شناسهٔ خبر: 44967 - سرویس مسائل علوم‌انسانی
نسخه قابل چاپ

گزارشی از سخنان محمد امين قانعی‌راد درنشست «نوجوان و جوان دهه ٨٠»؛

فوران نوجوانی

قانعی راد حركت این نسل، نشان داد كه با خلأ معنا روبه‌رو است، تمایل دارد كه در عرصه عمومی مشاركت داشته باشد، به معاشرت‌پذیری، به بیرون بودگی و به حضور در فضای عمومی توجه و نیاز دارد. آنها تا حدی احساس ناامنی می‌كنند كه ممكن است ناامنی روانشناختی باشد زیرا این نسل آزادتر و داناتر شده و افق زندگی بازتری پیدا كرده است، همچنین امكان انتخاب بیشتری دارند اما در عین حال معیارهای كمتری برای انتخاب كردن دارند و نمی‌دانند چه چیزی را باید انتخاب كنند.

فرهنگ امروز/ عاطفه شمس: هجدهم خرداد ماه، نوجوانان متولد دهه ٧٠ و ٨٠ به مناسبت پایان یافتن امتحانات خود، میتینگی را در پاساژ كوروش تهران برگزار كردند كه به عنوان پدیده‌ای تازه در تحلیل‌های جامعه شناسان ایرانی، جا خوش كرد. چندی بعد، اخباری منتشر شد مبنی بر اینكه مشابه این اتفاق در مجتمع پرومای مشهد نیز به وقوع پیوسته است. گفته می‌شود هماهنگی این برنامه‌ها از طریق شبكه‌های اجتماعی صورت گرفته بود، توسط نسلی كه با نوآوری و با تكنولوژی‌های ارتباطی نوین، رشد یافته است. محمدامین قانعی‌راد، رییس سابق انجمن جامعه‌شناسی ایران نیز، این نسل را نسلی رسانه‌ای شده می‌داند كه به تعجیل در بلوغ فرهنگی و تاخیر در بلوغ اجتماعی دچار شده‌اند. از نظر او، آنچه این نوجوانان از خود نشان می‌دهند، چیزی است كه پیش از این در جامعه ایرانی دیده ‌نشده‌ و تازه است و باید هوشمندانه، با مطالعه، با گسترش نگاه و بینش و با افق ذهنی بازتری با آن مواجه شد.  
در ابتدای این نشست، حمیدرضا جلایی‌پور، جامعه‌شناس و فعال سیاسی نیز در توضیحات كوتاهی با بیان اینكه جامعه‌شناسان هنوز نتوانسته‌اند راجع به میتینگ تهران داده‌های مناسب را جمع‌آوری كنند، گفت: قبل از برگزاری این جلسه تلاش كردیم تا راجع به موضوع اجتماع دبیرستانی‌ها كمی داده جمع كنیم اما تاكنون امكان آن به خوبی فراهم نشده است زیرا آنچه وجود دارد تنها تحلیل بعد از واقعه است.

 

حمیدرضا جلایی‌پور : عدم جمع‌آوری داده‌های مناسب با موضوع

 

