فرهنگ امروز/ عاطفه شمس:
نشست روابط ایران و عثمانی (عبور از عثمانی به جمهوری، قاجاریه به پهلوی) با سخنرانی کاوه بیات، تاریخ نگار و پژوهشگر و به همت تاریخ سیاسی پژوهشکده تاریخ، طی روزهای اخیر، در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد. دلیل ورود بیات به این بحث، بررسیهایی است که وی درباره شکلگیری مرزهای ایران و عثمانی انجام داده و نیز پژوهشی درباره روابط ایران و قفقاز که در چارچوب آن توانسته از اطلاعات یکسری اسناد دیپلماتیک نیز استفاده کند. در این میان، تاکید این پژوهشگر تاریخ بر ترکیه جدید، به دلیل تفاوتی است که در روابط دو کشور در قیاس با روابط ایران و عثمانی به وجود آمده است. روابطی که به دلیل برآمدن نهضت مقاومت ملی ترکها به رهبری مصطفی کمال در آناتولی و جدای از چارچوب رسمی بین دو کشور، باید در حوزهای دیگر شکل میگرفت. بیات در این نشست، به رقابت دیرینه بین دو کشور اشاره میکند، با بررسی فراز و فرودهای روابط در دوران قاجاریه به دوران جنگ جهانی اول، فروپاشی عثمانی و پس از آن میرسد، سپس عوامل موثر در نزدیکی ایران رضاخان سردارسپه و ترکیه مصطفی کمال را برمیشمارد و در نهایت، بر اهمیت تداوم روابط دوستانه دو کشور که سالهاست شاهد آن هستیم، تاکید میکند. دراین نشست، تورگای شافاک، رییس مرکز فرهنگی یونس امره ترکیه در تهران نیز حضور داشت.
رقابت دیرینه ایران و عثمانی
تصور میکنم در درجه اول باید توجه داشته باشیم که جدای از ایران و ترکیه، ما از یک رقابت و رویارویی به نوعی سرزمینی و ژئوپولتیک خیلی گسترده صحبت میکنیم که قدمت دیرینه دارد. این قدمت از آن جهت مهم است که گاه در تاریخ نگاری ما بهطور مثال در حوزههای مذهبی این انتقاد مطرح میشود که اگر ما شیعه نمیشدیم این رقابت به وجود نمیآمد و بحث سلسله و تشیع صفوی را مطرح میکنند اما باید توجه داشت این رقابت از دیرباز و قبل از صفویه وجود داشته و احتمالا ادامه خواهد داشت که البته منوط به چشمانداز جهانی شدن است. رقابت ایران و عثمانی خیلی شدید بوده است به خصوص در دوره صفوی اما پس از آن به دلیل کاهش گرفتن قدرت هر دو کشور در تناسب با قدرتهای جدید اروپایی، از میزان این رقابت و از خشونت و وجه نظامی آن کاسته میشود. با وجود این دگرگونی رقابت در جای خود باقی میماند و ما اشکال آن را در حوزههای مرزی به صورت مناقشات خیلی گسترده میبینیم که در تعریف یک مرز مشترک، ایجاد مشکل میکرد. حتی در جریان توافق ١٩٠٧ روس و انگلیس نیز ما شاهد این هستیم که عثمانیها تحرکات مرزی خود را آغاز میکنند و در بحبوحه انقلاب مشروطه، این موضوع نیز به بار مشکلات آن دوره افزوده میشود. به همین دلیل و به دلیل تنشهایی که توسط عثمانی ایجاد میشده، قدرتهای روس و انگلیس تصمیم میگیرند که این مسائل را خاتمه دهند و در واقع، آخرین دوره مذاکرات مرزی ما مذاکرات چهارگانهای است که به غیر از ایران و عثمانی، روسیه و انگلیس نیز نماینده دارند و به یک رشته نقشهبرداریها و سفرهای تحقیقاتی هیاتهای چهارگانه گسترده در فاصله ١٩١٢ تا ١٩١٤ منجر میشود. مرزهای فعلی ما نیز کمابیش حاصل بررسیهای همین کمیسیون است، البته گزارش تهیه و نوشته میشود اما به دلیل جنگ جهانی اول، جنبه نهایی به خود نمیگیرد.
