فرهنگ امروز/ مرتضی ویسی
در جامعهشناسی میتوان یک گزاره اجتماعی را به عنوان یک قانون کلی در نظر گرفت و آن هم این است که هر قیام و هر حضوری از مردم در خیابان علیه حاکمیت و قدرت، هرچند که سرکوب شود، اما هیچگاه فراموش و بیتاثیر نخواهد ماند. این قاعده در تاریخ معاصر ما بیش از هر پدیدهای برای قیام تاریخی 15 خرداد 1342 صدق میکند. زمانی که قیام 15 خرداد رخ داد و در پی آن با سرکوب رژیم شاه مواجه شد، جامعه ایران وارد یک رکود و رخوت بسیار فریبنده شد و بسیاری را به این توهم واداشت که ایران باثباتترین کشور خاورمیانه و بهاصطلاح ژاندارم منطقه است. به جرات میتوان گفت که در میانه دهه 1340در ایران در ذهن کمتر کسی یاد و نامی از قیام 15 خرداد در ذهن داشت. اما تاثیرات عمیق بر پهنه فضای سیاسی و فرهنگی آن دوران مشهود و نمایان بود.
رویدادها و پیامدها
همانطور که در فهم گفتمانی از جهان گفته میشود، سوژهها خیلی اوقات از فهم آگانه نظام دانایی پیرامون خود آگاه نیستند درحالی که همین نظام معرفت و دانایی است که سوژهها را به سمت اطاعت یا اعتراض پیش میبرد. این موضوع درباره قیام 15 خرداد و تاثیر آن برشکلگیری نظامهای فکری و مبارزات دهه 40 و 50 شمسی کاملا قابل مشاهده بود. تحولات سیاسی اجتماعی در پهنه تاریخ گاهی اوقات تاثیراتی به بار میآورند که حتی خود رهبران سیاسی و معترضان و دیگر بازیگران سیاسی را در بهت قرار داده به گونهای که در مواجهه با تحولات خیلی اوقات نظارهگر هستند. این موضوع درباره بسیاری از تحولات سیاسی ما از جمله انقلاب مشروطه، قیام سی تیر، ملی شدن صنعت نفت، قیام 15 خرداد و به خصوص انقلاب 57 ایران کاملا صدق میکند. قیام 15 خرداد زمانی که به وقوع پیوست بسیاری از جریانهای سیاسی را با شوک مواجه کرد و عکسالعملهای متفاوتی در پی داشت که همگی از عدم آمادگی برای این موضوع حکایت داشت و همین امر هم باعث شد که هیچگاه در طول آن دوران این قیام مورد توجه قرار نگیرد و تحلیل دقیقی نسبت به آن ارایه نشود.
هرچند در این مجال کوتاه قصدم بر تکرار کلیشهها و روایتهای تاریخی درباره این واقعه مهم نیست؛ برای شکلگیری پیکره و چارچوب بحث و همچنین آشنا شدن ذهن مخاطب با موضوع نظری کلی و کوتاه به وقایع تاریخی 15 خرداد 1342 میاندازیم و بحث را در بعد دیگر مورد بحث قرار خواهیم داد.
پیامدهای کودتای 28 مرداد
برای تمام تحولات دهه 40 و 50 شمسی ایران یک واقعه و تحول مهم را باید لحاظ کرد و بدون آن نمیتوان دیگر پدیدههای این دوران را شناخت. این اتفاق مهم کودتای 28 مرداد سال 1332 است که طی آن مصدق سرنگون و جنبش ملی شدن صنعت نفت و بسیاری دیگر از دستاوردهای این جریان برای همیشه به محاق رفت. کودتای 28 مرداد نه تنها محمدرضاشاه را به قدرت بازگرداند بلکه تاریخ ایران را دو تکه کرد؛ به عبارت دیگر در تاریخ ایران برای همیشه گسستی ایجاد کرد که این امر تاثیرات عمیقی بر تحولات پس از خود حتی تا امروز ایران به جا گذاشت. بعد از کودتای 28 مرداد بسیاری از جریانهای سیاسی یا سرکوب شدند یا به قدری سرخورده شده بودند که دیگر توان و رمقی برای اعتراض و مبارزه علیه شاه نداشتند. تمام جریانهای سیاسی در لاک خود فرو رفته و زمینه را برای پوستاندازی و شکلگیری انواع گفتمانها و اشکال متفاوت مبارزه فراهم کرده بود. در این فضا دیگر جریانهای سکولار اعم از ملی، چپ، جریان سوم و... همگی جذابیتهای خود را از دست داده بودند و این فضا منتظر یک هوای تازه برای دمیدن بود.
