به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ کتاب «مدخل حماسه ملی ایران» نوشته لیلی ورهرام، شنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۸ در تالار کمال دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران و طی سلسله نشستهای «نقد کتاب تاریخ» که از سوی انجمن علمی دانشجویان تاریخ دانشگاه تهران برگزار میشود، با حضور محمود جعفری دهقی استاد دانشگاه تهران، ابوالفضل خطیبی عضو هیئت علمی فرهنگستان زبان و ادب فارسی و فرزانه گشتاسب عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به نقد و بررسی گذاشته شد.
کتاب «مدخل حماسه ملی ایران» کوششی است برای ارائه گزارشی کلی از چگونگی بهوجود آمدن ژانر حماسه در فرهنگ ایرانی، شکلگیری حماسه ملی ایران و بررسی اجمالی تعدادی از مهمترین دلالتهای فرهنگی آن در جهان ایرانی.
در این کتاب بر این نکته تاکید شده است که گرچه امروزه در کشور ما مطالعات حماسی را در زیرشاخه پژوهشهای ادبی میشمارند، اما اهمیت و تاثیرگذاری این نوع ادبی که مادر انواع ادبی دیگر بهشمار میآید، در سایر حوزههای فرهنگی بههیچوجه کمتر از ادبیات نبوده است. فصلهایی از این کتاب نیز که درباره پیوند حماسه ایران با عرفان و نسبت آن با تاریخ و اسطورههاست، درباره همین امر است.
در ابتدای این نشست، محمود جعفری دهقی ضمن بیان این نکته که کتاب «مدخل حماسه ملی» با مقدمه شفاف خود تکلیف خواننده را با آنچه در کتاب با آن مواجه خواهد شد روشن کرده است گفت: «نویسنده در مقدمه گفته است چه کارهایی را در این کتاب انجام خواهد داد و به این موضوع هم اشاره کرده است که به کدام وجوه از موضوع نخواهد پرداخت. همچنین هدف از نگارش کتاب را بیان کرده و به این شکل با یک مقدمه شفاف و دقیق تکلیف خواننده را با آنچه در اثر با آن مواجه خواهد شد مشخص کرده است.»
محمود جعفری دهقی
این استاد دانشگاه تهران همچنین بیان کرد: «در فصل ابتدایی کتاب، نویسنده به معرفی نوع ادبی یا ژانر حماسه میپردازد و تعریفهای متنوع و متعددی که این از این ژانر ارائه شده است را از نظر میگذارند. در این میان پرداختن به مباحثی نظیر حماسه شفاهی جالب توجه است و از نکاتی بوده که کمتر به آن پرداخته شده است.»
وی افزود: «نویسنده تاکید دارد نخستین بار اروپاییها بودند که شاهنامه را نمونه حماسه ملی ایران دانستند و بحثهایی که در این کتاب و کتابهایی از این دست طرح میشود ادامه مباحث اروپایی است و این نیز نکته درستی است.»
دهقی با بیان این نکته که حجم کم کتاب باعث شده است در جاهایی حس شود میزان توضیحاتی که در کتاب ارائه شده اندک است و بحثها تا حدودی مبهم باقی میمانند گفت: «یکی از وجوه مثبت کتاب بررسی نوع پرداختن قدمای ما به مقوله حماسه بوده است. نگاهی که قدما داشتهاند مبتنی بر نگاهی شعر محور به بوطیقای ارسطو بوده است و آثار منثور را به طور کلی از دایره بحث درباره حماسه کنار میگذاشتهاند و این از جمله نکات درستی است که در کتاب به آن اشاره شده است.»
او همچنین افزود: «یکی دیگر از وجوه جالب توجه کتاب بررسی منشاء حماسه ملی ایران است و در این بررسی ریشههای اوستایی شاهنامه و همینطور نسبت شاهنامه با خاندانهای ایرانی و همچنین مقوله شباهت شاهان اشکانی با پهلوانان شاهنامه مورد بررسی قرار گرفته است. همچنین به مباحثی نظیر چرایی عدم وجود نام رستم در اوستا و متون پهلوی پرداخته شده که جالب توجه است. یکی از کلیدواژههایی که در این کتاب طرح میشود «حلقه داستانی سیستان» است و نویسنده به خوبی به نقش این حلقه داستانی در شکلگیری حماسه ملی ایران توجه کرده است.»