پس از فروپاشی عثمانی
در جنگ جهانی اول، تمایل بخش عمده افکار عمومی ایران بر وحدت با آلمان و عثمانی است اما جالب این است که حتی در همین دوره نیز ما شاهد این رقابت هستیم. بهطور مثال، در جریان لشکرکشی رئوفبیک در سال ١٩١٥ تنشهایی به وجود میآید؛ رئوفبیک قرار بود به عنوان رییس یک نوع قوای آزادیبخش به کرمانشاه بیاید و با همراهی نیروهای نهضت مهاجرت، با انگلیس و روس مبارزه کند اما نوع رویکرد او به ایران، تنش ایجاد میکند. یعنی رئوف بیک نه به عنوان یک نیروی موتلف بلکه به عنوان کسی میآید که مدعی است بخشهایی از ایلات منطقه تابع عثمانی هستند، از آنها سرباز میخواهد، حکم میکند و یک سلسله مناقشات جدی محلی به وجود میآورد که کل ائتلاف ملیون ایران با عثمانی را زیر سوال میبرد. قصد دارم نشان دهم که این تنش حتی در دورهای که ایران و عثمانی با یکدیگر همراه و متفق هستند نیز خود را نشان میدهد. بعد از انقلاب ١٩١٧ که قوای روسیه ایران را ترک میکنند و فرصتی برای احیای بیطرفی ایران به وجود میآید، دوباره با واپسین لشکرکشی قوای عثمانی به ایران روبهرو هستیم و دورهای است که برای نخستینبار با نوعی تحرکات پان ترکی توامان میشود. بعد از جنگ جهانی اول که به فروپاشی عثمانی منجر شد، به نوعی شاهد بیاهمیت شدن روابط دو کشور میشویم و تقریبا میتوان گفت هیچ گونه رابطهای وجود ندارد. در این دوره است که ما دعاوی مرزی و ارضی گستردهای را در کنفرانس صلح پاریس مطرح میکنیم که بخش عمده آن مربوط به حوزههای غربی کشور میشود که به نوعی در حوزه قلمرو عثمانی است و بخشی نیز مربوط به قفقاز میشود که اگر عثمانی برپا بود میتوانست در حوزه علایق و منافع آنها قرار بگیرد و ایجاد تنش کند اما در آن دوره چندان مورد بحث قرار نمیگیرد ولی در ادوار بعد ما مورد شماتت قرار میگیریم. به تدریج، در خود عثمانی یا به تعبیر دقیقتر در آناتولی، نهضت مقاومتی بر ضد مداخلات متفقین و بر ضد چندپاره کردن قلمرو باقیمانده از عثمانی شکل میگیرد که اگرچه به اسم مصطفی کمال ثبت شده اما شروع آن در جوار مرزهای ما و به وسیله کاظم قرابکر است. برآمدن این قدرت جدید زمانی بیشتر احساس میشود که اشتراک منافع و ائتلافی بین آنها و بلشویکها شکل میگیرد. به تعبیر دیگر، گرچه روابط منوط است به روابط بین تهران و استانبول که معنایی نیز ندارد اما در اینجا نیرویی در حال شکل گرفتن است که تا حدی میتواند باعث نگرانی شود.
تهران با دو نیرو در مواجهه با ترکیه
بحث دیگری که باعث افزایش نگرانی ما میشد سیاستهای کردی نهضت مقاومت ملی (کمالیسم) است. در این دوره بخش عمدهای از کردها هنوز تابع خلافت هستند و خلافت هنوز لغو نشده است و هنوز هم مصطفی کمال، به ویژه در این دوره، به اسم اسلام عمل میکند. بخش عمدهای از نهضت مقاومت ملی را کردها تشکیل میدهند و سیاست کردی جدیای در منطقه، به خصوص تحت نظر کاظم قرابکر وجود دارد و یکی از تبعات آن نیز حمایت از اسماعیل آقا سمیتقو است. حمایتی که -تا جایی که ما میدانیم- برای جلوگیری از معاودت ارمنیها و آسوریها به ارومیه است و زمانی که ما مجبور میشویم این موضوع را خاتمه دهیم، این موضوع انگیزهای برای ارتباط با این نیروی جدید میشود. دولت ایران یا مقامات محلی معتقد هستند که عامل حمایت عثمانیها یا ترکها از سمیتقو عامل مهمی است و ما باید برای خاتمه غائله سمیتقو هیاتی را به آناتولی بفرستیم. در این زمان، در تهران دو نیرو وجود دارد؛ یکی نیروی سنتی است که شاید دربار قاجار نماینده آن باشد و بسیار نگران تحولات در ترکیه جدید است و دیگری، نیروهای جدیدی است که در ایران در حال شکل گرفتن است و نمونه روشن آن، پدیده رضاخان سردارسپه است که در راس رویارویی با مسائل مملکتی قرار دارد و معتقد است برای خاتمه غائله اسماعیل آقا باید با ترکیه ارتباط برقرار کنیم. در نتیجه کشمکشهای طولانی به وجود میآید و حل موضوعی که لازم و ضروری بود به خاطر همین بلاتکلیفیها و تردیدها به تاخیر میافتد. اما در نهایت، دولت ایران هیاتی را تحت سرپرستی ممتازالدوله اعزام میکند و همزمان رضاخان سردارسپه نیز سرهنگ کوپال را به عنوان نماینده شخصی خود نزد مصطفی کمال میفرستد. این نشان میدهد که آنها، جدا از مسائلی که در عرصه وزارت خارجه و دربار وجود داشت با یکدیگر همراه بودند و این عنصر مهمی است. هیات ممتاز الدوله به آنکارا میرود و با حضور کوپال و هماهنگیهای به عملآمده، بحث سمیتقو پایان میپذیرد.
