فرهنگ امروز/ رضا داوری اردکانی:
مسئلهی علم، پژوهش و تحصیل معمولاً باید اموری باشند كه به صرافتطبع صورت گیرند. یك جامعهای علاقه و توجهی به علم پیدا میكند و علم را طلب میكند و معمولاً نمیپرسد كه چرا باید علم را طلب كرد و مشكل طلب علم چیست؟ ما امروز این سؤال را میپرسیم، پس ظاهراً باید مشكلی در راه پیش آمده باشد. شاید جامعهشناسان تشبیه مرا نپسندند و من هم نمیخواهم در تشبیهی كه میكنم مشبه و مشبهبه را یكی بگیرم؛ اما هر جامعهای یك ارگانیسم است و چنانكه ارگانیسم اجزائش هماهنگ است، جامعه هم باید اجزای هماهنگ داشته باشد. ارگانیسم ما چندان ظریف است كه اگر یك غده یك اپسیلون بیشتر یا كمتر ترشح كند نظم حیات ما را به هم میزند. جامعه از این هم ظریفتر است، منتها چون بزرگ است و چون بزرگتر از فرد است ما این ظرافت و حساسیتش را حس نمیكنیم. اگر چیزی در جامعه متناسب با مجموعه نباشد، در جای خودش قرار نگرفته باشد و به عبارت دیگر، هماهنگی و همسازی با مجموعه نداشته باشد، آنوقت همهی نظرها را متوجه خودش میكند، مانند كسی كه بیمار میشود و همهی ذكر و فكرش متوجه بیماری و محل و موضع بیمار میشود.
هم جامعهی اروپایی و هم جامعهی ما به علم توجه كردهاند. ما یك بار در دورهی اسلامی از قرن دوم هجری به علم دنیا توجه كردیم، باید بگویم كه مركز این توجه هم خود نیاكان ما بودند. به عبارت دیگر، علم ممكن است از بیرون گرفته شود؛ اما طلب از درون است. اگر طلب از درون نباشد همهی علم دنیا را یك جایی جمع كنند غیر از طالب، بهرهای از این علم نمیبرد و اصلاً نمیبیند و توجهی نمیكند. باید دید چه پیش آمده و چه توجه و تعلق و طلبی پیدا شده كه نیاكان ما به چین و هند و رم و یونان رفتند و همهی علوم زمان را فرا گرفتند. البته وقتی چیزی از بیرون وارد یك عالَم میشود با مخالفتهایی مواجه میگردد؛ اما مخالفتها در دنیای اسلام چنان نبود كه اجازه ندهد آن علوم جذب و هضم شوند. شاید بیگانهترین علم فلسفه بود؛ چراكه نجوم و موسیقی و ... علومی بودند كه كاربردی بوده و از آنها استفاده میشد؛ اما فلسفه، مورد نیاز هیچكس نبود و هیچ حاجتی را رفع نمیكرد، معهذا فلسفه هم اخذ شد و جای خودش را در عالم ایرانی، اسلامی پیدا كرد. حالا اینكه این جایگاه كجا بود و چه اثری كرد و چه تاریخی پیدا کرد، اینجا مجال بحثش نیست.
در دورهی جدید كه علم اروپایی را گرفتیم با طلب نگرفتیم؛ یعنی اصلاً علم نمیخواستیم. در قرن دوم كه علم را گرفتند نتیجه و فایده نمیخواستند، بلكه علم میخواستند و چون علم میخواستند به علم رسیدند؛ اما این بار ما علم نمیخواستیم اسلحه و توپ میخواستیم، صنایع میخواستیم، ساعت و پارچه و ابزار و وسایل زندگی و بهطوركلی كالاهای تكنیكی كه اروپا ساخته بود نظر ما را جلب كرده بود و ما اینها را میخواستیم و چون بین علم و تولید این كالاها یك پیوستگی بود، علم را هم خواستیم. اولین توجهها در عصر صفویه پیدا شد و توجه آشكارتر وقتی بود كه جنگهای ایران و روس درگرفت. البته در جنگهای صفویه با عثمانیان، عثمانیان توپ به كار برده بودند؛ اما در جنگهای ایران و روس بود كه این توجه به وجود آمد كه روسها وسایل و امكانات و تعلیماتی دارند كه ما آنها را نداریم، از آن زمان یك طلب رسمی پیدا شد كه طلب علمی نبود.
