شناسهٔ خبر: 43478 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

سید حسین نصر وآسیب شناسی تمدن اسلامی

مشخصا مرزبندی بین تمدن اسلامی وتمدن غربی از مباحثی است كه بعد از رنسانس شكل تازه تری به خود گرفت و رابطه تنگاتنگی با نحوه شكل گیری تمدن مدرن و تاریخ سیر تكاملی آن وبه تعبیرآقای نصرانحطاط فعالانه آن ودر مقابل ركود وخمودگی تمدن اسلامی از معیارهای اصیل وبنیادین اش دارد.او دلیل تخاصم بین این تمدنها را دوری از جنبه های ظاهری وپیام باطنی ادیان می داند .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 فرهنگ امروز/ سید علیرضا عالمی:

 

یكی از معارف راهگشا در هرجریان و پدیده ایی آسیب شناسی آن جریان و پدیده است آسیب شناسی با عث می گردد تاپدیده، پویایی و جریان، حیات خود را حفظ كند ودر مقابل نا ملایمات ایستادگی  كند؛..........  آسیب شناسی تمدن اسلامی از دیدگاه سید حسین نصر از روی اهمیت دارد كه او از اندیشمندان مسلمانی است كه هم از معار ف اسلامی  وزوایای نمدن اسلامی آگاهی دارد وهم تمدن مدرن غرب را كه بیشترین سالهای عمرش را در آن سپری كرده ودر مجامع علمی آن حضور مستمر داشته است  می شناسد ،آگاهی ازدیدگاه ا و درباره تمدن اسلامی میتواند فضای بازتری را فراروی ماقراردهد تابادیدگانی بازترتمدن اسلامی وچالشهای آن رابشناسیم.

 

معرفی  دكتر نصر

سید حسین نصر در سال 1312ش،1933در خانواده ایی از اطباء مشهور تهران به دنیا آمداو در دوازده سالگی برای ادامه تحصیل به ایالات متحده رفت . در موسسه ماساچوست فیزیك خواندواز دانشگاه معتبر هارواردكارشناسی ارشد زمین شناسی وژئوفیزیك دریافت نمود گرایش او به فلسفه وتاریخ علم باعث شد تا او مدرك دكتری خود را در تاریخ علم در سال 1958یعنی در بیست وپنج سالگی از دانشگاه هاروارد اخذ كند. او همان سال به ایران بازگشت ودر دانشگاه تهران مشغول تحصیل شد .او در كنار تدریس در دانشگاه از محضر اساتید بزرگی چون سید محمد كاظم عصار ،ایة الله سید ابوالحسن قزوینی وعلامه طبا طبایی (ره)در فلسفه وعرفان كسب فیض نمود .در سال 1353 انجمن فلسفه ایران را پایه گذاری كرد او تا سال 57 ش در ایران بود ، پرفسور سید حسین نصر از بزرگترین متفكران وفیلسوفان جهان اسلام است وی در حال حاضر ساكن ایالات متحده ومتصدی اصلی كرسی مطالعات اسلامی در دانشگاه جورج واشنگتن است حاصل هفت دهه از عمر دكتر نصر ، پس از سالها بهره گیری از عالمان ومتفكران برجسته ایرانی وغیر ایرانی صدها كتاب ومقاله در زمینه فلسفه ،عرفان ،دین شناسی ، وتاریخ علم و....به زبانهای فارسی انگلیسی وفرانسه به رشته تحریر در آمده وبسیاری از آنها به زبانهای دیگر نیز ترجمه شده است .بنیان گذاری انجمن فلسفه در ایران ،همكاری با چند دایرة المعارف دنیا وبرخی از مجلات معتبر،ایراد سخنرانیهای علمی ،در بسیاری از كشورهای جهان از جمله تلاشهای علمی این دانشمند بزرگ است .