بهبود روابط پس از پایان جنگ جهانی اول
از این دوره به بعد، یعنی پس از پایان جنگ و درحالی که روابط دو کشور در حال تعلیق است، مشکلات فراوانی به وجود میآید. یکی از این مشکلات، حقوق اتباع ایرانی حاضر در عثمانی و تغییر در قوانین تابعیت بود که به ویژه پس از پیروزی کمالیون، به حال خود رها شده بود. بحث دیگر، یک دوره متاخر تحرکات و تبلیغات پان ترکی بود، در ایران نیز متقابلا تحرکاتی علیه پان ترکها صورت گرفت و بالا گرفتن بحث تاثیر ناگواری برجای گذاشت. مشکل دیگر، مسائل مرزی بود؛ یعنی با شکل گرفتن یک قدرت جدید در ترکیه و نامشخص ماندن تکلیف مرزها سلسله مناقشاتی ایجاد که در جاهایی به برخورد منجر میشود. یکی از دلایل بروز این مشکلات، بلاتکلیف ماندن روابط بین دو کشور بود. هیات ممتازالدوله توانست زمینه برقراری روابط را فراهم کند اما هنوز دولت در ایران و به ویژه شخص احمدشاه از شناسایی قدرت جدید در ترکیه ابا داشتند و حتی یک سال بعد و پس از اعزام سفیر هنوز روابط دو کشور بسیار سست بود. تا اینکه محمد صادق طباطبایی فرستاده میشود و از سال ١٣٠٣ش به بعد یعنی مقارن با تغییر سلطنت، روابط به صورت جدیتری مد نظر قرار گرفته و از این به بعد بسیاری از مسائل مثل حقوق اتباع ایرانی خود به خود حل میشود و بحث پان ترکیسم نیز پایان میگیرد. اما بحث مرزی و تنشها همچنان باقی ماند. همانطور که گفتم، پروتکل ١٩١٤ کمیسیون چهارجانبه تقریبا نهایی بود اما مورد پذیرش قرار نگرفت. سپس سلسله مذاکراتی به ویژه با ترکیه برای پایان دادن به این بحث آغاز شد اما بحث جنوبی آن و مرزهای ما با بین النهرین باقی بود. تقریبا ٩-٨ سال طول کشید، چندین کمیسیون مرزی رفتند و داد و ستدهایی صورت گرفت تا در نهایت، در سالهای ١٣١١-١٣١٠ش این بحثها پایان یافت و البته بعدها انتقادهایی به آن وارد شد. برخی معتقد هستند که گذشت مرزی که در شمال ایران اتفاق افتاد و طی آن، آرارات کوچک به ترکیه واگذار شد نباید شکل میگرفت یا احقاق حقوق نشد اما در مقابل، ما بخشهایی از جنوب را گرفتیم و بحث قطور را که یک بحث قدیمی بود و ترکها هرگز زیر بار آن نمیرفتند را توانستیم به نفع خود حل کنیم. بحثی که میخواهم در پایان به آن اشاره کنم بحث کردها است. همانطور که گفتم سرآغاز نزدیکی ایران جدید و ترکیه جدید بحث کردها بود؛ بحث اسماعیل آقا سمیتقو و روابط دیگری در حوزههای جنوبیتر بود که این دو کشور را به یکدیگر نزدیک میکرد. اما در یک مرحله نیز با پیشامد شورش کردها در حوزه آرارات به نوعی مجددا بحث دشوار شد. در میان ملیون یا برخی عناصر نظامی ایران این تصور پیش آمد که ما باید از شورش کردها استفاده کرده، دولت ترکیه را تحت فشار قرار داده و امتیاز بگیریم. دولت ترکیه نیز برای سرکوب این شورش به صورت تاکتیکی احتیاج داشت که از گردنه بالای این دو مرز که طبق قراردادهای قبلی جزو حوزه ایران تلقی میشد، عبور کند و این بحث تاکتیکی به یک امتیاز مرزی تبدیل شد. زمانی که من کتاب «مرزهای ایران و ترکیه» را نوشتم، تصورم بر این بود که ایران نباید اینجا کوتاه میآمد و خوب بود که از همین شورش کردها استفاده کرده و این مناقشه را به نفع خود تمام میکرد اما اکنون که چند سال گذشته، فکر نمیکنم که اندیشه درستی بود و فکر میکنم مصلحت همان بود که مسائل مرزی ایران و ترکیه تمام شود و ریسک وارد کردن عنصر «کردی» در روابط دو کشور کار خطرناکی بود. دلیل اصلی من نیز این است که هر جا این بحث باز ماند مشکلات بیشتری را به وجود آورد.
