شناسهٔ خبر: 35916 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

پیوند سیاست و فلسفه در اندیشه شیخ اشراق

سهروردي شناخت معارف و کسب علم و معرفت را براي انسان ضروري دانسته و بهترين جويندگان الهي را کساني مي‎‎داند که هم طالب تاله و هم خواستار حکمت ‎بحثي باشند.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از شبستان؛ آيين سياسي اشراقي بيش از هر چيز بيان باور‎هاي همگاني زمان سهروردي بر پايه اعتبار حکومت افراد دانا و حکيم يا به‎عبارتي همان پادشاه‎ـ‎ فيلسوف افلاطوني است. چنين باوري آن‎گونه که در فلسفه سياسي اسلامي مطرح شده، در اصل افلاطوني است اما سهروردي ارزش‎هاي نمادين شاهان اساطيري ايران را هم با آن پيوند زد. هر اندازه به اين ديد جنبه ‎نظري بدهيم، باز هم جنبه عملي آن مهم‎تر خواهد بود. در گفت‎وگویی با رجبعلي اسفنديار، عضو هيئت علمي پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي و نويسنده کتاب «وجوه سياسي فلسفه شيخ شهاب‌الدين سهروردي» به بررسي فلسفه سياسي اين فيلسوف پرداخته شد که اکنون بخش نخست آن از نظر شما مي‎گذرد:

 

بسياري معتقدند فيلسوف و در واقع هر انديشمندي فرزند زمانه خود است اگر بخواهيم فلسفه سياسي سهروردي را بازنمايي کنيم، ابتدا لازم است شرايط زندگي و آبشخور‎هاي فکري او را بررسي کنيم. سهروردي از چه کساني تاثير پذيرفته بود؟

در قرن ششم هجري‌قمري هم‎زمان با دوره زندگي سهروردي، جهان اسلام شاهد تحولات سياسي‌ـ اجتماعي گسترده‎اي بود. گسترش قدرت سلجوقيان و درگيري‎هاي مذهبي در بلاد اسلامي از طرفي و جنگ‎هاي صليبي از سوي ديگر، توان و قدرت دولت اسلامي را تضعيف کرده بود. اصفهان نيز که محل تحصيل سهروردي بود شاهد نزاع حنفيان و شافعيان بود. در چنين شرايط سختي سهروردي با گرايش‎هاي اسماعيلي مشغول تحصيل علم و دانش بوده است. سهروردي پس از اتمام تحصيلات متداول آن زمان ضمن مسافرت به برخي نقاط ايران، با مشايخ صوفيه ملاقات و از تعاليم آنان بهره جست. در يکي از اين مسافرت‎ها که از سوريه مي‎گذشت، در حلب، ملک ظاهر پسر صلاح‎الدين ايوبي فرمانرواي مشهور مسلمانان را ملاقات کرد و با خواهش او در قصر وي ماند. در اين‎ بارگاه بود که مورد بي‎مهري مقامات مذهبي شهر قرار گرفت و به فساد عقيده متهم شد و در نهايت در سن ۳۸ سالگي به قتل رسيد.

عمده‎ترين اثر سهروردي، کتاب «حکمت الاشراق» است که به‌تنهايي، تمامي انديشه‎‎هاي اين حکيم فرزانه را در خود دارد. به‎طور کلي آثار سهروردي را به سه دسته مي‎توان تقسيم کرد: آثار فلسفي، آثار و رساله‎‎هاي تمثيلي عربي و فارسي و عبادات و ادعيه و ساير مقالات ايشان که دربردارنده کلمات قصار و بيانات موجز اوست. سهروردي در جواني، مجذوب حلاج شده بود و همان‎طور که مي‎دانيد به‎گونه‎اي به سرنوشت او گرفتار شد. وي به‎گونه‎اي متاثر از امام محمد غزالي و کتاب معروف او «مشکوه الانوار» نيز بود. اين کتاب در تنظيم و تدوين تعاليم اشراقي سهروردي نقش به‌سزايي داشته است. بايزيد بسطامي، حسين بن منصور حلاج و شيخ ابوالحسن خرقاني که نمايندگان کامل فيلسوفان حقيقي‎اند بر سهروردي تاثير گذاردند. سهروردي خود تصريح مي‎کند که از فلسفه يونان باستان و مشرب پهلويون يا فهلويون ايراني الهام گرفته است. او رمز‎ها و واژه‎‎هاي خسرواني ايران باستان را به‎کار مي‎گيرد و آثار يوناني نيز از جمله منابعي است که از حوزه اسکندريه و منطقه شامات به او رسيده است.

