فرهنگ امروز/ جرالد گایوس*، مترجم: سعید ماخانی:
۳-۲. نظریهی حداقلی و بسط حس عدالت
همانطور که در بخش ۲-۱ توضیح دادم، مرحلهی نخستین استدلال پایداری به این موضوع بازمیگردد که افراد در یک جامعهی بسامان که توسط عدالت بهمثابهی انصاف تنظیم شده باشد، خواهند توانست حس عدالت را به شکلی مؤثر بسط دهند؛ یعنی تمایلی برای برآورده کردن اصول عدالت.[۱] راولز حس عدالت را تمایلی طبیعی و مؤثر برای کاربست و عمل بر اساس اصول عدالت تعریف میکند (TJ,۴۲)، او میبایست دست به تبیینی بزند تا نشان دهد که چگونه میتوان حس عدالت را در این معنای مهم برقرار کرد؛ به همین جهت او تبیینی از توسعهی اخلاقی (moral development)را شرح میدهد (weithman, ۲۰۱۳; ۲۸۴).
فهم این مسئله بسیار مهم است که این روانشناسی اخلاقی بر پایهی طرفها در وضع نخستین طراحی شده است و تحت تأثیر انتخاب اصول در روند روانیدن (justification) قرار دارد[۲] (TJ, ۴۰۵).
در اخلاق اقتدار (Morality of Authority) بهعنوان بخشی از تبیین توسعهی اخلاقی که راولز آن را تحت تأثیر پیاژه مطرح میکند، یک کودک میآموزد تا بدون ترس از تنبیه بر اساس قواعد اخلاقی (percepts) عمل کند و این خود به سرچشمههای چنین عملی در اقتدار والدین بازمیگردد (یا به عبارت دقیقتر افراد قدرتمند). البته این قواعد اخلاقی به شکل عمومی دنبال نمیشوند، بلکه آنها در ارتباط با خرد و سرشت کودک مطرح میشوند (TJ, ۴۰۸). نخستین مرحله در توسعهی اخلاقی، ایستار طبیعی عشق را پیشفرض میگیرد و این همان عشق و اعتماد به اشکال اقتدار والدین است که تمایلاتی را برای عمل بر اساس قواعد اخلاقی استنتاج میکند. اگرچه راولز به طور آشکار در مورد چنین مسئلهای بحث نمیکند، اما گاهی اوقات خطوط پیامدهای جانبی در امتداد اصل ارسطویی قرار میگیرد و بر همین اساس است که کودک آرزو میکند تا به نوعی شبیه همان چیزی بشود که والدین او هستند (TJ, ۴۰۸).
مرحلهی بعدی خود اخلاق اقتدار است و زمانی طرح میشود که کودک در انجمنهای مختلف مشارکت میکند. ایستارهای مطرح در اینجا با نوعدوستی و دوستی با هم ایفای نقش میکنند. «به محض اینکه ظرفیت یک فرد برای احساس نوعدوستی در تطابق با نخستین قانون روانشناختی تحقق یابد ... آنگاه وقتی که همتایان او با نیت مشخص مطابق تکالیف و وظایفشان عمل کنند، آن فرد احساسات دوستانهاش را در برابر آنان توسعه میبخشد ...» (TJ, ۴۱۱) و این باعث تحقق تمایلی بهسوی «ایدئالهای جایگاه فرد» میشود (TJ, ۴۱۲). پیامدهای جانبی برای اصل ارسطویی به طور آشکار در اینجا مشخص شده است، مشاهدهی تواناییها و مهارتهای دیگران بهصورتیکه وظایفشان را انجام میدهند، باعث میشود تا ما در راستای رقابت با آنها تلاش کنیم (TJ,sss۴۱۳). احساسات اخلاقی با تأکید بر اصول عدالت به دوستیهای خاص و مستقل تبدیل میشود که راولز در این مورد اصرار دارد که «حس عدالت با عشق به همنوع پیوند دارد» (TJ, ۴۱۷).
بر این اساس است که شاید بتوان مدعی شد که عمل بر اساس اصول عدالت راولز بیانکنندهی سرشت ما بهعنوان موجودات عقلانی آزاد و برابر خواهد بود؛ چنین بیانی عنصر مهمی از خیر ما خواهد بود (TJ, ۴۱۷) . همانطور که میبینیم در تمام مراحل توسعهی حس عدالت عناصر اساسی نظریهی حداقلی خیر به کار برده شده است که به طور خاص دربرگیرندهی اصل بحثانگیز ارسطویی است.
