‌سادگی چشم پوشید. البته این حکم نهایی نیست و همچنان می‌توان پرسید که این کتاب چه تأثیری می‌تواند بر روی اندیشۀ ایرانی داشته باشد و پس از دو دهه آشنایی غیرمستقیم با دریدا، آیا ترجمۀ چنین کتابی هنوز موجب شگفتی ما می‌شود یا خیر؟

 چنان‌که مترجم در آغاز مقدمه‌اش می‌نگارد: این «کتاب» مدخل طبیعی دریداست؛ به دو معنا: هم بدین معنا که با این متن‌هاست که دریدا ورودش به صحنۀ فلسفه را اعلام می‌کند و هم بدین معنا که پژوهندۀ ژرف‌نگر و حتی خوانندۀ دقیق دریدا از رهگذر این نخستین نوشته‌های او رهنمودهایی کلیدی برای ادامۀ کارش به دست خواهد آورد.

 البته خواننده نباید چندان دل‌خوش به «مدخل‌وارگی» این کتاب باشد، متن‌های کتاب نه تنها دشوار بلکه ترسناکند. فهم بسیاری از دقایق متن نه تنها محتاج اطلاعات وسیع خواننده در فلسفه و ادبیات است، بلکه ورزیدگی او را نیز به چالشی سخت می‌کشد. مقالات کتاب بیشتر گفت‌وگوهای دریدا با فیگورهای ادبی-‌فلسفی مطرح در دهۀ ۶۰ فرانسه هستند و باز هم خواننده نباید انتظار گفت‌وگویی شفاف و اتوکشیده را داشته باشد، این گفت‌وگوها به تعبیر مترجم «همهمه‌هایی» هستند «که چه‌بسا بتوان آن‌ها را شکلکی قرن‌بیستمی به دیالوگ‌های افلاطونی دانست. تئاتری ناخواسته با نابازیگرانی که در جست‌وجوی ناحقیقت‌اند.» آنچه در این گفت‌وگوها مهم است و مترجم تلاش می‌کند بر آن تصریح کند، انگاره‌ای از نقد است که منتقد را مخالف‌خوان در نظر نمی‌گیرد، «بلکه محتاطانه هر جا که لازم باشد چفت‌وبست ساخت آن را شل می‌کند»؛ و البته این شل کردن چفت‌وبست محتاج همدلی از سوی منتقد است بدون «سودای» هیچ آغاز و فرجامی. نوعی «ماجراجویی» غیربنیادگرا که تنها ردی از خود برجای می‌گذارد یا در واقع ردی می‌یابد، در کنار رد دیگرانی که باز هم آغاز و انجام آن‌ها ناپیدا است.

کتاب شامل ۱۰ مقاله (یا کنفرانس) و یادداشتی پایانی است که همگی در دهۀ ۶۰ میلادی به نگارش درآمده‌اند و در سال ۱۹۶۷ در قالب کتاب «نوشتار و تفاوت» انتشار یافته‌اند. تنوع موضوعات کتاب در نوع خود گویای اندیشمندی است که به حوزه‌های مختلفی سرک می‌کشد و البته فقط موضوعات را زخمی نمی‌کند، خواننده در حین خواندن نوشته‌های کتاب متوجه عمق تحلیل‌های دریدا می‌شود. مقالات عمدتاً به نوشته‌هایی ارجاع دارد که در فضای فکری فرانسۀ دهۀ ۶۰ اهمیت فراوان داشته‌اند و به همین خاطر ممکن است بسیاری از ارتباطات بینامتنی آن را درنیابد. دریدا کتاب نوشتار و تفاوت را تلاقی متون کوچکی توصیف می‌کند که هیچ‌کدامشان به‌نوبۀ خود در قامت یک کتاب نیستند؛ بااین‌حال نمی‌توان این مقالات را مجزا و بدون پیوند با هم دانست. خواننده پس از کلنجار رفتن با مقالات درمی‌یابد که می‌تواند روی برخی موضوعات به‌عنوان تم‌های مهم و مرکزی این کتاب متوقف شود، موضوعاتی چون متن، نوشتار، نقد، ساختار، معنا، کتاب و...