 

از آنجا که سهروردي کتاب مستقلي در حوزه سياست ندارد، بيشترين رجوع ما براي شناخت انديشه سياسي اين انديشمند  بايد به چه آثاري باشد؟

بنيان نظريه سياسي سهروردي را بايد در ابتداي کتاب «حکمت الاشراق» جست‌وجو کرد. شيخ اشراق در اين اثر بدترين اعصار را زماني مي‎داند که در آن تلاش شخصي وجود نداشته باشد و حرکت انديشه منقطع، باب الهام بسته و طريق نظر مسدود باشد. به اعتقاد او جهان هيچ‎گاه فاقد فلسفه يا فاقد شخصي که عهده‎دار حکمت و اقامت دليل و ارائه توضيحات آن باشد، نبوده است.

سهروردي در اين بحث فلاسفه را نايبان خداوند در زمين، پيغام‌آوران و قانونگذاران در جهان هستي مي‎داند و بدين ترتيب رهبري جوامع انساني را به دست حکيمي متبحر در تاله و بحث مي‎سپارد. از نظر وي، شخص حاکم صرفا به فرمان خدا مي‎تواند حکمران مشروع باشد. با اين بيان، تدبير يا حکومت به‌معناي دقيق کلمه تنها در صورتي قابل توجيه است که از طريق خداوند و در ارتباط با او، يعني به امر الهي باشد. از اين رو يکي از ارکان اساسي سياست اشراقي اين است که در آن حکمرانان توانايي آن را مي‎يابند که دريافت‎کننده فرمان الهي باشند و صلاحيت اقتداري را که از طريق الهي به آن‎ها اعطا شده، داشته باشند. سهروردي نيز مانند ابن‌سينا از انديشه افلاطون به‎منظور فهم و تفسير نبوت بهره مي‎گيرد، اما با توجه به الزامات وحي، توحيد و نگرش اشراقي خود، دگرگوني‎‎هايي در نظام افلاطوني ايجاد مي‎کند. حکومت مطلوب در انديشه سهروردي همانند افلاطون حول محور داناترين دور مي‎زند. با اين تفاوت که داناترين فرد در انديشه سهروردي بايد مستجمع جميع صفات پسنديده بوده و توانايي اتصال به جهان مافوق قمر را داشته باشد. سهروردي نيز مانند فارابي رئيس مدينه را به طبيب حاذق تشبيه مي‎کند، اما طبابت حاکم مطلوب سهروردي تنها در عالم ماده خلاصه نمي‎شود، بلکه روح انسان‎هاي جامعه را نيز در برمي‌گيرد. از اين جهت است که وي در تمام آثار خود اوصاف انسان‎هايي نيک‌سرشت را که توانايي ارتباط با نورالانوار دارند بيان مي‎کند و از اين رهگذر مسير نيل به يک حکومت الهي را روشن مي‎سازد؛ حکومتي که عدالت، پايه و اساس آن است و غايتي جز سعادت و کمال انسان ندارد.