مسئلهی عباسمیرزا، گرفتن علم نبود بلكه سؤالش از افسر فرانسوی این بود كه شما چه مزیتی بر ما دارید؟ شما چه ترجیحی بر ما دارید؟ چرا شما به كارهایی توانا هستید كه ما توانا نیستم؟ این سؤال، سؤال بدی نیست و اگر تعقیب میشد شاید به جاهای بهتری میرسید. بههرحال، مطلب این است كه من فرماندهی جنگ هستم و سلاحهایی میخواهم كه روسها یا اروپاییها دارند. از آن زمان كه معلوم شد كه اینها بههرحال مقدماتی علمی نیاز دارد، اعزام محصل به اروپا شروع شد. كسانی را به اروپا فرستادند كه فنون و تکنیکهای آن زمان را یاد بگیرند. یك قدری دیرتر، كسانی فرستاده شدند كه علوم را بیاموزند و تا دههها كسی برای فرا گرفتن علوم انسانی به اروپا نرفت. بعد از مدتی امیركبیر به فكر افتاد كه به جای اینكه محصل به خارج فرستاده شود، علم به ایران بیاید و مدرسهی دارالفنون را تأسیس كرد و البته كار مشكلی بود.
تأسیس مدرسهی دارالفنون از عهدهی امیركبیر برمیآمد و وقتی امیركبیر كشته شد، مدرسه با همهی علاقهای كه در اوایل ناصرالدین شاه به آن داشت كمكم ضعیف و ضعیفتر شد تا به جایی رسید كه تقریباً تعطیل شد. ببیند این چه سِری است كه ما در دورهی اول نهضت علمی خود، از كوچك و ساده شروع كردیم و بهتدریج پیش رفتیم و به كمال رساندیم. ما علوم چینی و یونانی و هندی و خلاصه همهی اقوام آن زمان را گرفتیم و چیزی بر آن افزودیم و در آن تصرف كردیم و در آن علم صاحبنظر شدیم؛ اما در دورهی جدید با وضع به نسبت خوب شروع كردیم و بهتدریج تنزل كردیم، تنزل كردیم، تنزل كردیم تا بعضی از مؤسسات به تعطیلی رسید. دارالفنون، مدرسهی علوم سیاسی مثالهایی از این سیر هستند و مثالهای بسیاری در مؤسسات غیرآموزشی و غیرعلمی هم میتوانید پیدا كنید. جهت این امر این است كه در حقیقت برای آن چیزهایی كه طلب میكردند فكر نكرده بودند و به بنیادش نیندیشیده بودند. نمیدانستند كه چگونه باید به مقصود برسند، صرفاً دیده بودند كه اروپا از این راه به مقصود رسیده، فكر كرده بودند كه اگر اینها نیز تقلید كنند به مقصود میرسند و هیچوقت به این فكر نیفتادند كه ممكن است شكست هم بخورند.