آیتالله بروجردی و
اقتدار فرهنگی روحانیت
یکی از جریانهایی که توانست در این فضا تا حدی به حیات خود ادامه دهد، جریان روحانیت بود. این امر بیش از هر دلیلی، به علت حضور پر قدرت آیتالله بروجردی بود که تا حد امکان از ورود به سیاست جلوگیری میکرد و طلبههایی هم که قصد ورود به سیاست داشتند را مانع میشد. اما مهمترین میراثی که ایشان به جا گذاشتند بدنهای قوی و مستحکم از روحانیت در حوزه علمیه بود که هر قدرتی را توانایی رویارویی با این میراث نداشت. دستاوردهای آیتالله بروجردی به ظاهر فرهنگی بود، اما ما امروز میدانیم هیچ متن فرهنگی بدون ارجاع سیاسی وجود ندارد به همین جهت مطالعات فرهنگی به این اندازه به مساله قدرت در کارهایشان اهمیت میدهند. بعد از درگذشت ایشان و خلئی که در نظام مرجعیت شیعه به وجود آمده بود بسیاری از جمله شاه را به تکاپو انداخت، تا برنامههای خود را بدون هیچ مزاحمتی پیش ببرند.
درواقع شاه اعتقاد داشت مهمترین جریانی که در مقابل پروژه ساخت مدرنیته او ایستادگی میکند همین جریان روحانیت به رهبری آیتالله بروجردی است. در گذشت این روحانی پرنفوذ در جهان شیعه با یکسری تحولات دیگر در تاریخ معاصر ایران همراه بود. شاه که احساس میکرد بعد از ماجرای کودتای 28 مرداد مشروعیت خود را از دست داده، خود را نیازمند به ترمیم مشروعیت میدید. همچنین ترس از نفوذ کمونیست شورویایی به ایران و از آنجا به بسیاری از کشورهای منطقه نه تنها شاه بلکه بسیاری از قدرتهای بزرگ مانند امریکا و انگلیس را به وحشت انداخته و آنها را در تکاپو برای ممانعت از این نفوذ وادار کرد. ایران در آن زمان کشوری فقیر و عقب مانده بود، ضمن آنکه ایران با وجود روشنفکران طرفدار ایدئولوژی چپ و مارکسیست مانند حزب توده و مرز مشترک با شوروی بیش از هر کشوری در معرض پذیرش کامل کمونیست بود. در نتیجه کشورهای بلوک غرب برای این امر باید فکری میکردند.
برنامه امریکا برای مقابله با کمونیسم
امریکا که بعد از کودتای 28 مرداد مهمترین بازیگر خارجی در ایران محسوب میشد برای مساله نفوذ کمونیست در ایران برنامههایی در نظر گرفته بود که یکی از آنها برنامه اصل چهار ترومن بود. ترومن در انتخابات ۱۹۴۸ برای دومین بار به ریاستجمهوری امریکا برگزیده شد، او نطق افتتاحیه دور دوم ریاستجمهوری خود را در ابتدای سال ۱۹۴۹ ایراد کرد که شامل چهار اصل سیاست خارجی ایالات متحده بود؛ ولی اصل چهارم آن بیش از باقی اصول شهرت یافت و عامل مهمی در گسترش سیاست خارجی و همچنین برنامه کمکهای خارجی امریکا شد. ترومن در ۲۰ ژانویه ۱۹۴۹، پس از برشمردن سه اصل اول، درباره اصل چهارم چنین گفت: ما باید اقدام جدیدی راجع به قابل دسترس کردن مزایای پیشرفتهای علمی و صنعتی برای بهبود و رشد کشورهای در حال توسعه انجام دهیم. بیش از نیمی از مردم جهان در شرایط بسیار بدی به سر میبرند. غذای آنها کافی نیست و قربانی بیماریها هستند، زندگی اقتصادی آنها ابتدایی و راکد است. فقر یک مشکل است و همه به خصوص مناطق مرفه را تهدید میکند و برای اولین بار در تاریخ بشر دانش و مهارت را در اختیار میگیرد تا به این مردم رنجکشیده کمک کند.