قبل از برگزاری این جلسه تلاش كردیم تا راجع به موضوع اجتماع دبیرستانی‌ها كمی داده جمع كنیم اما تاكنون امكان آن به خوبی فراهم نشده است. داده‌هایی مثل اینكه چه تعداد از شركت‌كنندگان در این میتینگ، دختر بوده‌اند و چه تعداد پسر. آیا واقعا همگی زیر ١٨ سال بوده‌اند؟ این مولفه مهمی است و گفته می‌شود تعداد زیادی بالای ١٨ سال نیز در میان آنها بوده است. وسیله ارتباطی آنها چه بوده است؟ فرض همه بر این است كه آنها از طریق تلگرام با یكدیگر در ارتباط بوده‌اند اما گویا شبكه‌های جدیدتری در این بین، دخیل بوده‌اند. تنها بوده‌اند یا جمعی آمده‌اند؟ كه دقیق نمی‌دانیم. در مدرسه نیز درباره آن بحث می‌كردند یا فقط در فضای آنلاین قرارهای خود را می‌گذاشتند. به دعوت‌كننده‌ها اعتماد داشتند یا موضوع برای آنها فقط اكتشافی بوده است؟ چقدر از تجربه‌های دیگر اطلاع داشته اند؟ واقعا همه این افراد متعلق به طبقه متوسط جدید بودند یا از طبقات دیگر نیز حضور داشته‌اند؟ كه اغلب تحلیل‌ها می‌گویند این نوجوانان به طبقه متوسط جدید تعلق دارند. با چه وسیله‌ای به محل آمده‌اند؟ والدین آنها در جریان بوده‌اند یا خیر. همه آنها تجربه انتخاباتی داشته‌اند یا خیر. بیشتر از كدام مناطق تهران آمده‌اند؟ زمان حضور در میتینگ چه احساسی داشتند، شادمانی یا ریسك و اضطراب؟ این افراد در خانواده‌های چند فرزندی زندگی می‌كنند؟ پیش فرض این است كه اینها یك یا دوفرزندی هستند. نمی‌دانیم نظر آنها درباره حكومت چیست. اینها داده‌هایی است كه در پی آن بودیم زیرا خود رخداد نیز بعدا مهم شد نه در روزی كه اتفاق افتاد. در روزنامه‌ها نیز بیشتر تحلیل وجود داشت، بنابراین ما نتوانستیم داده‌های خوبی را جمع‌آوری كنیم. درباره اتفاق مشهد وضعیت داده‌ها بهتر بود اما قصه مشهد با تهران فرق می‌كند و نمی‌توان از اطلاعات آنجا برای تحلیل میتینگی كه در تهران برگزار شد استفاده كرد.

 

محمدامین قانعی‌راد: پدیده فوران نوجوانی در جامعه رخ داده است

 

من فكر می‌كنم این اتفاق كوه یخی بوده كه نوك خود را نشان داده است، بنابراین باید توجه كرد كه بخش زیادی از بدنه اصلی این كوه پنهان است. ما به عنوان جامعه‌شناس باید تلاش كنیم این كوه یخ را بشناسیم و ببینیم در این حضور نسل نوجوان چه اتفاق تازه‌ای برای نخستین بار در حال رخ دادن است و چه چیزی در آن متفاوت است كه تا پیش از این هرگز رخ نداده بود. سوالاتی كه دكتر جلایی‌پور در این مكان كه یك حزب سیاسی است طرح كردند نیز نشان می‌دهد كه این اتفاق یك انعكاس سیاسی نیز داشته و باید علاوه بر بعد جامعه‌شناسی از نظر سیاسی نیز به موضوع توجه شود. كسانی كه با نگاه امنیتی به قضیه نگاه می‌كنند متاسفانه در این فكر هستند كه قبل از هرگونه تجزیه و تحلیل فقط سریع پدیده را جمع كنند و توجه ندارند كه ممكن است بتوانند نوك كوه یخ را برچینند اما سطوح عمیق‌تر ماجرا هنوز پابرجاست. به اعتقاد من این اتفاق، یك غلیان و جوشش بود كه من نام آن را فوران نوجوانی در جامعه گذاشته‌ام یعنی نوجوانی وجود داشته و در جایی خود را نشان داده است. ممكن است بگویید مگر نوجوانی قبل از این وجود نداشته، من می‌گویم نه قبل از این وجود نداشته است. از نظر زیستی، نوجوانی سن ١٣ تا ١٨ سالگی است كه غربی‌ها به آن Teenager می‌گویند و در فرهنگ ما، لفظ نوجوانی به آن اطلاق می‌شود و با بیان دیگری به آنها بچه دبیرستانی‌ها می‌گوییم. چنین چیزی از نظر بیولوژیك، زیستی و سنی قبل از این نیز وجود داشته است اما ما نامی برای آن نگذاشته بودیم، افراد را تا ١٨ سالگی كودك حساب می‌كردیم و چیزی با نام نوجوانی به عنوان یك مقوله فرهنگی كه جامعه آن را به رسمیت بشناسد وجود نداشت. این یك بحث جدید است و من ندیده‌ام در مباحثی كه مطرح می‌شود روی این قضیه تاكید شود. در بیشتر موارد، پرسش این بود كه ما باید از این موضوع هراسناك باشیم یا خیر اما درباره اینكه خود این پدیده چیست و در حال نشان دادن چه تحولی در جامعه ایران است بحث و گفت‌وگوی زیادی صورت نگرفت.