ما ۲۰۰ سال است كه یك راه را تكرار كردهایم و هیچكس نگفته است كه چرا موفق نشدیم؟ چرا دارالفنون موفق نشد؟ ما و ژاپنیها و عثمانیها تقریباً در یك زمان دارالفنون[۱] درست كردیم، دارالفنون ما و عثمانی به دانشگاه مبدل نشد؛ اما ژاپن شد. زمانی كه باید یك راه را طی كرد و كاری را به انجام رساند، اگر ببینید كه وسایلی كه استفاده میكنید كارساز نیستند و كاربرد این وسایل نتیجه نمیدهد، آنوقت میپرسید كه چرا و چه بكنیم؟ اینجا هم همین مسئله رخ داد، آیا علمی كه ما آموختیم نقصی داشت؟ این علم با ما و روح ما، فكر و ذكر ما و مقاصد ما نمیخواند یا ما از آن بد استفاده كردیم؟ چه میبایست میكردیم كه نكردیم؟ آیا با این وسایلی كه در اختیارمان هست، میشود به مقصدی كه داریم، برسیم؟ آیا این وسایل متناسب با هدف ماست؟ برای رسیدن به هر مقصودی كه هر وسیلهای را نمیتوان به كار برد. اساساً وسایل بهتبع مقصود ساخته میشوند، وسایل و مقاصد با هم تناسب دارند.[۲]
ما مدرسه تأسیس كردیم دانشگاه ایجاد كردیم قبل از آن دارالمعلمین تأسیس کردیم و پیشتر از آن مدرسهی علوم سیاسی تا برسد به دارالفنون، در همهی این اقدامات در حقیقت كار ما «آموزش» بود. آموزش هم در دارالفنون آموزشهای خاص نظیر مهندسی، توپخانه، داروسازی و... بود. اینها البته مفید بود؛ اما علم و لااقل علم جدید تا در حد آموزش است جامعه را ثابت نگه میدارد یا به تعبیری جامعه در حال سكون میماند. اصلاً این علم، علمی نیست كه كارش با آموزش تمام شود. علمی كه در دورهی جدید به وجود آمده عین پژوهش است. اصل جامعهی جدید، اصل تجدد و اصل پیشرفت است و پیشرفت با علم و پژوهش حاصل میشود. آموزش لازم است و تا مرتبهای یا مراتبی از آموزش نباشد كسی مستعد و توانای پژوهش نمیگردد؛ اما این تاریخ آموزش ما خیلی طولانی شده است، ما ۱۵۰ سال پیش دارالفنون و ۷۶ سال پیش دانشگاه تهران را تأسیس كردیم؛ ولی دانشگاه تهران تا ۲۰ یا ۳۰ سال پیش –و اگر خیلی بخواهیم مسامحه بكنیم تا ۴۰ سال پیش- با پژوهش آشنایی و سروكاری نداشت و وظیفهی خود را پژوهش نمیدانست. در تمام این مدت -كه غریب به ۷۰ الی ۸۰ سال میشود- ما آموزشگاه علوم جدید داشتیم نه پژوهشگاه. بعد از انقلاب بود كه عدد دانشگاهها افزایش یافت و آموزش عالی توسعه پیدا كرد و پژوهش پیدا شد.[۳]
مشكل عمده در تمام جهان توسعهنیافته مشكل دشواریابی است، ممكن است ما حس كنیم كه در راه مشكل قرار گرفتیم؛ اما درك این را كه چرا این راه مشكل است و مشكل این راه چیست (راه تاریخ را عرض میکنم) آنقدرها آسان نیست. بعد از جنگ بینالملل دوم، كشورهای آسیایی، آفریقایی و آمریكای لاتین نهضتهای ضد استعماری و استقلالطلبی داشتند و بسیاری از كشورها به استقلال سیاسی رسیدند. در آن زمان كه من كموبیش وضع و روحیهی آن را به خاطر دارم، امید و آرزو این بود که همهی مشكلات رفع شود و کشورهایی كه به استقلال میرسند بهسرعت راه علمی شدن و صنعتی شدن (چیزی كه بعدها توسعه خوانده شد) طی شود. قسمت اول این آرزو برآورده شد، كشورهای مستعمره به یك استقلال سیاسی صوری دست پیدا كردند و استعمار بهصورت قدیم تقریباً پایان پیدا كرد؛ اما بدون اینكه مردم كشورهای مستعمره توجه بكنند، استعمار نو به وجود آمد. برای كشورهای مستعمره استقلال به وجود آمد؛ اما غربی شدن كه یك آرزو بود متحقق نشد (غرب یعنی اروپایی غربی و آمریكای شمالی همهی آن چیزهایی كه اینها دارند، داشته باشیم)، خیلی زود معلوم شد كه داشتن آن چیزهایی كه غربی دارد آنقدرها هم آسان نیست، معهذا اندیشهای در این كشورها به وجود نیامد كه موانع غربی شدن را بسنجد.