۴-۲. همسازی[۳] خیر و عدالت است
اولین قدم در نظریهای در باب عدالت در راستای استدلال برای پایداری این است که با کاربست نظریهی حداقلی خیر نشان داده شود که چگونه حس عدالت در جامعهای بسامان که توسط عدالت بهمثابهی انصاف سامان یافته است، برقرار خواهد شد و عمل بر اساس اصول عدالت را ممکن خواهد کرد، اما راولز این را کافی نمیدانست؛ اگر خیر عقلانی شهروندان به شکلی منظم در مقابل خواستهای عدالت حرکت کند مردم ممکن است وسوسه شوند تا حس عدالت را به دست فراموشی بسپارند. راولز برای حل چنین مشکلی مجموعهای از استدلالات را در جستوجوی نشان دادن این مطلب که چگونه میتوان برنامهای عقلانی برای زندگی که توسط نظریهی حداقلی خیر چارچوببندیشده باشد، تدارک دید تا اعضای نوعی جامعهی بسامان بتوانند حس عدالت را تأیید کنند، به گونهای که خیر عقلانی خود را در مقابل حس عدالت قرار دهند.
همانطور که راولز خاطرنشان میکند «این استدلال انباشتی Cumulative }افزاینده {است» (TJ, ۴۵۱) و به رتبهبندی ملاحظات متنوع بستگی دارد، این ملاحظات بهطورکلی خواستهی همسازی سراسری را برقرار میکند. در اینجا مجالی برای بررسی تمامی اجزای این استدلال وجود ندارد، اما کتاب ستودنی ویتمن هستههای اصلی این استدلال را مورد کاوش قرار میدهد. بر این اساس در مجموع ۴ استدلال بنیادین وجود دارد که دربرگیرندهی ادعای همسازی است:
۱ – استدلال مربوط به جامعهی خوب }یا خیر{؛ ۲ – استدلال مربوط به عدالت و دوستی (ch,۶)؛ ۳ – استدلال کانتی همسازی (ch,۷)؛ ۴ – استدلال مربوط به وحدت خویشتن (unity of self) (ch,۷).
راولز میگوید «این طبیعی است که گمان نمیکنیم همسازی خیر و حق تا حد زیادی به این بستگی دارد که جامعهی بسامان خیر اجتماع را محقق میگرداند» (TJ, ۴۵۶). استدلال مربوط به خیر اجتماع بر ویژگیهای (ب) و (ث) نظریهی حداقلی خیر استوار است (TJ, ۲۰۳)؛ زیرا ما زندگی اجتماعی را ارزشگذاری میکنیم (ویژگی ب) و زندگی دیگران را بهعنوان چیزی که کاملکننده و پیشبرندهی سرشت ماست در نظر میگیریم (ویژگی ث) و این جزئی از خیر ماست برای مشارکت در جامعهای که دیگران برخوردار از آزادی و فرصت جهت شکوفایی هستند (TJ, ۴۶۳).
مشارکت ما در زندگی اجتماعی با اهداف مشترک یعنی وفاق اجتماعی (sec, ۷۹)، خیری در خود است؛ زیرا یک جامعهی عادل در خودش شکلی از وفاق اجتماعی را برقرار میکند: «وفاق اجتماعی واحدهای اجتماعی» (TJ, ۴۶۲). جامعهای که بر اساس اصول در اصل عدالت تنظیم شده باشد، اشکال مختلفی از زندگی را تشویق میکند و مشاهده میکنیم که جامعهی مبتنی بر تنوع خود جزئی از خیر عقلانی است (ویژگی ب). بنابراین عدالت بهمثابهی انصاف، جامعهای سیاسی را ساخت میبخشد که در آن فضیلت همهی افراد توسط دیگر افراد مورد تمجید قرار میگیرد و چنین «فعالیت جمعی عدالت سرآمد شکل پرورشدهندهی موجودات انسانی است» (TJ, ۴۷۳) و پیگیری عدالت میتواند اهداف مشترک جامعه را برقرار کند. استدلال مربوط به عدالت و دوستی بر سرشت اجتماعیمان تمرکز دارد. بیاد بیاورید (ویژگی پ) که ما به طور طبیعی دارای حس نوعدوستی هستیم؛ همه از طریق گروههای دوستی با بسیاری از افراد دیگر در یک جامعهی بسامان (TJ, ۴۹۹-۵۰۰) و نیز با رفتار عادلانه به دوستان و افرادی که آنها را دوست میداریم، نفع میرسانیم.
همانطور که دیدیم حس عدالت رشددهندهی نوعی از دوست داشتن است که بیشتر برقرارکنندهی نوعی از عشق به همنوع است، زیرا به ما یاری میرساند تا بر اساس اصول عدالت عمل کنیم. ما میخواهیم عدالت را برای آنهایی فراهم آوریم که برای ما مهم هستند و در مقابل در خصوص کسانی که قربانی بیعدالتیهای ما میشوند دشواریهایی وجود دارد (TJ, ۵۰۰)؛ فریفتن دوستان و افراد به جای تلاش برای بهبود ناعدالتیها از طریق نادیده گرفتن حس عدالت به طور خاص عاملی دردآفرین است (ویژگی ت).