 

دیدگاه علمی نصر

سید حسین نصراز نمایندگان عمده سنت گرایی با معنای رایج آن در قرن بیستم می باشد كوشش او در احیای سنت درسده جاری مقولات عمده ایی را در بر میگیرد پرداختن اوبه علم قدسی وتلاش برای شنا ساندن معرفت ومعنویت وچالشهای محیط زیست دنیای امروزبا زبانی مدرن وگویا اما سنتی توجه بسیار زیاد محافل علمی در سرتاسر عالم را به خود جلب كرده است .تهاجم او به جنبه های مختلف مظاهر تمدن مدرن غربی با روشی استدلالی و عقلی مجال وسیعی را برای پژوهشگران فراهم آورده تا دیدگاهای او را در عرصه های مختلف مطالعه نمایند ، یكی از عمده تلاشهای او مخصوصا در سالهای اخیر معرفی تمدن اسلامی وشناساندن تمدن غرب( با دیدگاهی كه خود ارائه میدارد ) می باشد كه مخصوصا در وكتاب اسلام وتنگناهای انسان متجدد وقلب اسلام می توان دید البته ریشه های تفكرات او در باره تمدن غرب واسلام رامی توان در كتاب مختصر –زمینه برخورد فرهنگ وتمدن ایران وغرب- كه در چندین دهه قبل نوشته شده است می توان یافت،او در این كتاب می گوید فرهنگ ما مانند سایر فرهنگهای مشرق زمین ،درگذشته مبتنی بز یكنوع انسان شناسی بودكه تمدن غربی بعد از دوره رنسانس بنیاد واساس تفكر خود را بر فراموش كردن آن نهاد  نهضتی كه در دوره رنسانس به نهضت هومانیسم یا انسان پرستی معروف شد اصل ومبداجدایی تمدن غرب از بقیه تمدنهای شرقی بود .

 

تعریف تمدن

آقای نصر در كتب مبسوط خود تعریفی از تمدن ارائه نداده است اوتمدن را از ریشه یونانی به معنای شهر می داند civitas

ودرتعریف خود ازتمدن در یكی از مصاحبه هایش می گوید :تمدن وسیع ترین واحدی است كه بشر به آن تعلق دارند  تمدن برای من چیز وسیعی است تمدن تمام جوانب حیات مردمی كه دور هم جمع میشوند شهر سازی معماری نحوه غذا خوردن پوشاك ،موقعیت اقتصادی وبلاخره روابط بین انسانها ودین وفلسفه را شامل می گردد . ،در مقایسه تمدن با فرهنگ متذكر می شود كه شما نمی توانید بگویید تمدن تونسی ، تمدن ایرانی ، تمدن مصری _بلكه هركدام از اینها فرهنگ هستند و ابراز می داردكه فرهنگ بیشترسازنده جنبه معنوی تمدن می باشد . به بیان دیگر در یك كلیت تمدن می تواند فرهنگهای بسیاری در كنار هم قرار داشته باشد .

 

تقسیم بندی تمدن

تمدن در دیدگاه سید حسین نصر یك تمدن یگانه(كه امروزه غرب سردمدار آن است ) نیست بلكه او حداقل به دو تقسیم بندی از تمدن اشاره می كند وهر دوی آنها را با ویژگیهای ساختاری آنها تعریف می كند وبا دیدگاه خود به نقد می كشد .

1-تمدن سنتی :از منظر او تمدن سنتی كه در مقاطع مختلف ازآن به تمدن  شرقی هم تعبیرمیكند درسلطه یا ایده حاكم یا مشیت الهی است كه جوهره آن هدایت كننده تمدن مورد نظر است،مردمان این تمدن همواره در فضایی زندكی كرده اند كه همانند فضای درون یك دایره است كه مركزی ثابت ومتعالی دارد وزمان را همواره در ارتباط با آغاز _ كه همان انجام وجودشان است _ تجربه كرده اند،تمدنهای كهن هرگز مبداومركز خود را فراموش نمی كنند.