تعجیل در بلوغ فرهنگی و تاخیر در بلوغ اجتماعی
این تحولی بود كه در غرب از دهه ٧٠ میلادی به بعد اتفاق افتاد. تین ایجرها به عنوان یك گروه اجتماعی ویژه پا به عرصه جامعه گذاشتند به این معنا كه می‌توانستند از خانه بیرون بروند، گروه‌های دوستی تشكیل دهند، ارتباطات اجتماعی با یكدیگر برقرار كنند، سبك فرهنگی ویژه و اوقات فراغت خاصی داشته باشند و نوع موسیقی، لباس، مد و مواردی مثل این، آنها را به یك مقوله اجتماعی تبدیل می‌كرد. در حالی كه ما در ایران چنین چیزی را نداشتیم و فرزندان حتما باید تا ١٨ سالگی زیرنظر پدر و مادر كارهای خود را انجام می‌دادند و بنابراین یك نوع وابستگی به والدین در آنها وجود داشت. بنابراین فاصله زیادی بین كودكی تا ازدواج و قبول مسوولیت برای آنها وجود نداشت. اما امروزه سن ازدواج به ٣٣ سال رسیده است و از سوی دیگر، افراد در ١٣ سالگی وارد جامعه می‌شوند یعنی ١٨ تا ٢٥ سالی كه سن من و ١٨ تا ٣٠ سالی كه سن فرزند دهه شصتی من بود امروزه عملا در مسیری كه پیش می‌رویم در حال رسیدن به ١٨ تا ٣٣ سالگی است. در اینجا ما یك دوره بیست ساله داریم و حتی این سن به شكلی در حال رسیدن به ٣٥ سالگی است و به زودی شاید طی چند سال آینده به ٤٠ سالگی نیز برسد. من عنوان ١٣ سالگی را علاوه بر بلوغ زیستی، سن بلوغ فرهنگی گذاشته‌ام اما بلوغ اجتماعی به نحوی در ٤٠ سالگی اتفاق می‌افتد. در این سن است كه افراد مسوولیت اجتماعی را می‌پذیرند و خود را به جامعه پایبند دانسته و قراردادی اجتماعی را با آن امضا می‌كنند. لذا ما با یك تعجیل در بلوغ فرهنگی مواجه هستیم كه آن را به ١٣ سالگی می‌رساند و با یك تاخیر در بلوغ اجتماعی كه در حال حاضر در آستانه رسیدن به ٤٠ سالگی است. اما این بلوغ فرهنگی در ١٣ سالگی چرا اتفاق افتاد.


فرهنگ تصویری، مسبب بلوغ فرهنگی زودرس
ما نسل‌های قبل، حتی در سن ٢٥ سالگی نیز هنوز فكر نمی‌كردیم دارای بلوغ فرهنگی هستیم زیرا یك سنت عظیم فرهنگی وجود داشت كه اگر می‌خواستیم با آنها ارتباط برقرار كنیم باید آنها را می‌خواندیم. بنابراین نوع ارتباط ما با آنها یك نوع ارتباط خوانشی بود و در درون یك فرهنگ گفتمانی ما باید به بلوغ فرهنگی می‌رسیدیم اما مهم‌ترین ویژگی و تفاوت نسل جدید در این است كه در شرایطی بزرگ شدند كه فناوری‌های ارتباطی نوین در ایران پا به عرصه وجود گذاشت و شبكه‌های اجتماعی مثل اینستاگرام، تلگرام، فیس‌بوك و توییتر سبب شد آنها به یك معنا‌ آی‌تی‌بیس و رسانه‌ای شوند. همه ما به نحوی با رسانه‌ها ارتباط داشتیم اما نوع ارتباط اینها با تكنولوژی‌های ارتباطی- اطلاعاتی بسیار گسترده است و این به آنها اجازه می‌دهد كه از كودكی از طریق فرهنگ تصویری با كل تمدن جهانی آشنا شوند. این است كه این فرهنگ تصویری جدید كه با‌ آی‌تی آمده و در حال گسترش در جهان است تا حدی بلوغ فرهنگی را جلو می‌اندازد. آنها از طریق فرهنگ تصویری اطلاعات زیادی به دست می‌آورند بدون اینكه بتوانند به عمق مسائل پی ببرند. بنابراین بین رفتار این نوجوانان و بزرگ‌ترها شباهت‌هایی پیدا می‌شود و رفتار آنان با رفتارهای كودكی متفاوت می‌شود و هویت‌های جنسی و جنسیتی آنها نیز زودتر تكوین می‌یابد.