به گفته دهقی: «نویسنده حماسه را امری زایا تلقی میکند و به مقولات کمتر پرداخته شدهای نظیر تاریخ افسانه شده و افسانهای که به صورت تاریخ درآمده است نیز در کتابش توجه کرده است. فصلی از کتاب را هم به تداوم حماسهها در حیات کنونی ما اختصاص داده است که نمود همان زایایی حماسهها است.»
دهقی در جمعبندی سخنانش گفت: «کتاب مدخل حماسه ملی ایران با وجود حجم اندک محتوای سترگی دارد و در هر صفحه آن میتوان مطلبی ناب و چالشبرانگیز را برای خواندن و اندیشیدن یافت. ایرادات کتاب اندک است و شاید مهمترین ایراد آن نام کتاب باشد که این حس را به وجود میآورد که با بخشی از یک دانشنامه مواجه هستیم. در صورتی که اگر بنا بود این اثر کارکرد دانشنامهای داشته باشد این نکته که نویسنده برخی مباحث را ناگفته گذاشته و در مقدمه نیز به آن اشاره کرده است جایز نبود.»
دهقی همچنین گفت: «در جایی از کتاب بیان واضحتر و تفصیلیتر یک مبحث به ادامه کتاب ارجاع داده شده است، اما خواننده در هیچ جای کتاب آن بیان واضح و تفصیلی درباره آن مطلب را پیدا نمیکند. این مورد از معدود موارد تعجببرانگیز و فقدانهای موجود در کتاب بود.»
گفتنی است که در انتهای جلسه، نویسنده کتاب لیلی ورهرام درباره این ایراد دهقی گفت: «علت به وجود آمدن این ایراد در کتاب از کوتاهی من بود. بنا بود که در فایلی نهایی، آن مطالب تفصیلی به کتاب اضافه شود اما به دلیل ناهماهنگیهایی که پیش آمد در نهایت کتابی که منتشر شد فاقد آن مباحث بود.»
پس از دهقی نوبت به ابوالفضل خطیبی رسید تا با ذکر خاطرهای از نخستین دیدارش با نویسنده کتاب و اشتیاق و علاقه و فضل او در زمینه شاهنامهپژوهی بگوید: «من سطر به سطر کتاب را خواندم و مطالب آن را تایید میکنم و در کلاسهایم هم آن را به عنوان یک مرجع مناسب برای آشنایی با حماسه ملی ایران معرفی خواهم کرد. کتابهای مربوط به شاهنامه غالبا انشاست ولی این یک کتاب تحقیقی به معنای دقیق کلمه است. در صد صفحه نوشته شده ولی هر صفحه آن بحثبرانگیز است و اگر ایرادی هم به کتاب وارد است به دلیل کمکاری یا بیاطلاعی نویسنده نیست. در مورد شاهنامه مباحثی وجود دارد که صد یا صدوپنجاه سال است محل ایراد و اختلاف است و در نهایت هر کتابی که به این مباحث بپردازد به نتیجه قطعی نخواهد رسید و همواره بحث و ایراد درباره نحوه پرداختن اثر به آن مباحث وجود خواهد داشت.»
ابوالفضل خطیبی
این شاهنامهپژوه گفت: «فهم شاهنامه بدون آشنایی با زبانهای فارسی میانه و باستان و فرهنگ آن ممکن نیست. شاهنامه با یک واسطه به متن پهلوی می رسد و به شدت متاثر از فرهنگهای ایران پیش از اسلام است. به همین دلیل نمیشود بی درکی از آن فرهنگها به درک شاهنامه نائل شد. اینکه نویسنده کتاب فارغالتحصیل دکترای رشته فرهنگ و زبانهای باستانی است در فهم و درک او از شاهنامه موثر بوده است و فارغالتحصیلان و استاد ادبیات نیز برای درک بهتر شاهنامه نباید از مطالعه زبانهایی نظیر پهلوی غافل شوند.»
خطیبی همچنین گت: «نام کتاب ابهامبرانگیز است. بهتر این بود از عناوین نظیر مقدمهای بر... یا مدخلی بر... استفاده شود تا این تصور به وجود نیاید با قطعهای از یک دانشنامه مواجه هستیم. در عین حال نویسنده مطالب کتاب را با قدرت و تسلط بیان کرده است. به عنوان نمونه چارچوبهای تمایزی که میان حماسه و اسطوره طرح میکند خوب و درست و الهامبخش است.»