اما آنطور که ویتمن نشان میدهد (۲۰۱۳,۱۸۲)، این استدلالها نمیتواند تمایل ما را برای عمل عادلانه به خاطر خود عمل نشان دهد؛ ما میدانیم که در بسیاری از موارد کنش ناعادلانه باعث پسراندهشدن خیر ما میشود، اما ما این را نمیدانیم که کنش عادلانه نیز به همین صورت با خیر همساز است: ما نمیدانیم که این عمل عادلانه خواهناخواه برای ما بهعنوان افرادی که بر اساس اصول حق عمل میکنیم خیر خواهد بود (weithman, ۲۰۱۳,۱۹۰). استدلال کانتی همسازی در تلاش است تا بر این ضعف غلبه کند؛ چنین نیازی با در نظر گرفتن «ویژگی خاص تمایل ما برای ابراز کردن خود بهعنوان افرادی اخلاقی» که در (ویژگی ج) نشان داده شد، قابل حل است (TJ, ۵۰۳; weithman, ۲۰۱۳ , ۱۹۰;۱۳۹-۱۴۰).
راولز به شکلی ساده استدلال میکند که تمایل به ابراز سرشت خود بهعنوان افراد اخلاقی آزاد تمایل به عمل عادلانه را نشان میدهد (TJ, ۵۰۱; weithman; ۲۰۱۳;۱۹۱). خیر موجود در ابراز سرشت خود با تمایل به بیان حس عدالت بهعنوان چیزی که بهصورت عالی در زندگی ما تنظیمکننده است، همارز میباشد؛ در نتیجه میتوان گفت «خودی» که دارای برنامهای عقلانی برای زندگی است از طریق حس عدالتش ساخت مییابد و آن را با این تمایل بنیادین همساز میگرداند (بنگرید Freeman, ۲۰۰۳, ۲۹۰ ff). بالاخره اینکه بر اساس ترسیم راولز در خصوص برداشت از خود بهعنوان کسی که دارای برنامهای یکپارچه است (ویژگی الف)، استدلال مربوط به فرد یکپارچه (unified self) از این دیدگاه طرفداری میکند که برنامهای برای زندگی که با حس عدالت که دارای نقش تنظیمگرانه نیز هست، سازگار باشد و خواهد توانست مبنایی را برای فرد یکپارچه فراهم آورد.
به خاطر بیاورید که برنامههای عقلانی زندگی دارای ساختار معینی هستند و هر فرد بر اساس برنامهای که مطابق با آن زندگی میکند تعریف میشود (ویژگی الف). برنامهای که با نظریهی حداکثر خیر هماهنگی داشته باشد (که آورندهی اصول عدالت بهعنوان اصولی تنظیمگر است)، میتواند انسجام خود (coherence of the self) را تضمین کند؛ این انسجام حوزهای برای عقلانیت متأملانه جهت اعمال آن در راستای تبیینهای مربوط به عناصر اصلی زندگی خوب را فراهم میآورد؛ بر این اساس «خود» یکپارچه خواهد بود، البته نه زمانی که در راستای سودمندی پیگیری هدف غالبی مانند تعقیب شادمانی را دنبال کند، بلکه زمانی یکپارچه خواهد بود که در یک برنامهی منسجم عقلانی که توسط عقلانیت متأملانه هر فردی در تطابق با اصول حق قرار دارد شکل بگیرد (TJ, sec ۸۵, freeman ۲۰۰۳).
۳ – واقعیت تکثرگرایی معقول
همانطور که دیدیم هر دو مرحلهی تحلیل پایداری در نظریهای در باب عدالت -کسب حس عدالت و سپس حمایت برای توسعه و بسط آن- بر نظریهی حداقلی خیر استوار است که البته تمام اجزای آن حداقلی (thin) نیست (که شاید بهتر بود تحت عنوان نظریهی غیراخلاقی خیر صورتبندی میشد)،(quoted by: Barry ۱۹۹۵, ۸۸۵ff).