 كاهش اقتدار خانه و مدرسه
یكی دیگر از شرایطی كه بچه‌های این نسل در آن بزرگ شده‌اند، مساله اقتدار دو نهاد مهم اجتماعی خانه و مدرسه است كه به نوعی یك بحران جامعه‌پذیری برای نسل نوجوان ایجاد كرد. آنها توانستند از زیر یوغ خانواده‌ها خارج شوند، عمدتا خانواده‌های تك یا دو فرزندی بودند، دكتر جلایی‌پور پرسیدند كه به كدام طبقه تعلق دارند، من بیشتر بچه‌های طبقه متوسط به بالا را در تحلیل خود در نظر دارم كه عمدتا قادر بودند فضایی را به خود اختصاص دهند. اتفاقی كه در این دهه می‌افتد این است كه تك فرزندی و دو فرزندی شدن، عكس فرزندان را در خانه جایگزین عكس پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها و قهرمانان ملی می‌كند. از سوی دیگر، فرهنگ تصویری نیز اساسا نوعی خودشیفتگی ایجاد می‌كند و در نهایت، این سبب اعتراض پدر و مادرها به حاكم شدن فرزند سالاری شد. تعبیر من این است كه والدین خود، فرزندان را سالار خود كردند، تربیت و نحوه برخورد ما بود كه سبب حاكمیت فرزند سالاری شد. در این میان، اقتدار مدرسه نیز به نحوی شكسته شد. یكی از مسائلی كه به این قضیه كمك كرد جذب والدین و معلمان در تحولات اجتماعی دهه ٧٠ و ٨٠ بود. معلمان دهه ٦٠ غالبا در اندیشه‌های خود تردیدی ندارند بنابراین خیلی قاطع با دانش‌آموزان برخورد كرده و در جاهایی نیز آنها را سركوب می‌كردند. اما از میانه دهه ٧٠ به بعد كه جامعه ایران با تحولاتی از جمله در حوزه ‌آی‌تی، جنبش‌های اجتماعی، گسترش انتظارات سیاسی و رسانه‌ای شدن گسترده جامعه رو‌به‌رو شد، در آموزه‌هایی كه خود معلمان و والدین به نسل جوان‌تر انتقال می‌دادند تردید ایجاد شد. بنابراین حوزه وسیع‌تری را برای آزادی بچه‌ها تعریف كردند و در نهایت به جایی رسید كه در حال حاضر، اقتدار مدرسه به حداقل خود رسیده است.
آرمان دانشگاه، جاذبه خود را از دست داده است
اتفاق دیگری كه در همین دوره افتاده و یكی از پیامدهای گسترش آموزش عالی به شمار می‌رود، این است كه آرمان دانشگاه برای نسل جدید ناكارآمد شده است. در حال حاضر آرمان دانشگاه جاذبه خود را برای كل جامعه و به ویژه نسل جدید از دست داده است. این نسل، هوشمند است و بسیاری از مسائل اطراف خود را به سرعت گرفته و تجزیه و تحلیل می‌كند، بنابراین متوجه اوضاع است و خیلی راضی نیست كه زندگی خود را به عنوان یك دوره آمادگی یا یك دوره راهنمایی برای یك آینده كه بنا است در آن كاره‌ای شود تلف كند و بیشتر ترجیح می‌دهد در زمان حال زندگی كند. در گذشته فرد می‌اندیشید كه بیست سال دیگر بزرگ خواهد شد اما در حال حاضر نسل جدید خود را بزرگ می‌داند. دانش و اطلاعات این نسل به حدی است كه والدین به آنها نیاز داشته و به كمك‌شان وابسته هستند. این نسل، احساس كودكی نمی‌كند و البته سركوب و پس رانده نشده بلكه بیشتر عزیزگرامی داشته شده است. اگر بخواهم سه شاخص شرایطی را كه این نسل در آن رشد كرده بیان كنم یكی رسانه‌ای شدن و در پی آن مصرفی شدن جامعه به دنبال گسترش ‌آی‌تی است و دیگری پسامادی شدن جامعه است كه تا حدی با مصرفی شدن جامعه ارتباط دارد. برخلاف گسترش فقر و شكاف طبقاتی در جامعه، می‌بینید كه ثروت‌های كلانی در تهران و كلان‌شهرها وجود دارد كه بچه‌ها از فواید آن بهره مند شده‌اند. آنها دغدغه بیكاری و نرخ بیكاری و مانند آن را ندارند و حتی در دوره تین ایجری برای ادامه تحصیل در خارج از كشور برنامه‌ریزی می‌كنند. سطحی از مصرفی شدن، برخورداری و ندیدن دوره كمیابی كه بعضا نسل دهه ٦٠ آن را تجربه كرده‌اند سبب شده این نسل بیشتر تمایل به نشان دادن خود داشته باشد و این امر ممكن است از طریق پاساژگردی یا جلب‌توجه در شبكه‌های اجتماعی و... صورت بگیرد، بدون اینكه قصد انجام كنشی سیاسی داشته باشد.