وی با اشاره به این نکته که نویسنده به درستی بیان کرده است ما مباحثمان درباره حماسه را از غربیان گرفتهایم گفت: «اینکه عدهای اصرار دارند ما خودمان پیش از غربیها همه چیز را داشتهایم اصرار بیجا و غلطی است. میگویند پیش از آنکه غربیها به تصحیح انتقادی متون رو بیاورند حمدالله مستوفی پنجاه نسخه را کنار هم گذاشته و شاهنامه را تصحیح انتقادی کرده است. حتی یک نفر مدتی پیش با من تماس گرفت و گفت نسخه شاهنامه دکتر خالقی مطلق رونویسی شاهنامه حمدالله مستوفی است. من به شخصه ابیات متعددی از نسخه شاهنامه حمدالله مستوفی را بررسی کردهام و هیچ معجزهای در آن ندیدهام. پر از غلط و بدخوانی و افتادگی و اضافه است و هیچ ربطی به تصحیح انتقادی هم ندارد.»
این شاهنامهپژوه همچنین با ذکر این نکته که عدهای به فردوسی انتقاد میکنند چرا برخی از حماسههای موجود در زمان خودش را از شاهنامه بیرون گذاشته است گفت: «اینها لابد تصوری از محدودیت زمانیای که انسان با آن مواجه است ندارند. نبوغ فردوسی در گزینش بهترین کتاب برای به نظم درآوردن بود. در متنی که فردوسی به نظم درآورده است یکپارچگی تاریخی و سیاسی ایران را میشود دید و این بسیار ارزشمندتر از به نظم درآوردن اثری نظیر گشتاسب نامه است که تنها بخشی کوچک و محدود از یک حماسه را بیان میکند.»
خطیبی در بخش دیگری از سخنانش گفت: «نویسنده بیان کرده است نسبت پادشاهان اشکانی نظیر گودرز و گیو با پهلوانان شاهنامه چیزی بیش از تشابه اسمی نیست. ولی این درست به نظر نمیرسد. اگر شباهت نام شاهان اشکانی با پهلوانان شاهنامه تصادفی بود جزئیاتی که نشاندهنده غیرتصادفی بودن این شباهت است نباید مشاهده میشد. در کتیبه بیستون مشاهده میکنیم که گیو پادشاه اشکانی فرزند گودرز است و در شاهنامه گودرز فرزند گیو است. این شباهت نمیتواند تصادفی باشد.»
در انتهای جلسه نویسنده کتاب در پاسخ به این ایراد خطیبی گفت: «شاید ایجاز مخل کتاب باعث شده باشد من نتوانم بحث را به خوبی بیان کنم. مسئله این بود که با وجود شباهتی که در نامها وجود دارد روند تاریخیای که بر پادشاهان اشکانی گذشته ربطی به روندی که در شاهنامه مشاهده میکنیم ندارد. گودرز اشکانی شخصیت مثبتی نیست در صورتی که گودرز شاهنامه یکی از شخصیتهای مثبت است.»
در پاسخ به این سخن، خطیبی گفت: «همانگونه که پژوهشگرانی نظیر مرحوم شهبازی گفتهاند، از جمله خاندانهایی که در حفظ و انتقال حماسه ملی ایران نقش داشتهاند خاندان کارن یا قارن بودهاند که خود را بازمانده اشکانیان میدانستهاند و طبیعی است که روایت آنها از گودرز و گیو روایتی مثبت باشد و جنبه انتقادی نداشته باشد. به همین دلیل اینکه عملکرد گودرز تاریخی ربطی به عملکرد گودرز شاهنامه ندارد دلیلی بر این نیست که شباهت آن گودرز و این گودرز در حد اسم است.