قدرت متن

متن در این اثر و به‌طورکلی در آثار دریدا حاوی سطحی از قدرت است که مؤلف، خواننده و منتقد را به‌طور مشابه کنترل می‌کند. هم‌زمان، متن امکان رهایی را نیز فراهم می‌آورد؛ پس متن هم‌زمان محبس و آزادی مؤلف، خواننده و منتقد و درعین‌حال نبرد این دو است. وسوسۀ بیان راز متن و رسیدن به عمق معنای آن از همین نبرد برمی‌آید یا به عبارتی از دیالکتیک این دو مفهوم. حضور و غیاب همین راز در متن است که لولای حبس و آزادی در متن را برمی‌سازد. به نظر می‌رسد استراتژی (و نه روش) دریدا در مواجهات خود با متن حرکت بر روی همین لولاست؛ به همین خاطر است که دریدا فیلسوفی پیش‌بینی‌پذیر نیست. پیش‌بینی‌ناپذیری دریدا به‌نوعی نتیجۀ سرریز کردن امر غیرعقلانی (اصم)[۱] در متن است و همین حضور امر غیرعقلانی است که شکاف‌های متن و همواربودگی بیش از حد مقولۀ ساختار و در نهایت خفقان انرژی‌های متن در تنگنای ساختار را هویدا می‌کند. بخش مهمی از پروژۀ دریدا، به‌ویژه در مقابله با «تهاجم ساختارگرایانه»، با همین دمیدن امر غیرعقلانی و آزاد کردن انرژی‌های متن محقق می‌شود.

در این نوشته بر روی بخش‌هایی از مقالۀ «نیرو و معنا» که نخستین بخش کتاب است اندکی متمرکز می‌شویم و برخی نتایج کلی را از آن استخراج کنیم. خوانندۀ فارسی به‌زحمت ابزارهایی کارا برای فهم مطالب دریدا در این کتاب را در اختیار دارد و همچنان ناچار است دست به دامان متون دیگری شود تا از فروبستگی آن بکاهد. طبیعی است که علت اولیۀ آن در اختیار نداشتن برخی متونی است که دریدا به آن‌ها می‌پردازد. اما این همۀ ماجرا نیست؛ فهم دریدا اساساً آسان نیست چون استراتژی خواندن به شیوۀ کلاسیک را برنمی‌تابد، شاید یک نوع مواجهه با متون دریدا به شیوۀ خودش باشد، یعنی گذاشتن ردی بر آن. اما آیا بدین‌ترتیب متون دریدا را مصرف نمی‌کنیم؟ متن دریدا را -مانند بسیاری از بزرگان دیگر- نمی‌توان در یک برداشت خواند و مهم‌تر از این، با وام‌گیری مفهومی از خود دریدا نمی‌توان تصویری پانوراما از آن به دست داد؛ چنین تصویری به مذاق دریدا خوش نمی‌آید. شاید بهترین نحوۀ مواجهه با آن -باز هم به شیوه‌ای دریدایی- آزاد کردن انرژی‌های متن باشد که در نهایت به هم فولد (fold) نمی‌شوند و تشکیل یک بستار نمی‌دهند، چنین چیزی مسلماً در پی قرائت‌های چندین و چندباره حاصل می‌شود یا شاید بشود.

 ردیابی

ردیابی ظرفیتی زایا برای جدا کردن تدریجی خاستگاه از نتیجه دارد، به همین خاطر است که می‌توان آن را هم‌زمان کنشی مولد و ویران‌ساز در نظر گرفت که به‌نوعی آینده (بخوانید نیرو) را از چنگ گذشته (بخوانید ساختار) می‌رهاند و اقتدار و اینرسی گذشته را خنثی می‌کند. ردیابی هم‌زمان ویران‌سازی خاستگاه است و این نکته در تاریخ قرن بیستم البته فقط منحصر به دریدا نبوده است. شاید یکی از مهم‌ترین کسانی که تأملاتی در این خصوص دارد ارنست بلوخ باشد. ردیابی ابزاری انتقادی برای پیش‌بینی و گشایش آینده در آثار بلوخ است. ردیابی دگردیسی‌هایی است که برای یک فرم اولیه اتفاق می‌افتد، وقتی دوباره آن را می‌بینیم یا «بازدید» می‌کنیم. اما به نظر می‌رسد مهم‌ترین نکته در ردیابی ناتمامیت متن است که نوعاً انگیزه و محرکی اتوپیایی نیز هست. بلوخ به ما می‌آموزد که ردیابی همواره ردیابی اتوپیک است و البته منظور ما از این حرف چسباندن قسری این صفت به دریدا نیست، اما اگر ردیابی امکانات آینده را می‌گشاید یا انرژی‌های متن را آزاد می‌کند نباید از این صفت هراسی داشته باشیم.