  در كتاب معرفت ومعنویت در رابطه با مفهوم سنت چنین میگوید :بعد از گذشت 60-70 سال از پیدایش آثاری درباره ماهیت سنتی در جهان غرب هنوز بسیاری از محافل فهم درستی از سنت ندارد وآن را بارسم ،عادت ،الگوهای فكری موروثی ومانند آن خلط می كنند اصطلاحات بنیادینی چون ذرمه در آیین هندو ، الدین در اسلام ،دائو در آیین دائو و مانند آن پیوندی ناگسستنی با معنای اصطلاح سنت دارند ولی عین آن نیستند هر چند عوالم وتمدنهای پدید آمده از طریق آیین هندو ، یهودیت ،مسیحیت واسلام وهم چنین هر دین اصیل دیگر یك عوالم سنتی است .سنت در معنای فنی اش به معنای حقایق یا اصولی است دارای منشایی الهی كه از طریق شخصیتهای مختلفی معروف به رسولان ،پیامبران و....دیگر عوامل انتقال ،برای ابنای بشر آشكار شده ونقاب از جهره آن برگرفته شده است .سنت در معنای كلی تر آن رامیتوان مشتمل بر اصولی كه انسان را به عالم بالا پیوند می دهند وبنا براین مشتمل بردین دانست حال آنكه از منظر دیگر دین رامی توان در معنای اساسی اش همان اصولی تلقی كرد كه از عالم بالاوحی شده اند وانسان با به مبدا اش پیوند میدهند در این مورد سنت رامیتوان در معنای محدودتر اطلاق وبه كارگیری این اصول دانست .سنت همانند دین در آن واحد هم حقیقت است وهم حضور.در باره تمدن اسلامی در حال حاضر میگوید :بسیاری ازمسلمانان متجدد مانند بسیاری از شرقیان دیگر ،علم تجربی را معادل با تمدن می گیرند ، ودر مورد ارزش همه جوامع بشری وفرهنگ آنها بر این اساس داوری می كنند بی آنكه در این میان یه عبرتهایی كه از خود تاریخ علم آموخته میشود هیچ عنایتی داشته باشند بنا براین تصور بر این بوده است كه تمدن اسلامی همین كه از تربیت دانشمندان تجربی برجسته _بنابر تلقی جهان غرب امروز از وظیفه یك دانشمند غربی _ باز ماند رو به انحطاط گذاشت .

2-تمدن مدرن :به باور او تمدن  غربی در گذشته مبتنی بریك نوع انسان شناسی(شبیه سایر فرهنگهای سنتی مشرق زمین ) بود كه تمدن غربی بعد از دوره رنسانس آن تفكر بنیادین را به بوته فراموشی سپردوانسانپرستی ( اومانیسم ) كه نوعی شورش علیه خداوند وعالم معنا بود جایگزین آن گردید. در حالی كه تاقبل از انقلاب فرانسه تمدن غربی مبتنی بردین بود اما باشكل گیری انقلاب فرانسه ناسیونالیسم فضای فكری وفرهنگی غرب را به تصرف خود در آورد وآهسته آهسته در قرن ایدئولوژی های ایسم ای، مانند فاشیسم ،ماركسیسم ،سوسیالسیم جایگزین آن شد تابلاخره بت دمكراسی‌ پا به عرصه وجود نهاد.ویكسره تمدن غربی رابا طی این مراحل از بنیادهای دینی والهی سنتی آن بیگانه ساخت.بنیادهای كه میتوانست راه حلهایی دائمی برای معضلات بین تمدنها در جهان كنونی ارائه دهد.

 

آسیب شناسی ( تمدنهای سنتی ومدرن)

اومعتقد است هردوتمدن سنتی ومدرن به نحوی  در حال سستی و انحطاط اند با این تفاوت كه  تمدن  سنتی  به صورت كنش پذیر وتمدن مدرن به شكل  فعال بدین سو حركت می كنند.درباره تمدن سنتی وبه طور مشخص تر تمدن اسلامی چنین می پندارد كه اینك تا حدی وحدت جهان اسلام نه فقط از لحاظ سیاسی در هم شكسته است بلكه حتی وحدت دینی وفرهنگی آن نیز در اثر فرسایش ناشی از غربزدگی به طور بی سابقه ایی از میان رفته است .او می گوید شیوع تجددگرایی نه فقط بذر خبط وخطا را در اذهان افراد متاثر از این طرز تفكر افشاند وبنابراین رشته اقتدار اسلام برآنها را سست كرد بلكه در جداسازی بیش از پیش بخشهای مختلف جهان اسلام از یكدیگر نیز موثر افتاد او مینویسد امروزه از ارتباطات آسان وسهل بسیار سخن به میان می آید ولی معتقد است ارتباط فكری وفرهنگی بین بخشهای جهان اسلام امروزه نه تنها كمتر از دوران به یاد ماندنی خلافت اسلامی ،بلكه حتی كمتر از دوران تاخت وتاز مغول می باشد. اودلیل اضمحلال ارتباط تمدنی در جهان اسلام را عدم آگاهی از كلیت تمدن اسلامی وعدم بصیرت به تمامیت آن در نزد نخبگان ومردم عادی می داند ومتذكر می شود:در دورهای كه تمدن اسلامی در اوج اقتدار بود یعنی زمانی كه تجانس این تمدن حقایق اسلام را در همه سطوح حیات بشری متجلی می ساخت یك مسلمان فهیم می توانست از راه تماس باهریك از مراكز بزرگ نظام اسلامی ، به بصیرتی نسبت به تمامیت این نظام دست یابد. سید حسین نصر تكیه گاه اصلی تمدن اسلامی را وجود به تمام معنای اسلام در زندگی روزمره مردم وحضور آن در تمام زوایای مادی ومعنوی حیات انسان مسلمان می داند وبه این باور است كه:اسلام تقریبا طی همه 14 قرن تاریخ خود ، كل فضای زند ه بخشی از عالم را كه جهان اسلام نامیده می شود پر كرده وهیچ جای خالی برای عناصری كه به حق بتوان آنها را غیر اسلامی خواند باقی نگذاشته است .او واژگان امت اسلامی ودار الاسلام را در تفهیم این مهم كلیدی ارزیابی م كند واز این دوواژه در بیشتر آثار خود به مناسبتهای مختلف استفاده نموده است به گونه ایی كه مخاطب را به این سو سوق می دهد كه آیا او در صدد تعریف جدید از آن می باشد  یا حداقل در فكراحیای دوباره آن است ؟ 