خطیبی همچنین با اشاره به آنچه کتاب درباره خاستگاه پهلوانان سیستان و روایتهایی سکایی ذکر کرده است گفت: «سخن درباره خاستگاه این روایتها بسیار بغرنج است. دو ایده در این زمینه طرح شده، یکی اینکه این روایتها بومی سیستان بوده و پیش از ورود سکائیان به این سرزمین نیز وجود داشته و دیگر اینکه سکائیان بودهاند که این روایتها را با خود به سیستان آوردهاند. در این میان من به ترکیبی از این دو نظر اعتقاد دارم. مسئله و مشکلی که هست این است که از آنچه از سکائیان برای ما باقی مانده است، چیزی که ربطی به خاندان رستم داشته باشد به دست نمیآید و از اساس همین موضوع است که اختلافات را پدید آورده است.»
او همچنین با بیان این نکته که نویسنده معتقد است فره گرشاسب به خاندان رستم رسیده است گفت: «من با این نظر مخالفم. هیچ نشانهای در هیچ منبعی وجود ندارد که فره گرشاسب منتقل شده باشد.»
در انتهای نشست، ورهرام در پاسخ به این ایراد گفت: «آنچه مدنظر من بوده نه انتقال واقعی فره، که تلقی عموم از این مقوله است. به این معنا که گویی چنان که فره ایزدی به شاهان کیانی منتقل میشده است، چیزی شبیه به فره نیز برای پهلوانان وجود داشته که نسل به نسل و پشت به پشت منتقل میشده است. نکته این است که تا بعد از اسلام و حتی تا زمان قاجار نیز میتوانیم مشاهده کنیم که برخی خود را منتسب به رستم میکردهاند و مدعی بودهاند که توان خود را از او به ارث دارند. این چیزی شبیه به انتقال فره است. اگر چه خود فره نیست و شاید همان ایجاز مخل کتاب باعث شده است که من نتوانم بحث را به خوبی منتقل کنم.»
خطیبی همچنین با آنچه که درباره نسبت عرفان و شاهنامه در کتاب آمده همدلی نشان داد. او گفت: «پرداختن به این بحث لازم است اما اینکه در یک کتاب ۱۰۰ صفحهای ۱۰ صفحه را به این موضوع اختصاص دهیم چندان درست نمینماید. ما باید بدانیم عرفان و حماسه دو گونه جدا هستند و با تحلیل یک ژانر با ابزار یک ژانر دیگر ما را به جایی جز خیالبافی نمیرساند. به همین دلیل من به چیزهایی نظیر حماسه عرفانی اعتقاد ندارم.»
در ادامه این نشست فرزانه گشتاسب نیز به بیان نظرات خود درباره کتاب پرداخت. او گفت: «کتاب هم از نظر علمی و هم نثر پخته است. تسلط نویسنده بر موضوع آشکار است. کپی برداری نیست و زیاد گویی ندارد. این کتاب بعد از کتاب حماسه سرایی در ایران صفا یک طرح موضوع جدی دوباره درباره حماسه است.»
فرزانه گشتاسب
وی افزود: «تعریف حماسه امر دشواری است. یکی از دلایل این دشواری مبهم بودن حد و مرزهای این ژانر با ژانرهای دیگر است که باعث خلط حماسه با عرفان یا تاریخ و میشود. علت دیگر دشواری نیز ترجمهای و تطبیقی بودن تعریف حماسه در ایران است.»
به گفته گشتاسب «تذکر مهم ورهرام در این کتاب این است که تعریف و طبقه بندی ژانر در یک فرهنگ مختص همان فرهنگ است. شاید تعریفی که در اروپا مناسب مینماید در فرهنگی نظیر ایران مناسب نباشد و ابهام برانگیز باشد. به همین دلیل ما باید به سراغ تعریفهای برآمده از فرهنگ خودمان از مقولههایی نظیر حماسه باشیم.»
او گفت: «کاش ورهرام به ذکر این نکته که ما باید تعریف مبتنی بر فرهنگ خودمان از حماسه داشته باشیم بسنده نمیکرد و تعریف خود از حماسه را ارائه میداد.»
گشتاسب در ادامه مباحث خود نکاتی درباره نسبت حماسه با عرفان و آثاری نظیر «سرود مروارید» که میتوان آن را یک حماسه عرفانی پارتی تلقی کرد و... ارائه کرد. پس از آن نیز ورهرام به برخی از ایرادها و پرسشهای منتقدان پاسخ داد و جلسه با پرسشهای حضار و پاسخهای نویسنده و منتقدان به پایان رسید.
نظر شما