 به‌هرحال در ردیابی دریدایی هم این گشایش دیده می‌شود. البته در اینجا نمی‌توان منکر تفاوت‌ها شد؛ دریدا ردیابی کردن را نسبت به ابژه‌ای که ردیابی می‌کند کور در نظر می‌گیرد. ردیابی بیشتر دور می‌کند تا نزدیک. شاید به همین دلیل است که ردیابی بلوخی در عین ویران‌سازی بازسازی نیز هست، اما در مورد دریدا خیر. اگرچه در این مورد اخیر نیز نمی‌توان عجولانه حکمی داد.

نیرو و معنا

اگرچه مفسران مقالۀ «نیرو و معنا» را به‌نوعی نقطۀ عطفی در تاریخ نقد ادبی دانسته‌اند، اما به‌وضوح ظرفیت‌های مقاله فراتر از حوزۀ نقد ادبی صرف می‌رود و دلالت‌هایی بسیار مهم در حوزه‌های دیگر نیز پیدا می‌کند. شاید بتوان در یک قرائت کار دریدا را ابژه‌زدایی از متن چونان تجسد عمل نوشتن دانست؛ ازاین‌حیث، کار دریدا زنده کردن لحظۀ دیونیسوسی و تجربۀ زنده در فرایند نوشتن نیز هست. دریدا می‌خواهد بگوید که عمل نوشتن عملی پرفرازونشیب و ناآرام است برخلاف عمل تفسیر که در بهترین حالت سیالیت متن را منجمد می‌کند. به همین خاطر است که معنا کارکرد نشانه‌ای زبان در مقام یک نظام نیست، یا به عبارتی، نظام نشانه‌ای زبان چارچوب مناسبی برای فهم نیروی متن نیست؛ چنین نظامی نیروهای متن را خنثی می‌کند. ساختار محض یا ساختارگرایی افراطی از نظر دریدا نتیجۀ همین خنثی‌سازی نیروهای متن است. دریدا در این نوشته بیش از هر چیزی به نظرات ژان روسه می‌پردازد و از خلال آن فرم و زایش متون ادبی در چارچوب ساختارگرایی را ارزیابی و نقد می‌کند.

 البته ژان روسه و ساختارگرایی به نظر دریدا فقط یک نمونه نیستند، بلکه نقد ادبی اساساً در هر عصری ساختارگرا است؛ ازاین‌حیث، دلالت حرف‌های دریدا چیزی بیش از نظرات روسه در باب ساختار و متن ادبی است. ساختارگرایی قرار است اثر ادبی را تمامیتی مستقل، مطلق و خودبسنده ببیند با صورتی خودمختار. «ساختار وحدت یک صورت و یک معناست»، صورتی بدون تاریخ درونی. روسه در بسط تخیل مؤلف و الگوهای صوری زبان واقعیتی یک‌پارچه و منسجم می‌بیند و در نهایت به «تمامیت یک چیز و یک کنش، یک صورت و یک نیت، یک کمال [emtelechie] و یک صیرورت، به این تمامیت امر ادبی به‌مثابه صورتی انضمامی توجه دارد».

 دریدا در این مقاله به‌نوعی به ما می‌گوید که بزرگ‌ترین قدرت ساختارگرایی بزرگ‌ترین ضعف آن نیز است. نقل‌قولی که از فلوبر بر پیشانی بخش اول این مقاله نشسته است تا حد زیادی گویای حرف دریداست؛ «... ما چیزهای زیادی داریم اما فرم‌های کافی نداریم.» این نقل‌قول می‌تواند خط راهنمای گمشدگان در متن دریدا باشد. البته اینکه می‌گوییم خط راهنما به این معنا نیست که دریدا از این جمله چونان ماکسیم استفاده می‌کند، بلکه انحرافات دریدا از همین معیار ساده و حتی قرائت واژگونۀ این فقره در بخشی از مقاله، نوع بازی دریدا در مواجهه با متن را نشان می‌دهد. دریدا از همان اول مقاله هشدار می‌دهد که جذابیت ساخت را به پدیدۀ مد تقلیل ندهیم، لااقل مد در معنای رایج کلمه. چنین تقلیلی وجه ذاتی و انرژی‌های تهاجمی ساخت را نادیده می‌گیرد. ساختارگرایی نحوه‌ای مواجهه با زبان است، چونان منشأ و بیش از همه منشأ تاریخ و حیرت‌زدگی در برابر آن. به همین دلیل است که با چیزی مانند تاریخ ایده‌ها -لااقل در شکل کلاسیک آن- نمی‌توان ساختارگرایی را به چنگ آورد.