این برنامه بهشدت به ایران و شاه فشار میآورد تا برنامه مدرنیزاسیون را در جهت رفاه ظاهری مردم به کار گیرد. در میان اقداماتی برای پیشبرد این برنامه مانند تصویبنامه انجمنهای ایالتی و ولایتی و بسیاری دیگر از اتفاقات از این دست، انقلاب سفید ایران از مهمترین برنامههایی بود که در شکلگیری قیام 15 خرداد تاثیر بسزایی داشت. در اینجا مجال نیست که به شکل کامل به مساله انقلاب سفید بپردازیم و به اشارهای کلی اکتفا میکنیم.
انقلاب سفید
در دیماه ۱۳۴۱ طرحی جدید توسط شاه با عنوان «انقلاب سفید» یا «انقلاب شاه و میهن» با اصولی ششگانه اعلام شد. این منشور ششمادهای شامل اصلاحات ارضی، ملی کردن جنگلها و مراتع، فروش کارخانههای دولتی به بخش خصوصی، سهیم شدن کارگران در سود کارخانهها، اعطای حق رای به زنان و ایجاد «سپاه دانش» میشد ؛ شاه از مردم درخواست کرد که به پای صندوقها آمده و بهآن رای بدهند.
طرحهای انقلاب سفید، با مخالفتهایی از سوی جبهه ملی ایران و همچنین در میان محافل مذهبی، روبهرو شد. در فاصله کمتر از یک دهه پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، روابط شاه و روحانیون، مسالمتآمیز بود، ولی اتخاذ این طرحها و همچنین به رسمیت شناختن دولت اسراییل توسط حکومت وقت، بر این دوره کوتاه از روابط حسنه، مهر پایان گذاشت.
ظهور روحالله موسوی خمینی
در میان معترضان، چهره مخالف جدیدی به نام روحالله موسوی خمینی خود را در اذهان مطرح ساخت. این روحانی مجتهد که در مدرسه معروف فیضیه قم به تدریس فلسفه و فقه میپرداخت، سخنرانیهای انتقادی خود را از سال ۱۳۴۱ آغاز کرده بود. او در آن هنگام بیش از شصت سال داشت. امام خمینی این اصلاحات را بیش از هر چیز به سود شاه و سلطنت او و زمینه برای نفوذ بیشتر امریکا و اسراییل به ایران میدانست. بنابراین او در نشست علمای قم، خواهان تحریم رفراندوم شد. شاه وارد قم شد تا نظر موافق علمای دین در مورد برنامههای خود را بگیرد. سرانجام این رفراندوم انجام شد و رسانههای دولتی خبر از تصویب آن با اکثریت آرا دادند.
در همهپرسی ۶ بهمن شش اصل انقلاب سفید به آرای ملت ایران گذاشته شد و ملت ۵,۵۹۸,۷۱۱ رای موافق و ۴,۱۱۵ رای مخالف به صندوقها ریختند. امام خمینی مردم ایران را به مبارزه منفی علیه حکومت فراخواند و شاه را به تمکین در برابر اسلام و علما. شاه نیز در ۲۳ اسفند آن سال در سخنانی تند، کسانی را که رفراندوم را تحریم کرده بودند به سرکوب و شدت عمل تهدید کرد. متقابلا امام خمینی، طی بیانیهای نوروز سال جدید، یعنی ۱۳۴۲ را عزای عمومی اعلام کرد. او در این بیانیه از انقلاب سفید شاه به «انقلاب سیاه» تعبیر کرد و آن را همسو با اهداف امریکا و اسراییل دانست.