پیامدهای فوران نوجوانی در جامعه ایران
اما با دو نوع نگاه می‌توان پیامدهای این موضوع را بررسی كرد؛ یك نگاه این است كه بگوییم جای نگرانی وجود دارد یا خیر و مبنای تحلیلی آن چیست. ممكن است بگوییم این نسل، بچه‌های‌ آی‌تی و پاساژ هستند چرا كه مبدا آنها شبكه‌های اجتماعی و مقصدشان پاساژ بود، گویا خود می‌خواهند بگویند كه ما فرزندان ارتباطات و جامعه مصرفی هستیم. اگر با این رویكرد خطی و كمی بدبینانه قضاوتی جبرگرایانه داشته باشیم، خواهیم گفت كه یك نوع نسل تكنو شكل پیدا كرده است كه یك سبك زندگی با رفتارهای غیرسیاسی هستند كه به سیاست چه نهادین و چه جنبش، كاری ندارند. به دلیل اینكه به دنبال مصرف و ‌آی‌تی هستند لذا یك تفكر چندپاره تصویری دارند، معمولا به جامعه بزرگ‌تر تعلق ندارند، مسوولیت اجتماعی نمی‌پذیرند یا خیلی دیر می‌پذیرند و چون نسل انتخاب هستند خود را برای انتخاب در فرصت‌های زندگی هرچه كه باشد و همچنین برای انتخاب جغرافیای زندگی خود، آماده می‌دانند. جنبه‌های منفی‌تر نیز این است كه همان طور كه سن بلوغ فرهنگی كاهش پیدا می‌كند سن آسیب‌های اجتماعی نیز كاهش یافته و به ١٥- ١٤ سال می‌رسد. این نسل در نهایت، جمعیت‌های پاساژگرد را می‌تواند تشكیل دهد چرا كه ضد ایدئولوژی، فرهنگ‌گریز و لذت‌گرا هستند. اما واقعیت نشان می‌دهد كه جامعه از این پیچیده‌تر است و مسائل اجتماعی آنقدر ساده پیش نمی‌رود كه بگوییم یك نسل روی كار آمده كه ویژگی‌های اساسی جبرگرایانه خاص دارد؛ نه تجربه سیاست نهادین و نه تجربه جنبش‌های اجتماعی جدید را تكرار می‌كند و نه سیاسی خواهد بود.