 تاریخ ایده‌ها در زبان به زبان می‌آید و پیشاپیش در یک امکان زیست می‌کند که همان امکان ساختارگرایی است در معنای فوق. ساختارگرایی یک تهاجم است و با نیرو و انرژی خود نحوۀ قرائت تاریخ را تحمیل می‌کند. دریدا به ما می‌گوید که قوت ساختارگرایی تمرکز بر فرم (صورت) است و معتقد است جذابیت فرم فقط وقتی است که نیرویی برای فهم نیرو از درون خودش نداشته باشیم؛ به زبان ساده، تمرکز بیش از حد بر فرم محصول نادیده گرفتن نیروست. صورت ساده‌شدۀ حرف دریدا در اینجا می‌تواند این باشد که ساختارگرایی دیگر نیرویی ندارد، زیرا بیش از اندازه بر روی فرم یا ساختار هر چیزی تمرکز می‌کند. تقریباً از همین اشاره (و اشارات صریح‌تر در ادامۀ مقاله) می‌توان دریافت که تقابل دریدا و ساختارگرایی را می‌توان برحسب تقابل نیرو (لایبنیتس) و امتداد (دکارت) فهمید.

نیرو و امتداد

مناقشۀ لایبنیتس با دکارت به‌نوعی مناقشه بر سر محاسبه‌پذیری جهان است، مناقشه‌ای که می‌توان آن را در تکوین علم جدیدالتأسیس دینامیک توسط لایبنیتس ملاحظه نمود. پروژۀ محاسبه‌پذیر ساختن جهان در دکارت همان هندسی‌سازی آن در قالب مفهوم اولیۀ امتداد است. سرکوب سرزندگی و تپش جهان در اشکال هندسی همان چیزی است که لایبنیتس تلاش می‌کرد با تأسیس علم دینامیک از آن بگذرد، در واقع لایبنیتس در پی نجات دادن مفهوم حرکت در جهان است:

«ما در جای دیگر نشان دادیم که چیزی علاوه بر امتداد در اشیای جسمانی وجود دارد، در واقع چیزی مقدم بر امتداد وجود دارد؛ یعنی خالق طبیعت نیرویی طبیعی در همه جا کار گذاشته است، نیرویی که تنها قائم بر یک قوة ساده مانند آنچه که به نظر می‌رسد مدرسیون خودشان را با آن قانع کرده‌اند، نیست، بلکه آن چیزی است که علاوه بر آن دارای سعی یا کوشش [conatus seu nisus] است که تأثیر کامل خود را دارد، مگر اینکه نیروی متضادی مانعش شود. این سعی [nisus] گاهی برای حواس آشکار می‌شود... همچون [چیزی] حاضر در همه جا در ماده، حتی در جایی که برای حواس آشکار نیست... در واقع، این [نیرو] باید مقوم ژرف‌ترین طبیعت جسم باشد، زیرا ویژگی جوهر کنشگری است و امتداد تنها به معنای دوام یا انتشار یک جوهر کنشگر و مقاوم از پیش ‌فرض شده است.» [رسالۀ دینامیک لایبنیتس]

البته دریدا خود در ادامه اشارۀ صریحی به پیروزی این هندسه‌گرایی در کانون ساختارگرایی دارد، بااین‌حال نباید علی‌رغم شباهت‌ها باعجله استراتژی دریدا را به پروژۀ لایبنیتس فروکاهید. چنان‌که از متن رسالۀ دینامیک برمی‌آید، لایبنیتس در نهایت تلاش می‌کند سنت انتلخیا را احیا و مرمت کند (درحالی‌که دریدا در این مقاله چندان روی خوشی به انتلخیا نشان نمی‌دهد):

