به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ محمدمهدی حاتمی، مدرس فلسفه علم و منطق در دانشگاه رازی کرمانشاه در یادداشتی به این سؤال پرداخته که نگرش های عرفانی چه پاسخ هایی برای مشکلات انسان مدرن دارد؟
نخست اینکه باید بدانیم که مکاتب عرفانی، برای همه انسان ها، در هر مکان و در هر زمانی، پاسخ یکسان و مشابه ای ندارند و دیگر اینکه بدانیم؛ بدون باور به پاره ای از اصول اساسی عرفان، مثل باور به خدا- دست کم در برخی قرائتها - باور به معناداری حیات و...نمی توان از مواهب آن سود چندانی برد و البته بایستی دانست که باور به این اصول اساسی به سادگی به چنگ نمی آیند و حتی چون و چرای فراوان عقلی، می تواند بسیاری از این باورها را متزلزل کند.
با توجه به نکات فوق، می توان دست کم پنج مشکل اساسی انسان مدرن را مطرح ساخت که نگرش های عرفانی می توانند برای آن پاسخ فراهم کنند. قابل توجه است که این مشکلات منحصر در "پنج" نیستند؛ بلکه صرفا به اقتضای وقت، پنج مسئله را که با هم مرتبط هستند را مطرح کرده و پاسخ های اندیشه عرفانی را برای آن بیان می کنیم. این مسائل که فی الواقع پیامدهای روانی، اخلاقی و معرفت شناسانه تغییر کاسمولوژیک جایگاه بشرند که عبارتند از:
مسئله تنهایی و رهاشدگی
همراه با طرح نجوم جدید، زمین، که مرکز کائنات تلقی می شد، جایگاه خود را از دست و به سیاره ای بی اهمیت در پهنای بی کران کیهان، تبدیل شد. این تغییر کاسمولوژیک در جایگاه زمین، به جایگاه انسان در عالم، کشانده شد و این گونه تعبیر شد که بشر، تنها و بی پناه در طبیعت رها شده است. به نظر می رسد تنهایی و رها شدگی بشر، مسئله ای اساسی برای انسان مدرن باشد.
مسئله خودخواهی و خودمحوری
مسئله دومی که همراه با تنهایی و رهاشدگی، گریبان بشر مدرن را گرفت؛ مسئله خودخواهی و خود محوری بود. بشر که اکنون خود را رهاشده در طبیعت می دید؛ سعی کرد خود را محور اساسی عالم تلقی کند و با همه امور را، هم از خود شروع کند(خودمحوری) و هم برای خود بخواهد(خودخواهی).
مسئله در خود فرورفتگی
همراه با مسئله خودمحوری و خودخواهی، مسئله ی در خود فرورفتگی برای بشر مدرن، مسئله ای جدی تلقی می گردد. منظور از در خود فرورفتگی، این است که بشر مدرن، همه چیز را از خود طلب می کند و از طبیعت و شعور حاکم بر طبیعت غافل است.
مسئله لذت جویی و مصرف زدگی
با از دست رفتن جایگاه ویژه انسان، در کیهان و نیز پیش آمدن خود محوری و خود خواهی، و در خود فرو رفتن، مسئله دیگری که برای انسان مدرن به طور جدی مطرح شد؛ مسئله بیشینه کردن لذتها بود. در پاره ای از پاسخ ها، بیشینه کردن لذتها، با مصرف بیشتر، پیونده خورد.
مسئله معنای زندگی
و اما مسئله پنجم که همراه با از دست رفتن جایگاه بشر در کیهان مطرح شد؛ مسئله معنای زندگی بود؛ اگر بشر، در کیهان رها شده است و کره زمین مرکز عالم نیست و انسان، دیگر آن موجود ویژه نیست که تمام خلقت برای او ایجاد شده است، پس حیات آدمی چه معنا و مفهومی دارد؟ آیا حیات انسان، صرفا یک حیات بیولوژیک شبیه سایر حیوانات است و یا خیر؟ ـ اگر خیر، آن معنا چیست؟
نظر شما