 

فلسفه سياسي سهروردي و بحث مدينه فاضله او از چه آثاري قابل دريافت است؟

هرچند سهروردي داراي آثار مستقل سياسي نيست، اما در آثار متعدد خود از سياست به‌معناي استصلاح خلق و رهبري جامعه غافل نبوده و همواره دغدغه سعادت و رسيدن به عدالت در جامعه را داشته است، از اين رو با اثبات ضرورت زندگي جمعي انسان به رسالت انبيا اشاره مي‎کند و از اين رهگذر پلي به‎سوي حکومت حکيمان مي‎زند. سهروردي ضمن تقسيم عالم به جهان مافوق قمر و ماتحت قمر، انسان‎‎هاي فاني در جهان ما تحت قمر را به جهان بالا سوق مي‎دهد و معتقد است کسي که در سير حرکت چهارگانه، خود را به عالم بالا رساند و درجه کمال را دريابد مي‎تواند رياست طبيعي اين جهان را به عهده گيرد. داستان غربت غربي سهروردي به‎طور کامل اين سير حرکت و بازگشت انسان را به نمايش مي‎گذارد. در اين داستان انسان از ديگر جاي از ناکجاآباد به راه مي‎افتد و در پي هبوطي غمبار بدين غريبستان تبعيد مي‎شود. تمامي سخن قصه غربت غربي اين است که چگونه مي‎توان از غريبستان ر‎هايي يافت و به مأوي نخستين بازگشت. بودن خاکي در نگاه سهروردي برابر با عمري دراز در ظلمت زيستن است؛ در اين هنگام، انسان، زنداني چاه‎سار طبيعت است و ر‎هايي از اين زندان در اعتصام به ريسماني که از ماوراي عالم بدين جهان آويخته شده ممکن است.

 

با اين اوصاف علم و دانش سياست در فلسفه اشراقي سهروردي چه جايگاهي دارد؟

سهروردي همانند ساير فلاسفه اسلامي، حکمت را به دو دسته نظري و عملي و حکمت عملي را به سه دسته خلقيه، منزليه و مدنيه تقسيم مي‎کند و در بحث حکمت مدنيه، جايگاهي براي سياست قائل است. شيخ اشراق مانند فارابي بحثي مستقل از مدينه‎ها را ندارد اما با نگاهي کلي به سياست، در پي رهبري فرزانه براي مدينه است تا آن را به عالم مافوق قمر متصل سازد. از آنجا که وي اين جهان را نردبان ورود به عالم عقل و معنا تصور مي‎کند، سياست را به‎منزله ابزاري براي نيل به سعادت مي‎نگرد. بر اين اساس درصدد است تا با ارشاد خلق و هدايت آن‎ها براي رسيدن به عالم معنا، به رهبري حکيم متاله دست يابد. سهروردي، در بحث انسان‎شناسي به تعلقات انسان به جهان مادي اشاره مي‎کند و زندگي دنيوي را با سه نوع معرفت همراه مي‎داند؛ معرفت نفس، معرفت خداوند و معرفت فرايض و سنن شرعي مثل خوردن، پوشيدن و... . قسم سوم اين معارف به نگاه انسان به زندگي دنيوي اشاره مي‎کند و از اين رهگذر سهروردي به سياست از باب تداوم، توسعه و تعالي زندگي دنيوي نظر مي‎افکند زيرا شناخت واجبات و سنت‎هاي شرعي در نظر وي، شناخت نياز‎هاي دنيوي انسان است که قانونگذاري و تشريع بر مبناي آن صورت مي‎گيرد. در يک کلام مي‎توان اين تعبير را در خصوص نوع نگاه سهروردي به سياست بيان کرد که باور‎هاي او بر پايه اعتبار افراد دانا و حکيم يا به‎عبارتي همان حکيم حاکم افلاطوني استوار است.

 

 حکمت نظري و عملي در نظام فکري سهروردي چگونه تعريف و طبقه‌بندي مي‎شود؟

امور دنيوي در نگاه سهروردي به دو بخش تقسيم مي‎‎شود؛ اموري که به اعمال انسان تعلق نمي‎‌گيرد مثل آسمان و زمين و ديگر امور مربوط به آن‎هاست. وي از نوع اول به حکمت نظري و از دسته دوم به حکمت عملي تعبير مي‎ کند و حکمت عمليه را به سه قسم خلقيه، منزليه و مدنيه تقسيم مي‎‌کند و دانستن اين امور را براي بقاي زندگي دنيوي ضروري مي‎ داند. شيخ اشراق چهار اصل عدالت، حکمت، شجاعت و عفت را لازمه‎ سلوک عملي مي‎‎داند و تاکيد مي‎‌کند اصل لازم در اين چهار عنصر اصل توانايي و اعتدال است نه افراط و تفريط. وي بحث مستقلي از مدينه ندارد اما از مباني او به دست مي‎‎آيد که سياست به‌منزله‎ ابزاري براي رسيدن به سعادت است.

