به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ سیروس امیدوار عضو هیئت علمی دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی و پژوهشگر حوزه عدالت در نظریهها و سیاستهای اقتصادی یادداشتی با عنوان غیرت مسلمانی؛ غیرت انسانی! نوشته که در ادامه از نظر شما می گذرد:
«مسلمانان، غیرت مسلمانی ندارند. شیعه غیرت شیعی دارد و سنی غیرت سنی و زیدی غیرت زیدی و اسماعیلی غیرت اسماعیلی. کاش همین بود. شیعه غیرت شیعی دارد به اضافۀ بغض سنی، و سنی غیرت سنی دارد به اضافۀ نگاه تحقیرآمیز به شیعه؛ زیدی هم و اسماعیلی هم. این، تأسیسات نفتی آن را به آتش میکشد، آن، خانه و بیمارستانهای این را بمباران میکند. یکی دنبال هلال شیعی است؛ دیگری در پی ائتلاف عربی. یکی گنبد امام یازدهم شیعیان را با بمب پایین میآورد و آن یکی سالروز ترور خلیفۀ محبوب اهل سنت را عید میخواند و جشن میگیرد و شادی میکند. کاش همین بود. هر فرقه و گرایشی در داخل هر مذهبی، جبههای ساخته است و همکیش خود را میکشد. در سالی که گذشت، روزی هفتاد نفر در جنگهای داخلی افغانستان کشته شدهاند. قاتل و مقتول، هر دو مسلمان و هر دو سنی. داعش از هر بیست نفری که کشت، نوزده نفر مسلمان بودند. طالبان و القاعده و الشباب و بوکوحرام، هموطنان مسلمان خود را میکشند. اگر قرآن، کتاب مقدس مسلمانان، دستور داده بود که مسلمانان خون همدیگر را بریزند و به یکدیگر رحم نکنند، آنان بیش از این تیغ بر روی هم نمیکشیدند که اکنون میکشند. گویی قرآن نگفته است «انما المؤمنون اخوة.» جز امام موسی صدر کدام عالم شیعی گفته است که اگر تیری به سوی برادران اهل سنت یا مسیحی من بیندازید، بر قلب من فرود میآید؟ جز شلتوت، عالم برجستۀ اهل سنت، کدام مفتی سنی گفته است که اعتبار مذهب جعفری کمتر از اعتبار مذهب حنفی و شافعی و حنبلی و مالکی نیست؟ مسلمانان نیازی به دشمن ندارند و اگر دشمنی هم داشته باشند، کار او بسیار آسان است: استفاده از همین دشمنیهایی که میان خود مسلمانان است.»
نوشته فوق متعلق به جناب آقای رضا بابایی؛ دینپژوه و دردشناس است. در اینجا با الهام از عنوان نوشته ایشان، ایده رالز در مورد مساوات انسانها را با عنوانی مشابه؛ یعنی «غیرت انسانی» تشریح می کنم. با شروع از ایده «غیرت» به منزله یک ویژگی فردی، میتوان گفت این ایده شامل سه عنصر اساسی زیر است:
۱) یک فرد به هر دلیل یا علتی، تعلق خاطر شدیدی به یک جمع انسانی خاص؛ یعنی زیرمجموعهای خاص از انسانها که خود عضوی از آن است داشته باشد؛
۲) چنین فردی با همان شدت و شاید هم شدیدتر، هر انسان خارج از آن زیرمجموعه را، «غیر»، «بیگانه» یا «غیرخودی» بخواند؛
۳) و عنصر بالقوه خطرناک این که آن فرد، انسانهای غیرخودی را به هر دلیل یا علتی، خوارتر از خود و خودیها بشمارد؛ خوار شمردنی که میتواند از صرفِ بیتوجهی به غیرخودیها شروع شده و در صورت برخورداری از انگیزه و قدرت کافی، تا مرحله قتل عام آنان پیشروی کند!
نکته مهم این است که اگر فردی فقط واجد دو عنصر نخست باشد یا اگر واجد سومین عنصر نیز هست، فاقد قدرت کافی باشد، چندان برای غیرخودیها خطرناک نخواهد بود. خطر واقعی ناشی از همنشینی این سه عنصر با قدرت است.
اما ایده غیرت چه کارکردی دارد؟ میتوان گفت مهمترین کارکرد این ایده این است که به فرد یک حس هویت جمعی میدهد، هویتی که به وی احساس ارزشمند بودن در مقابل انسان های دیگر را القاء میکند؛ چیزی از قبیل آنچه مارکس در مورد طبقه کارگر،آگاهی طبقاتی مینامد. از نظر مارکس، آگاهی طبقاتی فقط به معنای برخورداری کارگران از نوعی باور عاری از ارزش نیست؛ بلکه متضمن نوعی ارزشگذاری است که مارکس طبق آن معتقد بود کارگران با وجود گرفتار بودن در فقری استخوان سوز، میتوانستند خود را به لحاظ شان انسانی ارزشمندتر از سرمایه داران بدانند. البته آن جمعی که به فرد هویت میبخشد، علاوه بر طبقه، میتواند در اشکال دیگری از قبیل قبیله، قومیت، جنسیت، ملیت و دیانت نیز نمود پیدا کند.