                                                                           

  انحطاط                                                                                   

 انحطاط همیشه به معنای سقوط از یك معیار كامل ودر عین حال دنبال كردن سیری است كه هم چنان به همان معیار مرتبط است وحال آنكه انحراف جدایی كامل از خود آن معیار است به علاوه دوگونه انحطاط وجود دارد :1-انحطاط منفعلانه (كنش پذیر ) 2-انحطاط فعالانه _انحطاط منفعلانه وكنش پذیر همانی است كه تمدن سنتی مشرق زمین طی چند قرن گذشته دستخوش آن شده است وانحطاط فعالانه همانی است كه غرب متجددبه راه آن رفته ، او معتقد است كه خطای شرق منحط  (وتمدن اسلامی) این است كه دیگر اندیشه نمی كند وخطای غرب منحط این است كه زیاده از حد اندیشه میكند !واندیشه اش به خطا می رود شرق به روی حقایق خوابیده است وغرب در میانه خطاها روزگار می گذراند ، او با چنین  استدلالی وبه همین دلیل ماهیت فعال جهان غرب رابه چالش كشیده وشرقی ها ومسلمانانی را كه با جهد وكوشش بسیار درپی دسترسی به آن هستند نكوهش میكندومی نویسد :بسیاری از شرقیان (مسلمان وغیر مسلمان )این فعالیت را به غلط به معنای زندگی حقیقی گرفته اند، بنا بر تفسیر گروه متجددان فوق الذكر از اسلام می توان گفت سیر قهقرایی اسلام از انحطاط به رنسانس واز رنسانس به انحراف بوده است كه یقینا این انحراف مرحله دیگری از انحطاط را نیز در پی داشته است .اما دكتر نصر با خوشبینی خاصی كه از دیدگاه سنتی او نسبت به تمدن اسلامی مایه میگیرد بر این حقیقت پای می فشارد كه تمامیت سنت اسلامی همواره فوق ای فرایند (انحطاط ) بوده است .او نقش مفهوم فرد مسلمان وبه عبارت دقیقتر خود را در تمامیت تمدن اسلامی پررنگ ارزیابی می كند ومی پندارد كه اصلاح حقیقی عالم با اصلاح خود آغاز می شود كسی كه برخود ظفر یابد بر عالم هم ظفر می یابد وكسی كه مبادی اسلام به تمامی در وجود او احیا شده باشد پیشا پیش اساسی ترین قدم را در جهت رنسانس خود اسلام برداشته است زیرا كسیكه خود در حق احیا شده باشد می تواند دنیای اطراف رانیز باهر وسعتی كه آن دنیا داشته باشد به اراده عالم بالا احیا كند. 

 

علت جدایی

مشخصا مرزبندی بین تمدن اسلامی وتمدن غربی از مباحثی است كه بعد از رنسانس شكل تازه تری به خود گرفت و رابطه تنگاتنگی  با نحوه شكل گیری تمدن مدرن و تاریخ سیر تكاملی آن وبه تعبیرآقای نصرانحطاط فعالانه آن ودر مقابل ركود وخمودگی تمدن اسلامی از معیارهای اصیل وبنیادین اش دارد.او دلیل تخاصم بین این تمدنها را دوری از جنبه های ظاهری وپیام باطنی ادیان می داند .