 

مباني فلسفه سياسي شيخ اشراق چيست؟

وقتي سخن از مباني فلسفه سياسي انديشمندي به ميان مي‎آيد بايد به‌شکل منطقي به‎سراغ مباني معرفت‌شناختي، هستي‌شناختي، انسان‌شناختي و غايت‌شناختي او رفت. براي بررسي انديشه سياسي شيخ اشراق نيز بايد از همين الگو پيروي کرد. کليدي‎ترين مفهوم انديشه سياسي شيخ اشراق مفهوم نور است. وي در بحث شناخت عالم، عالم نور را در مقابل عالم ظلمت قرار مي‎دهد و نور را محتواي هستي و ظلمت را حد و مرز و قالب آن معرفي مي‎کند. سهروردي با مقابل هم قرار دادن نور و ظلمت، شکل خاصي از جهان‎شناسي را ارائه مي‎کند که در آن جهان موجودات در تحت قمر در درون خود تنها با اتصال به جهان مافوق قمر مي‎تواند از نور و ضوء بهره بگيرد. با اين بيان براي شناخت هستي از نورالانوار شروع مي‎کند. شيخ اشراق در بحث انسان‎شناسي با اثبات اين نکته که نفس ناطقه انساني جوهري روحاني دارد به اختلاف نفوس انسان اشاره مي‎کند و نفوس قوي، شريف، خير، حکيم، رحيم و حُر را معلول نفوس عالي‎ترين و بزرگ‎ترين و روشن‎ترين کواکب از اجرام سماوي مي‎داند و نفس ضعيف، خسيس، جاهل، شرير و قاسي را معلول نفوس فروتر و کوچک‎تر از سماويات مي‎داند. وي انسان‎ها را داراي جوهر متفاوت مي‎داند، لذا احوال نفوس آن‎ها را نيز به‎طور طبيعي مختلف مي‎داند. سهروردي در بحث انسان‎شناسي به بيان احوال نفوس ۱۲ گانه مي‎پردازد و از اين نفوس، نفس‎هاي قابل تعليم را معرفي مي‎کند. شيخ اشراق کمال انسان را در تجرد از ماده به اندازه طاقت و تشبه به مبادي مي‎داند و معتقد است اگر انسان عفت، شجاعت و حکمت عملي را به دست آورد، حصول اين ملکات اخلاق و علوم براي او لذتي وصف‌ناشدني ايجاد مي‎کند.

از نظر سهروردي، حکمت الهي از جانب خداوند و از طريق وحي به ادريس پيغمبر يا هرمس رسيده است. سپس اين حکمت به دو شاخه تقسيم شد که يکي به ايران آمد و ديگري به مصر رفت و از آنجا به يونان رفته و سپس وارد تمدن اسلامي شد. سهروردي خود را نقطه کانوني دانسته که اين دو ميراث حکمتي را که از شاخه واحد نخستين پيدا شده، دوباره به نقطه واحد رسانده است.