احیای روحانیت سیاسی
مجموعه این عوامل باعث شد که نیروهای مذهبی به خصوص روحانیت خشمگین شده و برای مقابله با این اقدامات شاه کاری در پیش گیرند. در ادامه این تحولات فضای سیاسی ایران شاهد درگیری بین نیروهای سرکوبگر رژیم و نیروهای مذهبی به رهبری روحانیون هستیم. یکی از اولین این درگیریها حادثه مدرسه فیضیه قم است که طی آن شاه خدمت نظام وظیفه را برای طلاب جوان الزامی کرد. تمام این مبارزات با رژیم طی این روزها به رهبری امام خمینی بود. او که با سخنرانیها خود بدنه مذهبی جامعه را علیه رژیم تهییج میکرد از خطاب قرار دادن شاه با عنوان تحقیرآمیز «آقای شاه» ابایی نداشت. (برای جزییات سخنرانیهای امام خمینی طی این روزها مخاطبان میتوانند به صحیفه نور، مجموعه آثار امام خمینی مراجعه کنند) مجموعه سخنرانیهای امام خمینی علیه شاه در روز عاشورا یعنی 13خرداد باعث تظاهرات و راهپیماییهایی علیه شاه شد که بسیار او را خشمگین کرد که باعث دستگیری امام خمینی شد.
با دستگیری ایشان جریان اعتراضات و مبارزات مسیر متفاوتی پیدا کرد. در تهران از ساعت ۹ صبح خبر بازداشت امام خمینی پخش شد. سراسر تهران تظاهرات به پا شد. آنگونه که گفته میشود در این تظاهرات شعارهای رادیکال و سنتشکنانهای علیه شاه مطرح میشد. اما تقریبا همه منابع بر سر این موضوع اجماع دارند که این حرکت دارای یک هسته اصلی مذهبی بود و اقشار مذهبی به خصوص بازاریان و طبقه متوسط سنتی را با خود همراه کرده بود. به هر ترتیب امام خمینی آزاد شد و ادامه حیات سیاسی خود را در انزوا و تبعید ادامه داد و البته از همانجا با نوشتن اعلامیهها و سخنرانیها روحانیت سیاسی را تهییج و رهبری میکرد. تا اینکه وقایع سالهای میانی دهه 1350 به وقوع پیوست و از سال 1356 ماشین انقلاب با قدرتی هر چه تمامتر به حرکت افتاد.
از 15 خرداد تا 22 بهمن
در اینجا هدف تکرار این وقایع تاریخی نیست چراکه وقایع تاریخی 15 خرداد به جزییات درمنابع مختلف تکرار شده است و لزومی به بیان آن نیست. اما آنچه برای نویسنده اهمیت دارد نسبت سنجی قیام 15 خرداد با مدرنیته شاه و تحولات بعد از آن است.
مهمترین نکتهای را که درباره قیام 15 خرداد باید در نظر بگیریم، این است که این حرکت در آن فضای تاریخی که بدان اشاره شد جزو اولین حرکتها در منطقه خاورمیانه است که مخالفت علیه مدرنیته و تجدد آمرانه و از بالا بود و اولین هستههای اسلامی سیاسی را در جهان اسلام ایجاد کرد. شاید برای بازیگران سیاسی و فرهنگی آن زمان این امر خیلی محسوس نبود، اما ظهور اشخاصی همچون دکتر علی شریعتی و بهطور کل جریان فکری مذهبی در آن دوران را چگونه میتوان تحلیل کرد. در شرایطی که تمام جریانهای سیاسی چه در زندان و چه خارج از زندان از درک ماهیت این قیام عاجز بودند همگی با ندیدن پتانسیلهای این واقعه در مقابل این حرکت عظیم مردمی سکوت کردند. این جریانها هیچگاه فکر نمیکرد که روزی مذهب سردمدار گفتمان مبارزه علیه شاه باشد. اما نقطه آغاز این ماجرا قطعا قیام 15 خرداد سال 1342 است. بعد از این جریان، هرچند تا مدت مدیدی امام خمینی در انزوا بود، حوزههای علمیه غیرسیاسی شده بودند، نظام سرکوب شاه قدرتمندتر شده بود و مدرنیته شاهی سعی در فراموش کردن این واقعه میکرد، اما برای بسیاری دیگر این حرکت یک اتفاق استثنایی در تاریخ بود زیرا از دید ایشان قرار نبود که الگوهای مذهبی سردمدار مبارزات باشد.