وی میگوید بر اثر تهاجم تمدن غربی از سده هجدهم به این طرف ،نابودی قسمت اعظمی از تمدن اسلامی ،مولود عوامل بیرونی ودرونی است ، در واقع امروزه جهان اسلام كاملا اسلامی نیست وبسیاری از انچه اسلامی است در زیر پوشش اندیشه ها وروشهای فرهنگی ،علمی وفن آورانه غربی پنهان است كه مسلمانان در طی یك سده ونیم اخیر با درجات مختلفی از كمال یا بهتر بگوییم با درجات مختلفی از نقص از غرب سرمشق گرفته وتقلید كرده است . هر  چند دین اسلام ( كه به باور اوچارچوب اصلی وعامل محرك تمدن اسلامی است )به تنهایی مدام در حال شكوفایی است وقدرتمند وپا برجا مانده است ، وهمین امر می تواند تكیه گاه مستحكمی باشد برای احیای تمدن اسلامی والبته تبیین اندیشه های سید حسین نصر وتعریف او از تمدن اسلامی سنتی

او در تبین نقش اومانیسم در دوری تمدنهای سنتی ومدرن از ظهور انسان باوری رنسانسی و انسان زمینی مطلق سخن میگویدومتذكر میشود  انسان باوری غربی ، درحالیكه انسان را از كانونش محروم ساخته وواقعا فرهنگ وهنری بی كانون پدید آورده در صدد بوده كه به این انسانیت بی كانون كیفیت مطلق ببخشد .در حالیكه اسلام تنها خداوند را وجودی مطلق می بیند ومعنای شهادت اسلام ( لا اله الا الله )این است كه هیچ مطلقی مگر آن ذات مطلق  وجود ندارد.     در اسلام كمال به مبدا دین نسبت داده می شود ، كاملترین انسان پیامبر اسلام (ص)وكاملترین جامعه مدینه است ،حتی در مواردی كه كمال امری متعلق به آینده توصیف می شد با ظهور مهدی (عج) در اسلام پیوند داشته است .       

                                                     

ویژه گی های تمدن اسلامی (در حال حاضر)

1-عمده ترین ویژگی تمدن اسلامی زنده بودن آن می باشد واینكه میراث گذشته خوانده نمی شود.

وباوجود انحطاطی كه درآن روی داده است ولی هنوز هم به عنوان یك جایگزین اصلی برای تمدن غربی مطرح می باشد ومدعی است اگر اینطورنبود جهان اسلام به هیچ وجه نمی توانست تا به امروز بعنوان واقعیتی زنده دوام بیاورد ومحال بوند كه تمدنی عظیم كما كان از اسلام تغذیه شود واین آیین به عنوان نیروی زنده تابه امروز باقی بماند ، در واقع تمدن اسلامی بنا به تلقی كه مطلوب بسیاری از شرق شناسان است باید مدتها پیش منسوخ شده وفقط برای تحقیقات باستان شناسی موضوعیت داشته باشد .        

با آنكه تمدن اسلامی بعد از قرن 18 بسیار ضعیف شد وسلطه نظامی وآداب ورسوم غربی غلبه پیدا كرد بر خلاف آنچه بسیاری می پنداشتند باوجود آشفتگی باورنكردنی تمدن اسلامی نابودنگشت زیرا دین اسلام كه بانی این تمدن بود هنوز بسیار قدرتمند بود.                          

2-دومین ویژگی كه به جهانی شدن آن كمك شایانی می كند گستردگی جغرافیایی وتنوع ووسعت زبانی این تمدن بزرگ می باشد اومعتقد است كه تمام تمدنها امروزه ، هریك به نوبه خود با بحرانهای بی سابقه ایی روبروهستند در این فرآیند پیچیده كه آینده انسانیت به موفقیت آن بستگی دارد مقدر بوده است كه اسلام وتمدن اسلامی نقش اصلی ایفا كنند ، اسلام آخرین دین عمده در این چرخه ازتاریخ انسان است ،از آنجا كه تمدن اسلامی( از نظر جغرافیایی ) نیمه میانی جهان را اشغال كرده است از نظر جغرافیایی وهم ازنظر تجارب تاریخی خود پلی بین شرق وغرب است  واین امر می تواند مساعدت ویژه ایی باشد برای شكوفایی وپویایی دوباره تمدن اسلامی وشكل گیری مجدد انسجام تمدن تاریخی اسلام.