توجیهاتی در این خصوص كه چرا نمیشد این راه را طی كرد، مطرح شد و میشود. یكی میگوید اروپا ۳۰۰ سال در راه تجدد كوشیده است، این علم جدید، تاریخ ۴۰۰، ۵۰۰ ساله و تمدن جدید، تاریخ ۲۰۰، ۳۰۰ ساله دارد. كسانی خیال میکردند كه میشود راه طیشده را بهسرعت پیمود، آنها تجربه دارند و ما از تجربهی اروپا استفاده میکنیم و راهی را كه آنها در ۲۰۰ سال طی کردهاند، ما در ۱۰، ۲۰ سال طی میكنیم؛ اما این امر واقع نشد. در حال حاضر از دههی ۵۰ میلادی ۶۰ سال گذشته است و این فاصله اگر بیشتر نشده باشد، (كه به نظر من شده است) همچنان محفوظ مانده است.
توهم رشد علمی با معیارهای كمی و وارداتی
علم و تكنولوژی چنان اهمیت دارد كه هیچ قومی نمیتواند از آن صرفنظر كند. علم و تکنولوژی استوانهی عالم غربی و عالم توسعهیافته است. توسعه با علم صورت گرفته است و هر قومی كه فكر توسعه باشند ناگزیر باید علم داشته باشد. کموبیش در این ۲۰، ۳۰ سال اخیر این توجه پیدا شده است كه چه نیازی به علم داریم؟ چرا باید به سمت علم برویم؟ چگونه باید در راه علم برویم و چه مشکلها و موانعی در راه علم ما وجود دارد؟ من نمیگویم همهی ما این را بهخوبی آموختیم و بهخوبی درك كردیم و بهخوبی میدانیم كه سروكارمان با علم چیست و به چه علمی باید بپردازیم، چگونه باید بپردازیم؛ ولی به هر تقدیر گام مهم در این راه این است كه مشخص كنیم علم چه جایگاهی در كشور ما دارد و در هر شاخهی آن چه مسیری را طی کردهایم.
فرهنگستان علوم که ۲۰ سال پیش تأسیس شد در یكی از اولین جلساتش من پیشنهاد كردم كه در آغاز كار لازم است كه بدانیم در علم به چه راهی رفتهایم، الآن كجا هستیم و كجا میتوانستیم باشیم؟ هماكنون كه كار را شروع میکنیم به كدام سمت باید برویم؟ مطلب خیلی ساده بود و من خیال میکردم كه سؤال آسانی مطرح كردم و هر كدام از ما در رشتهی خاصی كه هستیم، میتوانیم بیاییم وضع علم خودمان را بیان كنیم، بگوییم چه مشكلاتی در این راه بوده و حالا به كدام مرحله رسیدهایم. من كه معلم فلسفه هستم بر فلسفهی ما چه گذشته، در فلسفهی جدید چه حاصل شده، ما چه مقامی در فلسفه داریم، حالا چه تواناییهایی داریم، چه امكاناتی داریم و چه میتوانیم بكنیم؟ بعدها به تجربه فهمیدم كه خیلی پرتوقع بودهام، از دانشمند نباید توقع داشت كه به تاریخ علم بپردازد، به شرایط پیشرفت علم بپردازد. فیزیكدان در فیزیك تحقیق میکند، زمینشناس پژوهش زمینشناسی میکند، آموزش زمینشناسی میدهند؛ اما از زمینشناس نباید توقع داشت كه شرایط پیشرفت در علم شیمی را بگوید.
این كارِ مجموعهای از دانشمندان و اهلنظر و اهلعمل است؛ یعنی كسانی كه صاحب فضیلت عملی هستند، میدانند كه كی و كجا چه كار باید كرد. كسانی هستند كه این فضیلت و این درك را دارند؛ ولی بههرحال این سؤال مطرح شده كه ما كجا هستیم و چه كار باید بكنیم و علم ما در چه وضعیتی است؟ هرچند در جامعه ممكن است پاسخ به این سؤالات گرفتاریها و مشكلاتی پدید بیاورد. چند سال پیش من یكی، دو مقاله نوشتم كه این تعداد مقالات نشانهی پیشرفت علم نیست، خب، یك سوءتفاهم هم پیدا شد كه چگونه میگویید تعداد مقالات نشانهی پیشرفت علم نیست؟ مقاله اگر نشانهی پیشرفت علم نباشد، نوشته و كتاب اگر نشانهی پیشرفت علم نباشد، پس نشانهی پیشرفت علم چیست؟ پاسخ این سؤال خیلی ساده است، كتاب بد كه نشانهی پیشرفت علم نیست، تكرار حرف كه نشانهی پیشرفت علم نیست. در میان کتابهایی که در بازار كتاب ما وجود دارد کتابهای تكراری، کتابهای خطابی، کتابهایی كه هیچ بار معنایی و محتوایی در آنها نیست، بسیارند. وقتی غربال میکنید چیزی تو غربال نمیماند.