جان تازه نیروهای مذهبی
در شرایطی که اکثر جریانهای سیاسی و فکری جذابیت خود را از دست داده بودند با قیام 15 خرداد نیروهای مذهبی جانی تازه گرفتند و با تکیه بر شبکههای در دسترس خود شروع به گفتمانسازی کردند. گفتمان آنها نسبتی بسیار تخاصمی با مدرنیته نظام پهلوی داشت. فرهنگ غرب و مدرنیزاسیون برای این جریان مسالهای بود که صرفا وابستگی ایران را در پی داشت و نابود کننده میراث مذهبی و فرهنگی ایران اسلامی تلقی میشد. به همین جهت این تکانه تاریخی سیاسی هرچند به ظاهر امری فراموش شده مینمود اما در میانه دهه 40 و 50 شمسی بود که حسینیه ارشاد دل و روح جوانان و طبقه متوسط ایرانی را ربود و نوارهای سخنرانی امام خمینی دست به دست میشد.
طلیعهای بر یک حیات فرهنگی و سیاسی
درواقع قیام 15 خرداد طلیعهای بود بر شکلگیری یک حیات فرهنگی و سیاسی که بازیگران سیاسی- فرهنگی در اواسط دهه 40 از آن شاید اطلاعات نابی نداشتند اما واقعیت امر این بود که پس از این قیام، مدرنیته شاه، آنقدر که جهانیان تصور میکردند، مردم ایران را راضی نمیکرد. در آن زمان تمام جریانهای سیاسی و فکری قیام 15 خرداد را یک قیام گذرا میدانستند که اساسا نیازی به بررسی آن نیست. اکنون را نباید نگریست که به واسطه پیروزی همان جریان در انقلاب و تاسیس جمهوری اسلامی تاکید زیادی بر این قیام تاریخی میشود. در آن روزگار 15خرداد، برای جریان مبارز سکولار اساسا امری با اهمیت قلمداد نمیشد. حتی خود شاه نیز خیلی برای آن اهمیت قائل نبود.
برخورد دولت به تبع شاه برای ندیدن این صدای مردم به قدری بلاهتبار بود که امروز برای هر تاریخشناسی این قضاوت فقط با خندهای تلخ همراه است. در ۲۶ خرداد روزنامههای تهران خبری به این شرح نوشتند:
«در تاریخ یازدهم خرداد شخصی به نام عبدالقیس جوجو، از لبنان وارد فرودگاه مهرآباد تهران شد و چون مورد سوءظن مامورین گمرک قرار گرفته بود، تحت بازجویی و وارسی قرار گرفت و مبلغی معادل یک میلیون تومان از او به دست آمد که پس از تحقیقات اعتراف کرد که مبلغ مزبور را از طرف جمال عبدالناصر برای افراد معینی در ایران آورده است. تفصیل این جریان به زودی در معرض اطلاع عموم قرار داده خواهد شد.»
قیام 15 خرداد نشان داد که صدای مردم در تاریخ حذف نمیشود. اگر درجایی سرکوب شوند با ادبیاتسازیهای خاص خود در جایی دیگر به حیات خود ادامه میدهد. شاه فکر میکرد که کاملا این قیام را سرکوب کرده و از توان گفتمانسازی این جنبشها اطلاع نداشت. او مست باده نفت بود و باور نمیکرد جریانی که را که طی چند روز سرکوب کرده بود به گونهای انقلابی سر بر آورده نه تنها ایران بلکه تمام منطقه و شاید جهان را تحت تاثیر خود قرار دهد.
روزنامه اعتماد
نظر شما