 

چالشهای تمدن اسلامی

همانطور كه گفته آمد امروزه وحدت سیاسی در جهان اسلام وجود ندارد ووحدت دینی وفرهنگی نیز بر اثر فرسایش ناشی از غربزدگی به طور بی سابقه ایی با تهدید عمده ایی روبرواست لذا چالشهایی كه تمدن اسلامی با آن روبرواست از زوایای متفاوتی قابل پی گیری می باشد توجه سید حسین نصر بیشتر مباحث ومشكلات تئوریك ونظری تمدن اسلامی وریشه های برونی ودرونی آنرا مورد توجه قرارداده است .بدون شك همانطور كه از نحوه انشای او در تمام آثارش هویداست او هیچ گاه دسته بندی مرتب ومنظمی از مباحثی كه طرح میكند ارائه نمیدهد با آن هم رگه های برجسته نظریات او را میتوان از جای جای هر یك از آثار او استخراج نمود .او چالش اصلی تمدن اسلامی در موقعیت فعلی را تبعیت كوركورانه وخطا گونه نخبگان ودیگر عناصراین تمدن از تمدن مدرن غربی می داند، او می گوید:بسیاری از مسلمانان متجدد،مانند بسیاری از شرقیان دیگر ،علم تجربی را معادل با تمدن می گیرند ودر مورد ارزش همه جوامع بشری وفرهنگ آنها بر این اساس داوری میكنندانچه امروزه بسیاری از مسلمانان آنرا تجدید حیات(=رنسانس) می داننددقیقا به نحوی از انحاء نوزایی همان نیرویی است كه هدف از ظهور اسلام بیرون راندن آن از صحنه است نیروهایی كه به تصور مسلمان سنتی عین دوران نادانی یا جاهلیت اند صداقت فكری حكم می كند كه حتی اگر بنا به دلایلی ناچار از استعمال واژه تجدید حیات باشیم لااقل صفت اسلامی را برآن نیفزائیم ، جعل به معیارهای اسلامی عینی موجب می شود كه بسیاری از شیفتگان خطاهای دنیای متجدد،صرف هر تغییر وفعالیتی در جهان اسلام را به ناچار تجدید حیات اسلامی بشناسند به همین  سان است كه در دنیای سكولار غرب ووابسته های آن در دیگر كشورها، هر تغییری را معادل پیشرفت وتوسعه میدانند حتی اگر این تغییر از تمامی جهات عین تحقیر وتقلیل كیفیت حیات بشری باشد سید حسین نصر دلایل این همه را اشتباه كلی ناشی از جهل به اصول اسلامی ثابت ومتعالی عینی می داند ومعتقد است تنها بر اساس همین اصول می توان از منظری اسلامی داوری كرد كه آیا یك حالت ،فعالیت یا دوره جامعه بشری منحط است ،منحرف است یا با اوصاف رنسانس اسلامی احیا شده، او در پاسخ به این همه می نویسد :یك مسلمان اگر به دور از تاثیرات تجدد گرایی روزگار بگذراند می تواند نوزایی راتجربه كند ودرعین حال نسبت به همه آنچه در دنیای متجدددر جریان است غافل باشد ولی بدون یك رهبر دینی یا فكری مسلمان كه به احیای حیات فكری ودینی جهان اسلام می اندیشدامیدی به ایجاد رنسانس اسلامی درسطح فكری واجتماعی نمیتوان داشت.   شیدایی وشیفتگی یه هر چیز غربی واحساس حقارت نسبت به هر چیز اسلامی از بزرگترین بیماری جهان اسلام خبر می دهد

به باور او این رویكرد متجدد مابانه كه بیشتر از سوی روشنفكران القا می گردد ،روشی انفعالی نسبت به بحران مواجهه اسلام وغرب ،در پاسخ به چالش غرب، همه توش وتوان خودرا به كار می گیرند تا به نحوی از انحاءنشان دهند عنصری ا ز عناصر اسلام باهمان چیزی كه امروز در غرب مد روز است تطبیق می كند وحال آنكه عناصری دیگری كه حتی بلندترین پرواز قوه خیال معادل غربی برای آن یافت نمی شود صرفا به عنوان اموری بی اهمیت .....كنار گذاشته میشود