راولز پیشگفتار ۱۹۹۶ لیبرالیسم سیاسی را با بیان اینکه هدفش تنظیم نظریهی عدالت بهمثابهی انصاف کتاب نظریهای در باب عدالت در قالب واقعیت تکثرگرایی معقول (the fact of resonable pluralism) است، آغاز میکند (PL, xxxvii-viii). آن چیزی که ویتمن از آن با عنوان «گسست بزرگ» (chap۸) از استدلال پیچیدهی پایداری در نظریهای در باب عدالت یاد میکند، ریشه در اعتقاد اخیر راولز به تنوع برداشتهای جامع معقول از خیر دارد که «پیامد درازمدت و حتمی قدرت خرد انسان است که در درون پسزمینهی نهادهای آزاد و بادوام کار میکند» (PL,۴). بر اساس استدلال پایداری در نظریهای در باب عدالت، برقراری جامعهای بسامان و آزاد بر وجود اجتماعی در خصوص نظریهی حداکثر خیر است که دربرگیرندهی عدالت بهمثابهی انصاف بهعنوان نظریهی حق استوار است. راولز در این خصوص در نظریهای در باب عدالت اظهار میدارد که نظریهی حداکثری در این مورد نامناسب است (PL, ۱۷۷n). بر این اساس، نتیجهی بلندمدت کاربست عقل تحت حاکمیت نمادهای آزاد برای کاستن از میزان اختلافات در خصوص پرسشهای بنیادین دربارهی خیر میباشد که امکان ابراز «سرشت فرد» (weithman,۲۰۱۳ ۲۵۸-۹) و خاصه سرشت اخلاقی فرد ممکن میشود و ابراز سرشت خود بهعنوان افرادی برابر، آزاد و خودآیین برای خیر ما بسیار بنیادین میباشد.
بر این اساس میتوان به دو مورد مهم اشاره کرد که راولز را تشویق به تعدیل در استدلالش در خصوص پایداری کرد: استدلال پایداری راولز در نظریهای در باب عدالت بر دو جزء مهم استوار بود که راولز بعدها نسبت بدانها ابراز نارضایتی کرد. اول اینکه نهادهای جامعهی بسامان میتواند اعضای جامعه را به عمل عادلانه تشویق کند و دیگر به مسئلهی همسازی خیر و حق یا خیر و عدالت بازمیگردد (weithman, ۲۰۱۳; ۲۳۴).
آموزهی «دشواری در رسیدن به حکم[۴]» در تحول در دیدگاه راولز اهمیت بسزایی دارد، زیرا توضیح میدهد که چرا مخالفتها دربارهی برخی مسائل، خصیصهای دائمی برای جامعهای آزاد است و عامل اصلی تکثرگرایی معقول بهحساب میآید (PL,ii,sec۲). ما دربارهی مسائل خاص با یکدیگر اختلاف داریم، زیرا ارزیابی ملاحظاتمان بحثانگیز و دشوار خواهد بود و این دشواری همیشه وجود دارد حتی زمانی که دربارهی برخی ملاحظات مرتبط موافقت داریم، زیرا این ملاحظات را اغلب به شکلی متفاوت مورد سنجش قرار میدهیم؛ از آنجایی که برداشتهای ما عموماً مبهم هستند، در نتیجه تکیهی آنها «به تفسیر» خواهد بود که اغلب مشاجرهآفرین هستند. وضعیتی که ما در آن مستندات را ارزیابی و ملاحظاتمان را اولویتبندی میکنیم نشان میدهد که کارکرد تجربه در زندگی عمومی ما متفاوت است، زیرا جنبههای مختلف یک مسئله به انواع متفاوت ملاحظات هنجاری بستگی دارد که تشخیص شایستگیهای نسبی آن دشوار خواهد بود؛ در نتیجه اینطور به نظر میرسد که در منازعات میان ارزشها هیچ پاسخ صحیح و بیهمتایی وجود ندارد (PL,۵۶-۷). شناخت «دشواری در رسیدن به حکم» نقش مهمی در معقول بودن ایفا میکند (PL, ۸۸-۹).
بر این اساس، این «واقعیت تکثرگرایی معقول» بود که راولز را به تحول برانگیخت، نه صرف «واقعیت تکثرگرایانه» (Gaus)؛ بر این اساس تکثرگرایی نتیجهی کاربست عملی آزادی است (PL, ۳۶-۷) و ما با «ستیزهای رامنشدنی» و «درگیریهای آشتیناپذیر» (PL, ۴; xxviii) که «شدیداً عمیق (PL, xxviii) هستند روبهروایم؛ در اینجا معقول بودن نیاز میشود.»
ارجاعات:
[۱] - مرحلهی دوم استدلال پایداری هم به تلاش اعضای جامعهی بسامان برای حمایت از حس عدالت مربوط می شود.
[۲] - راولز بعدها در لیبرالیسم سیاسی تعریف دیگری از حس عدالت ارائه کرد که از پس بدان اشاره خواهم کرد.
[۳] - Cougruence
[۴] - burdeus of judgment
ادامه دارد ...
نظر شما