حال میتوان ایده رالز در مورد مساوات انسانها را با ایده غیرت پیوند داد. گفته شد که رالز اساس مساوات انسان ها را در سه سطح مطرح میکند. سطح اول که مساوات در پیشگاه قانون بود قبلاً تشریح شد. اما این سطح مساوات گرچه برای عادلانه بودن یک نظام اجتماعی لازم است؛ ولی کافی نیست، مقدم برآن محتوای خودِ قوانین نیز باید عادلانه باشند و معیار عادلانه بودن قوانین، اعم از قوانین اساسی و عادی، ابتنای آنها بر اصول عدالت به مثابه انصاف است که در وضعیت اولیه فرضی حجاب جهل، مورد توافق انسانهایی عاقل، آزاد و برابر قرار میگیرد. میتوان سطح اول مساوات را حاکمیت عادلانه قانون و این سطح دوم را حاکمیت قانون عادلانه نامید.
اما چرا باید در تصویب قوانین، معیار نهایی اصول عدالت منصفانه پیشنهادی رالز باشد و نه اصولی دیگر، مثلاً برخی ویژگیهای ارثی یا اکتسابی از قبیل اشرافزادگی یا علم یا تقوا؟ پاسخ رالز مبتنی بر عمیقترین معنا یا سطح مساوات است. وی از یک سو بر این باور بود که انسانها با سایر حیوانات تفاوتی اساسی دارند و از سوی دیگر، از یک جنبه اساسی، بین خود انسانها تفاوتی اساسی وجود ندارد و بر این اساس نتیجه میگیرد که هم با انسانها باید طبق اصول عدالت رفتار کرد و هم رفتار ما با حیوانات طبق این اصول تنظیم نمیشود. اما رالز اساس مساوات انسانها را که ظاهراً نزد وی هم به معنای برخورداری از شخصیت اخلاقی و هم به معنای برابری اخلاقی انسانهاست در چه میبیند؟ پاسخ رالز به طور بسیار مختصر این است: «به نظر میرسد پاسخ طبیعی این باشد که دقیقاً افراد اخلاقی هستند که مستحق عدالت مساوی هستند. افراد اخلاقی با دو ویژگی متمایز میشوند: اولاً آنان مستعد داشتن (و فرض میشود که دارند) مفهومی از خیرخودشان هستند (آن چنان که با یک برنامه عقلانی زندگی[۱] بیان شده) و ثانیاً آنان مستعد داشتن (و فرض میشود که کسب میکنند) یک حس عدالت[۲] هستند، یعنی یک میل معمولاً واقعی برای بکار بردن و عمل کردن بر اساس اصول عدالت، حداقل به میزان مینیمم معینی[۳].».
دیده میشود که رالز هم اساس تفاوت انسانها با سایر حیوانات و هم اساس مساوات بین خود انسانها را در این میبیند که انسانها و فقط انسانها از استعدادهای اخلاقی بالقوه برخوردارند که آنان را از سایر موجودات زنده حتی نزدیکترین حیوانات به انسان، مثلاً میمونها (طبق نظریه داروین)، متمایز میسازد. رالز در سطح دوم مساوات که به حقوق اساسی مساوی اختصاص یافته به انسانها و نه حیوانات مربوط میشود، توضیح میدهد که مسلماً حیوانات حمایت لازم دارند؛ اما جایگاهشان، جایگاه موجودات انسانی نیست. با وجود این رالز دیگر وارد این بحث نمیشود که منشاء بودن این استعدادهای اخلاقی بالقوه در انسانها و نبودنشان در سایر حیوانات چیست؟ آیا صرفاً یک جهش ژنتیکی تصادفی در برخی میمونها، منشاء پیدایش چنین تمایزی بوده است یا آن طور که در ادیان الهی آمده، این تمایز به منزله یک کرامت ذاتی از سوی خالق این جهان به انسانها اعطاء شدهاست؟
بر اساس نظریه عدالت رالز به دلیل قائل شدن به نوعی کرامت ذاتی بالقوه برای تمامی انسانها، میتواند مبنایی مشترک برای همزیستی تمامی انسانها با باورهای مختلف قرار گیرد. بر مبنای آن احساس هویت جمعی کنند، مجموعه جمیع انسان هاست؛ یعنی همه ما آدمیان با برخورداری از این کرامت ذاتی بالقوه، می توانیم در جهت به فعلیت رساندن آن تلاش کنیم. ما ایرانیان نیز میتوانیم با الهام از ادبیات غنی عرفانی و انسانی خود، از جمله با استناد به ابیات انسانی زیر که استاد سخن سروده است، با التزام به این «غیرت انسانی»، گامی به سوی جهانی عادلانهتر برداریم.
بنا به باوری رایج، ابیات زیر بر سر در ورودی تالار ملل در مقر سازمان ملل متحد نقش بسته است؛ ولی آن طور که در مدخل این ابیات در ویکیپدیای فارسی آمده است، این ادعا درست نیست. اما این واقعیت چندان مهم نیست، آنچه مهم است این است که ما ایرانیان همچون سایر جهانیان میتوانیم با تلاش نظری و عملی خود، این اشعار شورمندانه را به شعور انسانی توام با عمل عادلانه تبدیل کرده و با فراتر رفتن از شعار «ایران برای تمامی ایرانیان» و رسیدن به شعار «جهان برای تمامی جهانیان»، هم مسئولیت انسانی خود را در تحقق جهانی عادلانهتر ایفا کنیم و هم در راه تحقق حقوق انسانی خود و دیگران تلاش کنیم. در این صورت خواهیم توانست به عنوان یک انسان ادعا کنیم که «غیرت انسانی» داریم!
بنیآدم اعضای یک پیکرند/// که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار/// دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بیغمی/// نشاید که نامت نهند آدمی
پی نوشت:
[۱] - rational plan of life
[۲] - a sense of justice
[۳] - at least to a minimum degree
نظر شما