از چالشهای تمدن اسلامی در زمینه علمی مشخصا به عدم پاسخگویی مراجع علمی اسلامی به ماتریالیسم دیالكتیكی اشاره میكند وخاطرنشان میكند كه عمدتا پاسخ ها واحتجاجهای مراجع علمی اسلامی ماخوذ از علوم نقلی یا دینی بوده است نه احتجاج های ماخوذ از سنت های غنی فكری اسلام كه در علوم عقلی یافت می شود اوبر این نكته پای می فشارد كه احتجاجهای دینی برای كسانی كه با آن ایمان دارند مفید است ولذا علوم عقلی می تواند گستره بیشتری را نسبت به تعالیم اسلام پوشش دهداو می گوید اشكال تحقیقاتی كه در این زمینه وزمینه های مشابه به قلم علمای اسلام تالیف شده دقیقا این است كه به گوشهای ناشنوا خطاب میكنند وبه اقامه حجتهایی می پردازند كه در زمینه مورد بحث كارآیی ندارند غم انگیز بودن چنین وضعیتی یه خصوص از آن جهت است كه سنت اسلامی چندان عمق وغنا دارد كه توان پاسخگویی عقلی یه هر احتجاج ماخوذ از فلسفه اروپایی متجدد رابه طور كامل دارد

خطرات  دیگری كه او برای جهان اسلام بر می شمارداز این قرار است  ،1- ایسم ها2-مكتب تكامل داروینی كه تعدادی از اندیشمندان مسلمان مانند اقبال دچار آن شده اند3-تفسیر یونگ وفروید از روان انسان  (وناهماهنگی این تفاسیر با تعالیم اسلام ) 4-پوچ انگاری

 

پیشنهادات دكتر نصر در باره آینده تمدن اسلامی

دكتر نصر اعتقاد دارد كه تمدن اسلامی زنده است وتابه امروز این تمدن عمده از اسلام تغذیه می كند ودلیل زنده بودن تمدن اسلامی را زنده وجاوید بودن اسلام می داندلذا برای ادامه حیات آن پیشنهاداتی ارائه می دهد:

1-اعتقاد به وجود انحطاط در تمدن اسلامی در حال حاضر- وسعی اندیشمندان اسلامی در احیای تمدن اسلامی با اعتقاد بر استحكام تمامیت سنت اسلامی كه هنوز پابرجاست ومی تواند تكیه گاهی با شد برای احیای دوباره شاخ وبرگ تمدن اسلامی

برای درك دقیق اینكه هنوز مقدار زیادی از حقایق (=سرمایه ها) جهان اسلام رامی توان نجات داد كافی است بخاطر داشته باشیم كه در حال حاضر برای اكثریت وسیعی از مسلمانان فرهنگ اسلامی كماكان واقعیتی زنده است كه درآن روزگار میگذرانند تنفس می كنندوبدرود حیات می گویند از اندونزی تامراكش برای اكثریت عظیمی از مسلمانان باید از فرهنگ اسلام با صیغه زمان حال ونه به عنوان چیزی مربوط به گذشته یادكرد كسانی كه از آن به صیغه ی زمان گذشته یاد می كنند،به اقلیتی كوچك وپر هیاهو تعلق دارند كه دست از زندگی در دنیای سنتی كشیده وبه غلط بی مركز ومحور ماندن خود را به معنای به هم ریختگی كل جامعه اسلامی گرفته اند

2-عدم به كار گیری شرایط زمانی ومكانی گذرا در شكل دهی به تعالیم اسلامی ، در این باره میگوید:اگر مجموعه ایی ازشرایط زمانی ومكانی گذرا یا "عالم "را معیار اعتباری مبادی وتعالیم اسلام قرار دهیم در واقع نظام طبیعی امور با معكوس ساخته ایم نتیجه چنین برخوردی فقط می تواندپیشرفتی شبیه به همان سیر ویرانگری باشد كه جهان غرب در پیش گرفته است كه سرانجامش بن بستی است كه اینك دربرابر تمدن غرب قرار گرفته است ونفس وجود انسان بر روی زمین را تهدید میكند.

3-امیدواری به آینده وعدم یأس، او می گوید بنا بر اصول سنتی در مرتبه فعالیت راستین ، امكان اقدامات مثبت ، اعم ازبدیهی ترین واساسی ترین اقدام ، یعنی بیان حقیقت وعمل بر طبق آن همیشه وجود دارد در جایی كه ایمان موجود باشد یأس معناندارد. 

4-اصلاح فرد(خود ) باعث اصلاح جامعه وتمدن اسلامی می گردد؛او اصلاح فرد وجامعه را اساسی ترین مرحله در جهت رنسانس واقعی  اسلامی می داند.