ضرورت تداوم روابط دوستانه
زمانی که نزدیکی ایران و ترکیه یا به تعبیر دقیقتر ایران رضاخان سردارسپه و ترکیه مصطفی کمال پیش میآید ما با دو گزینه سیاسی رو به رو هستیم. یکی، تمایل اتحاد شوروی به ایجاد یک اتحاد آسیایی است که در نیمه اول دهه ١٣٠٠ش مطرح میشود. روسها بسیار تمایل داشتند که با ترکیه، ایران و افغانستان نوعی پیمان منطقهای علیه بریتانیا ببندند اما ایران چنین اقدامی را انجام نداده و از روسها فاصله گرفت. مصطفی کمال نیز در عین حفظ فاصله، در همان زمانی که حتی از بلشویکها کمک میگرفتند کمونیستها را سرکوب میکردند. هر دو کشور سیاست مستقلی را در پیش گرفتند و زیر بار پیمان آسیایی نرفتند. دلیل عمده این بود که در کنار حاکم شدن دو نیروی همراه و همسو در ایران و ترکیه، مخاطرات مشترکی نیز این دو کشور را به یکدیگر نزدیک کرد که مهمترین آن، خطر شوروی بود که در حال حاضر رفع شده است. عامل مهم دیگر در این دوران، منفک کردن عنصر دین از سیاست بود. در این دوره شاهد خاتمه این جدال و رویارویی دیرینهای بودیم که در آخرین شکل آن، در قالب جدال سنی و شیعه رخ نموده بود و در مراحل اخیر و با برگشت دین به عرصه سیاست در هر دو کشور به آن خاتمه داده شد. ما سالها است به روابط دوستانه بین دو کشور خو کردهایم اما نباید فراموش کرد که به چه قیمت سنگینی این روابط به وجود آمده است و بسیار مهم است که تداوم داشته باشد.
در جمعبندی ما از این بحث، سه عنصر مهم وجود دارد؛ یکی، عنصر کردی است که هنوز هم میتواند کماکان مورد نظر باشد. دیگری، جلوگیری از اعاده بحث سنی و شیعه است که باید به آن توجه داشت. عنصر سومی نیز که در حال حاضر رفع شده اما همواره باید به آن توجه داشت بحث روسیه است. این عوامل باید در مهار کردن روابط بین دو حوزهای که مناسبات راحت و همواری با یکدیگر نداشتهاند همواره مدنظر قرار بگیرد.
دو نیروی همراه و همسو
زمانی که نزدیکی ایران و ترکیه یا به تعبیر دقیقتر ایران رضاخان سردارسپه و ترکیه مصطفی کمال پیش میآید ما با دو گزینه سیاسی رو به رو هستیم. یکی، تمایل اتحاد شوروی به ایجاد یک اتحاد آسیایی است که در نیمه اول دهه ١٣٠٠ش مطرح میشود. روسها بسیار تمایل داشتند که با ترکیه، ایران و افغانستان نوعی پیمان منطقهای علیه بریتانیا ببندند اما ایران چنین اقدامی را انجام نداده و از روسها فاصله گرفت. مصطفی کمال نیز در عین حفظ فاصله، در همان زمانی که حتی از بلشویکها کمک میگرفتند کمونیستها را سرکوب میکردند. هر دو کشور سیاست مستقلی را در پیش گرفتند و زیر بار پیمان آسیایی نرفتند. دلیل عمده این بود که در کنار حاکم شدن دو نیروی همراه و همسو در ایران و ترکیه، مخاطرات مشترکی نیز این دو کشور را به یکدیگر نزدیک کرد که مهمترین آن، خطر شوروی بود که در حال حاضر رفع شده است. عامل مهم دیگر در این دوران، منفک کردن عنصر دین از سیاست بود. در این دوره شاهد خاتمه این جدال و رویارویی دیرینهای بودیم که در آخرین شکل آن، در قالب جدال سنی و شیعه رخ نموده بود و در مراحل اخیر و با برگشت دین به عرصه سیاست در هر دو کشور به آن خاتمه داده شد.
روزنامه اعتماد
نظر شما