بنابراین، اینكه تعداد كتاب چقدر است، كافی نیست نه اینكه بگویم تعداد كتاب زیاد نباشد، هرچه كتاب و مقاله زیادتر بهتر؛ ولی به شرط آنكه به صرف افزایش كمی مقالات رضایت ندهیم. شخصی كه رئیس یكی از مراكز فهرست كردن مقالات بود در جایی نوشته بود كه سرعت رشد علم در بخشهای مختلف جهان متفاوت است، در آسیا و اگر به نسبت بگیرید در همهی جهان، سرعت علم ایران از همه جا بیشتر است و بعدش اگر درست یادم مانده باشد چین و تركیه در رتبههای بعدی هستند. توجه كنید، نگفته كه علم ایران و چین و تركیه در همه جای جهان بالاتر است، میگوید سرعت رشد علم در ایران و تركیه و چین بسیار زیاد است. این سرعت بهطور مثال در آمریكا بسیار كم است، معنی این حرف این نیست كه علم چین به علم آمریكا رسیده است، بر اساس گفتههای وی رشد علم در آمریكا كمتر از سرعت رشد علم در چین، تركیه و در ایران است؛ اما این ملاكها چیست و تا چه اندازه اعتبار دارد؟ تا آنجایی كه من میدانم بهترین و شاخصترین ملاكی كه دارند مقالهشماری است. ما در سالهای اخیر آموزش عالی را توسعه دادیم دانشجویان ما موظفند كه مقاله بنویسند، موظفند كه این مقالات را در مجلات رسمی داخلی و خارجی و بیشتر خارجی به چاپ برسانند. مقالهای كه با الزام نوشته بشود و چاپ بشود با مقالهای كه با صرافت طبع نوشته میشود قابل مقایسه نیست. كارهای ماندگار یك جامعه همواره کارهایی بوده است كه با صرافت طبع انجام شده باشد.
من در اینكه ما مجلهی علمی، پژوهشی یا تخصصی داشته باشیم بحثی ندارم؛ اما الزام اینكه مقاله باید در مجلهی علمی، پژوهشی باشد، الزام اینكه مقاله باید در فلان مجله باشد، این مسئلهای است كه اگر نتایج خوب داشته باشد به همان اندازه هم نتایج بد دارد.
دانشجوی ما برای اینكه فوق لیسانس یا مدرك دكترایش را بگیرد باید در مجلهی علمی، پژوهشی یا مجلهی آی. اس. آی كه ما ملاك گذاشتیم مقاله چاپ كند. این دانشجو باید ۶، ۷ ماه وقت و فكرش را صرف این بكند كه یك مجله پیدا كند كه یك مقاله چاپ كند، این جدای از این است كه مقالهاش پذیرفته بشود یا نشود؟ در نهایت هم میبینیم كه به ناچار مقالهاش را در مجلهای در فلان شهرك پاكستان در مجلهای كه هیچکس نمیخواند چاپ كرده است. بعد آمار میگیریم و میگوییم كه علم در كشور ما ترقی كرده است، در سال دانشمندان ما ۱۶۰۰۰ مقاله نوشتند، آنوقت میگوییم عجب كار بزرگی كردند، تحسین میکنیم، دانشمندانشان ۱۶۰۰۰ مقاله نوشتند؛ اما در بین این ۱۶۰۰۰ مقاله باید ۱۶۰ مقاله باشد كه در عالم جلوه كند و در جهان علم به آن توجه و اعتنا شود. مقاله در صورتی خوب است كه تعریف مقاله داشته باشد وگرنه مقالهای كه من میروم یك ساعت در كتابخانه مینویسم كه كار كتاب را نمیکند. برای نوشتن یك كتاب ۱۰۰۰ ساعت باید در كتابخانه كتاب بخوانم تا ۲۰۰، ۳۰۰ صفحه كتاب بنویسیم.