5- التقاط گریزی ؛ او می نویسد كه اسلام صرف هر چیزی نیست كه بسم الله در آغاز آن افزوده با شند بلكه اسلام بصیرتی تام وتمام نسبت به واقعیت است كه نمی توان با هیج نوع التقاط میان حق وباطل سازش كند .                                                                  

6- پاسخگویی به احتجاجها و چالشهای علمی وفلسفی تمدن مدرن بواسطه سنت غنی اسلامی كه توان پاسخگویی عقلی به هر احتجاج ماخوذ ازفلسفه اروپایی متجدد را بطور كامل داراست . او پاسخگویی مراجع علمی مسلمان كه بیشتر به روش دینی ونقلی صورت می گیرد ناكارآمد آرزیابی میكند وآنها را به استفاده ازروش عقلی  دعوت می كند.

7-شناخت تمدن مدرن غربی؛او در جای جای نوشته های خود در صددبیان این مهم است كه اندیشمند مسلمان باید شناختی واقعی از تمدن غرب وچالشهای آن داشته باشد.در جایی می گوید :تمدن متجدد...به خود می بالد كه نگرشی انتقادی ونیروی نقادی عینی را شكوفا ساخته است وحال آنكه در واقع به یك معنای اساسی نامنتقدترین تمدنی است كه بشر به خود دیده وبا معنای حقیقی تشخیص بیشترین فاصله رادارد ‌چرا كه از معیارهای عینی برای داوری فعالیتهای خود ونقادی آنها بی بهره است تمدنی كه از هرگونه اصلاح مبانی عاجز است زیرا نمی تواند با اصلاح خویش آغاز كند؛شهادت (لا اله الاالله ) كه اولین شكل كتابت آن به زبان عربی ، در واقع به صورت شمشیر است ، این شمشیر را باید برای در هم شكستن بت های دروغین دوران جاهلیت نوین بكار گرفت ، ایت شمشیر را باید برای قطع وحذف همه افكار ومكاتب باطلی كه ذهن مسلمانان متجدد را به هم ریخته به كار بست این شمشیر باید جان مسلمانان معاصر را از یك توده آشوبناك به بلوری شفاف بدل سازد .

 

خاتمه

در این فرایند پیچیده كه آینده انسانیت به موفقیت آن بستگی دارد مقدر بوده كه اسلام وتمدن اسلامی نقش اصلی را ایفا كنند اسلام آخرین دین عمده در این چرخه از تاریخ انسان است

برای حفظ اسلام وتمدن اسلامی باید دفاعی آگاهانه وعقلانی از سنت اسلامی صورت گیرد به علاوه،باید نقادی فكری كاملی از دنیای اسلام وكمبودهای آن مبادرت كرد، مسلمانان در صورت گام نهادن در همان مسیر غربیان ،هیچ امیدی نمی توان داشت جز آنكه به همان بن بست غربیان یا حتی به دلیل آهنگ سریع تغییرات دنیای امروز به بن بستی بد تر از آن برسد روشنفكران مسلمان باید از حالت احساس حقارت روان شناختی وفرهنگی دست بردارد باید در صفوف خود وحدت وقرابتی ایجادكنند وبعلاوه نیروی خود را با دیگر سنتهای بزرگ آسیا متحد سازند نه فقط از حالت تدافعی بیرون بیایند بلكه حالتی تهاجمی به خود بگیرند.

 

 

منابع

-اسلام وتنگناهای انسان متجدد، سید حسین نصر ، ترجمه انشاء الله رحمتی نشر سهروردی

تهران چاپ اول 1383

-پاسخ آسیا به نظریه برخورد تمدنها ، مجموعه مقالات ،سلیم رشید ،ترجمه صادق خرازی انتشارات خورشید آفرین چاپ اول تهران 1384

جاویدان خرد ، مجموعه مقالات نصر  ،دكتر سید حسین نصر انتشارات سروش 1382-

- زمینه برخورد فرهنگ وتمدن ایران وغرب ،سید حسین نصر انتشارا ت یغما شهریور 1352

كتاب ماه ، ویژه گفتگوی تمدنها 25 اصفهان1377

قلب اسلام ،سید حسین نصر ،ترجمه مصطفی شهر آیینی ،انتشارات حقیقت چاپ اول 1383-

معرفت ومعنویت ،سید حسین نصر ،ترجمه انشاالله رحمتی ،نشر سهروردی چاپ دوم 1372-

- نیاز به علم مقدس،سید حسین نصر ،ترجمه حسن میانداری ،موسسه فرهنگی طه چاپ اول 1379

منبع: انجمن علمی دانش پژوهان تاریخ

نظر شما