 نسل جدید با خلأ معنا روبه‌رو است
اما این گونه نیست؛ حركت این نسل، نشان داد كه با خلأ معنا روبه‌رو است، تمایل دارد كه در عرصه عمومی مشاركت داشته باشد، به معاشرت‌پذیری، به بیرون بودگی و به حضور در فضای عمومی توجه و نیاز دارد. آنها تا حدی احساس ناامنی می‌كنند كه ممكن است ناامنی روانشناختی باشد زیرا این نسل آزادتر و داناتر شده و افق زندگی بازتری پیدا كرده است، همچنین امكان انتخاب بیشتری دارند اما در عین حال معیارهای كمتری برای انتخاب كردن دارند و نمی‌دانند چه چیزی را باید انتخاب كنند. شخصیت آنها به نوعی ویژگی تلون، ناپایداری و ژله‌ای بودن پیدا كرده است كه با تمایلی كه به جست‌وجوی معنا و جذب شدن در یك گروه اجتماعی دارد برای او شرایطی دوگانه را فراهم می‌كند؛ یا می‌تواند یك نوع جامعه‌پذیری از نوع دیگر از نوعی كه خود می‌خواهد انتخاب كند را تحقق دهد و یك نوع فرهنگ یا زندگی دیگر را بازتعریف كند یا اینكه تلاش می‌شود آنها را به خانه برانند كه در این صورت آنها به جای خانه به زیرزمین می‌روند یعنی نوجوانی در كشور تبدیل به یك پدیده زیرزمینی می‌شود كه هم این امكان وجود دارد كه آنها دچار آسیب‌های اجتماعی شود و هم امكان دارد برخلاف پیش‌بینی‌ها بیایند و این «من» را كه حالا شكل پیدا كرده، به یك نوع فرقه گرایی و ایدئولوژی‌های جدید واگذار كنند. یعنی دقیقا برخلاف آنچه كه ما تصور می‌كنیم كه از این نسل فكر، ایدئولوژی و گرایش‌های مذهبی بیرون نمی‌آید. آنها ممكن است به جهان به شیوه دوقطبی نگاه كنند و برای نیازهای خود ساده‌ترین پاسخ‌ها را انتخاب كنند و این می‌تواند حتی خشونت‌زا باشد. بنابراین نباید به این پدیده تك‌‌خطی نگاه كرد. می‌توان برخلاف این نگاه ظاهری تك خطی، پیش‌بینی كرد كه طیف وسیعی در مقابل آنها وجود دارد؛ از یك سو گروه‌های سبكی و از سوی دیگر گروه‌های سیاسی گهگاه افراطی هستند كه ممكن است اینها را جذب كنند. بنابراین شما در این نسل‌ها می‌بینید كه از یك سو افق ذهنی بازی دارند و اما گاه تا حد زیادی محدودیت ذهن، نزدیك‌بینی و پاسخ‌های ساده برای مسائل خیلی پیچیده دارند و به تجربیات نسل قبل بی‌توجه هستند. ما در غرب نیز مشابه این موضوع را داشتیم در دهه‌های ٤٠ و ٥٠ میلادی، نظریه‌پردازان مكتب فرانكفورت نسبت به گسترش فرهنگ پاپ جوان و مبتذل شدن، مصرفی شدن، غیرسیاسی شدن فرهنگ هشدار می‌دادند و كسی پیش‌بینی نمی‌كرد كه نسل دهه ٥٠ در دهه ٦٠ و به ویژه در سال‌های ١٩٦٧ و ١٩٦٨ دست به گسترده‌ترین حركت سیاسی بزند كه پایه‌های غرب را در كشورهای مهمی مثل آلمان، فرانسه و انگلستان بلرزاند. ما در آینده با امكانات متفاوت و متعارضی مواجه هستیم، انسان پیچیده است، جامعه پیچیدگی‌های خاص خود و فرآیندهای خاصی را دارد بنابراین باید به این پیچیدگی‌ها دقت كنیم.