«در کنار نکته‌ای که در اینجا ذکر شد باید گفت که تمامی کنش‌های جسمانی (مادی) از حرکت ناشی می‌شوند و خود آن حرکت تنها از حرکت دیگری نشئت می‌گیرد که از پیش در جسم وجود دارد یا از بیرون بر آن اثر گذاشته است، زیرا حرکت همچون زمان، به معنای دقیق کلمه هرگز وجود ندارد، زیرا یک کل وجود ندارد اگر اجزای هم‌بود نداشته ‌باشد. بنابراین در خود حرکت هیچ‌چیز واقعی وجود ندارد به‌جز آن حالت گذرا که باید متشکل از نیرویی باشد که به‌سوی تغییر فشار وارد می‌کند. هرچه که در کنار ابژة هندسه یا امتداد در طبیعت جسمانی (مادی) وجود داشته باشد، باید به این نیرو فروکاسته شود. این استدلال در نهایت، هم نسبت به حقیقت و هم نسبت به آموزه‌های باستان عادلانه است. عصر ما از خفت ذره‌های دموکریتوس، ایده‌های افلاطونی و آرامش رواقیان که از بهترین پیوند (nexus) ممکن بین اشیا ناشی می‌شود نجات یافته است. اکنون باید سنت مشایی صور یا انتلخیاها entelechies را که به‌درستی معماگون به نظر رسیده است و خود نویسندگانشان هم به‌سختی آن‌ها را می‌فهمیده‌اند، به مفاهیم قابل فهم فروکاهیم. ازاین‌رو، باور داریم که این فلسفه که برای قرن‌ها پذیرفته شده بود نباید کنار گذاشته شود، بلکه باید به‌نحوی توضیح داده شود که در خودش سازگار گردد (در جایی که ممکن است) و با حقایق جدید آن را روشن و تقویت کرد.» [رسالۀ دینامیک لایبنیتس]

لایبنیتس با این اشاره تلاش می‌کند دوباره به مسئلۀ محاسبۀ جهان بازگردد و بدین‌ترتیب مفهوم دیونیسوسی نیرو را در قالب زمخت و آپولونی انتلخیا مهار کند؛ اما در اندیشۀ دریدا چنین چیزی مشاهده نمی‌کنیم.

تراژدی پانورامای ساختار

دریدا در ساختار فقط «صورت» و «رابطه» و «شکل ظاهری» نمی‌بیند، هم‌بستگی و تمامیت را نیز ملاحظه می‌کند؛ از طرفی «نیروی ضعف ما در این است که ناتوانی جدا، خلاص و رها می‌کند». می‌توان از این دو مومنتوم به خوف و رجای ساختارگرایی یاد کرد؛ ساختارگرایی از سویی امید به هم‌بستگی را زنده می‌کند و از طرفی ناتوان از آن است، چون هم‌بستگی بدون نیرو و انرژی متن ممکن نیست. ساختار در اشتیاق تصویری فراگیر و جامع است که بتواند تمامیتش را بازنمایی کند. اهمیت این تصویر فراگیر به این است که می‌توان با آن همه‌چیز را در یک برانداز به چنگ آورد، شبیه تصویر پانوراما. دریدا اینجا از نوعی panorographie [مترجم این ترکیب را به چشم‌اندازنگاری برگردانده که یادآور پرسپکتیویسم نیچه است، درحالی‌که ظاهراً مقصود دریدا به speculative در معنای هگلی نزدیک است یا به seeing everything from nowhere] حرف می‌زند که ظاهراً لحظۀ بی‌درنگ مواجهه با کلیت و تمامیت در متن است، چیزی مانند لحظۀ کاتارسیس در تراژدی. درست به همین دلیل است که بزرگ‌ترین قدرت ساختارگرایی بزرگ‌ترین ضعف آن نیز هست، زیرا «وقتی محتوا که انرژی زندۀ معنا است خنثی شود، برجستگی و طرح ساختارها بهتر هویدا خواهد شد، کمی شبیه معماری شهری خالی از سکنه ... که به اسکلت خود تقلیل یافته باشد». دریدا در این سکونت و متروکه بودن، هم‌زمان شیوۀ حضور و غیاب چیزها در زبان را می‌بیند. در همین خوف و رجا است که ساختارگرایی نیروی متن را خنثی می‌کند و بزرگ‌ترین نوید خود را مرده به دنیا می‌آورد.

مشخصات کتاب: نوشتار و تفاوت، ژاک دریدا، مترجم: عبدالکریم رشیدیان، ناشر: نی، تعداد صفحه: ۶۳۲ صفحه،  قیمت: ۵۶ هزار تومان

ارجاعات:


[۱] مرحوم غلامحسین مصاحب در ترجمۀ irrational number عدد گنگ را پیشنهاد کرده است (در مقابل عدد گویا rational number) که تا حد زیادی ترجمۀ مناسبی برای جفت عقلانی‌/‌غیرعقلانی به نظر می‌رسد. در اینجا تأکید بر اصم ‌بودن گویای بیان‌ناپذیری امر غیرعقلانی است، چیزی که در بافت فکری دریدا معنامند می‌شود.

نظر شما