اگر قرار باشد ما ۳۰۰۰۰ استاد داشته باشیم و این ۳۰۰۰۰ استاد هفتهای یك مقاله بنویسند ما هفتهای ۳۰۰۰۰ مقاله و ماهی ۱۲۰۰۰۰ مقاله و سالی ۱٬۴۴۰٬۰۰۰ مقاله خواهیم داشت. مقاله حاصل پژوهش و پژوهش كار صبورانهی مستمر و طولانی است. علم با عجله سازگاری ندارد. آنچه كه من گفتم و در اذهان اسباب سوءتفاهم شده و همچنان اسباب سوءتفاهم میشود. این است كه علم به تكنولوژی پیوسته است بهخصوص در این ۳۰ سال اخیر كه كلیهی مقالات مهمی كه در جهان علم و تكنولوژی نوشته میشود وارد بازار میشود. این مقالات میبایست تكنولوژی ما را شكل دهد، حالا آیا واقعاً آنچه مینویسیم پژوهش تكنولوژیك است؟
یك ملاك دیگر مطرح كنم تا بهتر بتوانیم به این سؤال پاسخ دهیم. ما در تكنیك و تكنولوژی بیتردید مشكلاتی داریم؛ اما بههرحال، در حال تمرین هستیم، صنایعی داریم كه این صنایع نوپا هستند، این صنایع باید راه بیفتد، برای راه افتادن این صنایع باید پژوهش بشود؛ اما ما چنین پژوهشهایی نمیکنیم. استادان شیمی ما میگویند مسائل شیمی را ما مطرح نمیکنیم، مسائل شیمی كه ما در عمل به آن میپردازیم مسائل مشهور جهانی است. واضحتر بگویم نسبتی میان مسائلی كه اساتید ما در مقالاتشان به آن میپردازند با صنعت و تكنولوژی داخلی وجود ندارد و این یعنی فقدان رابطه میان پژوهش و تكنولوژی ما.
بنابراین اگر قصد مقاله نوشتن داریم باید طوری مقاله بنویسیم كه مسئلهای را كه به آن مبتلا هستیم در آن طرح بشود یا مسائلی كه دیگران دارند دوباره طرح كنیم و طرحش را توجیه كنیم و به مسئله پاسخ دهیم و آنوقت است كه این ۱۶۰۰۰ مقاله نه فقط ما را به جایی میرساند كه بگویند سرعت رشد علمشان بیشتر از دیگران شده، بلكه ما را خیلی زود به جایی كه علم ما هم میشود نظیر علم آنها و در مرتبهی علم آنها قرار میگیرد، میرساند.
ادامه دارد...
ارجاعات:
[۱] - البته آنها اسمش را دارالفنون نگذاشته بودند، ما «پلیتكنیك» را به «دارالفنون» ترجمه كردیم.
[۲] - گاه اشتباهی صورت میگیرد كه ظاهراً الفاظ ما را به این اشتباه میاندازند و آن اینكه «وسایل و هدف با هم تناسب دارند» گاهی ترجمه میشود كه «هدف وسیله را توجیه میكند»، این در حالی است كه هدف وسیله را توجیه میكند حرف دیگری است. همیشه هدف وسیله را توجیه نمیكند و باید مشخص شود منظور هدف تاریخی است یا هدف اخلاقی یا هدف انسانی، هریک حكم خودش را دارد. بههرحال، من اگر گفتم هدف و وسیله با هم تناسب دارند كسی فكر نكند كه گفتم هدف وسیله را توجیه میكند.
[۳] - عوامل مختلفی در اینكه چرا اینگونه شد دخیل بودهاند؛ مانند تجربهی تاریخ، پیشرفت علم، افزایش عدد متعلمان و دانشجویان. توسعهی آموزش خودبهخود امكان و شرایط پژوهش را قدری فراهم میكند، گرچه همهی شرایط را فراهم نمیكند.
متن سخنرانی در کانون اندیشه جوان سال ۱۳۸۹
نظر شما