 در نسل جوان، امید وجود دارد
در پایان صحبت‌هایم چند توصیه دارم؛ اول اینكه وقتی تحولی پیدا می‌شود این گونه نیست كه بتوان آن را به راحتی كنار زد و خیال خود را راحت كرد. یكی از مهم‌ترین نظریات تحولات اجتماعی این است كه تحولات اجتماعی را همیشه نسل جوان به عهده دارد و علاوه بر این، اساسا در نسل جوان، امید وجود دارد و آنها هستند كه رسالت ساخت جامعه آینده را بر عهده دارند. برخی از نظریه پردازان در غرب، حتی معتقد هستند كه نسل جوان، شیوه‌های متصلب شده، متبلور شده و متحجر شده زندگی اجتماعی را زیر و رو كرده و سامان جدیدی را ایجاد می‌كند. یعنی جریان جوانی به نحوی به جریان زندگی اجتماعی تداوم می‌بخشد. برخی در مقابل این، به رسالت روشنفكران و طبقه متوسط و دانشگاه قایل هستند. اما عده‌ای اعتقاد دارند كه خود پدیده جوانی، جامعه را می‌سازد. نظریه پردازان طرفدار فلسفه زندگی یا ویتالیزم، كسانی مثل نیچه معتقد هستند كه جوانان برای درهم شكستن تحجر زندگی رسالت دارند. هانا آرنت نیز این بحث را دارد كه تا زمانی كه كودكی متولد می‌شود امید وجود دارد. بنابراین باید با مساله فوران نوجوانی به عنوان یك پدیده جدی برخورد كرد و در پرتو این تحول ایجاد شده، اقدام به بازاندیشی در نهاد مدرسه، دانشگاه و در سیاست‌های فرهنگی كرد. نباید این گونه گمان كرد كه با راندن این نسل، آنها به خانه می‌روند. آنها جایی نمی‌روند، حضور دارند و عرصه‌های جدیدی را پیدا می‌كنند و اگر در یافتن این عرصه‌ها موفق نشوند، ناخواسته به نوعی ویرانگری برای خود و جامعه دست می‌زنند. بنابراین باید با این پدیده هوشمندانه، با مطالعه، با گسترش نگاه و بینش و با افق ذهنی بازتری برخورد كرد.

 

روزنامه اعتماد

نظرات مخاطبان 0 1

  • ۱۳۹۵-۰۴-۲۲ ۰۰:۲۸سارا خزایی 0 0

    در تکمیل  صحبت های قابل توجه شما در ارتباط با نوجوانان در ایران امروز، می توان گفت شکل عملیاتی شده یک زندگی پست مدرنی را نشان می دهند، زندگی شلخته، یهویی، بی شکل و قلمبه سلمبه که معلوم نیست در چه قالبی می گنجد؛ زندگی با محوریت بدن، به شکلی که بدن لنگرگاه امنیت وجودی، هویتی، و شالوده زندگی آنها قرار گرفته، بدنی که فقط مصرف می کند تا بدن شود،  بدنی که تمام تار و پود ذهن نوجوانان ما را درگیر خود کرده... در قسمتی از صحبت هایتان اشاره کرده اید که نوجوانان فقط می خواهند در حال زندگی کنند، همینطور است سبک  زندگی بدن محور مصرفی تنها سبک زندگی است که می شود گفت خاص زندگی نوجوانان ما شده چرا؟ چون که؛ بدن تنها پناهگاهی است که جوان با آن می تواند در لحظه زندگی کند و به هیچ نقطه ای در پشت سر و روبرویش نگاه نکند او با توسل به بدن می گوید من هستم چون می خورم، مصرف می کنم، می نوشم و ... بدن و مصرف بدنی، زندگی بدن محور در تلاش برای رسیدن به آرمان بدن استاندارد اروتیزه است؛ بدنی که لذت های جنسی در مرکز آن قرار می گیرد و این بدن و زندگی بدنی جای اندیشه و اندیشیدن را به راحتی از نوجوانان ما گرفته است. تمام دغدغه نوجوانان امروز ما بدن و لذت های بدنی شده، تمام مکالمات و محاور ه های نوجوانان امروز ما تا انجا که به طور مشاهده ای و تجربی می بینم بدن و مسائل جنسی شده، این امر هم در نوجوانان پسر و هم دختر دیده می شود اما می توان گفت در دختران پررنگ تر است. 
                                

نظر شما