انديشه وي بر آن بود که از طرفي حکمت زرتشت و افلاطون را با يکديگر ترکيب کند و از طرف ديگر، حکمت واحد، کلي و جاودانه‎اي را به‎وجود آورد که از آموزه‎‎هاي ديني و اسلامي برخوردار باشد. شيخ اشراق از جمله کساني است که براي حکمت عتيق اهميت فراوان قائل شده و حکماي باستان را در درک حقيقت مصيب دانسته است. وي به همان اندازه که به حکماي قديم مشرق‌زمين اهميت مي‎دهد، به حکماي قديم مغرب‌زمين نيز توجه مي‎کند. حکمايي که سهروردي از آنان به خليفه‌الله تعبير مي‎کند، از راه تجربه اشراقي و حکمت ذوقي به حقايق دست مي‎يابند و به آموختن نيازي ندارند و حق مطلب را بدون مطالعه کتاب درک مي‎کنند. در واقع به گفته ايشان حدس قوي است که اين افراد را خليفه روي زمين مي‎کند. اين همان حکمت لدني است که سهروردي از آن ياد مي‎کند. حکمت ذوقي سهروردي بر دو پايه استدلال، شهود و اشراق استوار است: اشراق همان ظهور نور الهي بر دل و جان سالک و پرتو افکندن آن انوار قاهره عقلي بر قلب و پرتوپذير شدن قلب از لمعان آن نور قاهر است. فلاسفه معاصر معتقدند سهروردي از ابتدا ذوق اشراقي داشته و حتي قواعد فلسفه مشاء را با توجه به ذوق اشراقي خود تدوين و تفسير کرده است. روش شيخ اشراق اين بود که براي پيروان خود قاعده مشائيان را بيان مي‎کرد و سپس آنان را به حکمت ذوقي ارجاع مي‎داد.

 

انديشه سياسي سهروردي چه نسبتي با مباني فلسفي او دارد؟

سهروردي شناخت معارف و کسب علم و معرفت براي انسان را ضروري مي‎‎داند و راه علم و دانش را مسدود ندانسته و بهترين جويندگان الهي را کساني مي‎‎داند که هم طالب تاله و هم خواستار حکمت ‎بحثي باشند. نظام هستي در نگاه سهروردي مبتني بر تجلي انوار است. وي با مقابل هم قرار دادن نور و ظلمت، شکل خاصي از جهان‎‎شناسي را ارائه مي‎‌کند که در آن جهان موجود در تحت قمر در درون خود تنها با اتصال به جهان مافوق قمر مي‎تواند از نور و ضوء بهره گيرد و به همين سبب وي براي شناخت هستي، از مبدا آن يعني واجب‎‌الوجود آغاز مي‎‎کند و ضمن معرفي و بيان صفات او به چگونگي خلقت افلاک مي‎‎پردازد. تز اصلي شيخ اشراق معنا يافتن در مواجهه با خداوند است. براي او متافيزيک نور تنها تقسيمي آنتولوژيک درباره جهان نيست، او به سرنوشت ويژه بشر مي‎‎انديشد. ايمان داشتن به خدا و عشق ورزيدن به او و در واقع تعين يافتن از سوي امر قدسي و نشان دادن اينکه امري وراي هستي بشري آن را معين مي‎‌دارد و معنا مي‌بخشد، همه و همه از يافته‌‎‎هاي سهروردي است که اين معنايابي، امري حقيقي و غيرموهوم است. در نگاه سهروردي به غايت انسان، دو گرايش، يکي گرايش برين که در فرا رفتن از خويشتن متبلور مي‎شود و ديگري گرايشي فرودين که بشر را به قعر غريزه مي‎خواند، در نهاد آدمي ‎ستيزي دمادم پديد مي‎آورند. وي خير در جهان خلقت را بيش از شرور مي‎‎داند و کمال آدمي را در خير جست‌وجو مي‎کند. سهروردي کمال انسان را در تجرد از ماده به اندازه‎ طاقت و تشبه به مبادي مي‎داند و معتقد است اگر انسان عفت، شجاعت و حکمت را براي خود حاصل کند، حصول اين ملکات اخلاقي براي او لذتي وصف‌ناشدني ايجاد مي‎‎کند. وي چهار اصل عدالت، حکمت، شجاعت و عفت را لازمه سلوک عملي مي‎داند و اصل لازم در اين چهار عنصر را اصل توانايي، اعتدال و ميانه‌روي مي‎‎داند.

ادامه دارد/

نظر شما