فرهنگ امروز/ رضا مهریزی:
چکیده :
. در این مقاله ابتدا از دلیل نامشخص بودن نام و نشان متفکران ایران باستان سخن به میان آمده و آن را به ناامنی و از بین رفتن آثار در طول تهاجمات گسترده و وسیع و نیز ارزش مساله انتقال حکمت و معرفت به طور سینه به سینه در نزد ایرانیان مربوط می داند. سپس نگارنده با توجه به این مهم که متاسفانه در فرهنگ ایرانی ما یک کتاب قابل توجه در خصوص سیر تکوین اندیشه و فرزانش از عصر باستان تا دوران معاصر وجود ندارد به بررسی سیر فرزانش و حکمت در ایران پرداخته و آنرا به چهار دوره تقسیم می نماید : الف) از پیشا زردشت تا پاولوس پارسی . ب) از پاولوس پارسی تا زکریای رازی . ج) از زکریای رازی تا مدرس زنوزی . د) دوران معاصر. و علت این تقسیم بندی را هم بیان می کند
در ادامه مقاله ، مبحث اصلی این مقاله که بررسی مرحله اول فرزانش و حکمت در ایران باستان است آغاز شده و نگارنده به معرفی هفت مکتب فکری بزرگ ایران باستان یعنی : مغان ، زروان ، مهر ، زردشت ، مانی ، مزدک و جندی شاپور ( یا خسروانی ) می پردازد البته نحوه معرفی این مکاتب ، تکرار سخنانی که محققان و مستشرقان بیان نموده اند نیست بلکه کوشیده می شود که زوایای پنهان مانده و مغفول این مکاتب کشف و ارزش فکری آنها را برای انسان جدید به خصوص خود ما ایرانیان باز نموده گردد.
در این مقاله صرفا به معرفی مکاتب فکر ایرانی بسنده نشده بلکه در جای خود با استفاده از اسناد معتبر از تاثیرات آنها در دیگر مکاتب فلسفی یا ادیان سخن به میان می آید .
کلید واژه ها :
« فرزانش در ایران باستان ، مغان ، زروان ، مهر ، زردشت ، مانی ، مزدک و جندی شاپور»
۱.طرح مساله :
تدوین تاریخ اندیشه در یک تمدن و فرهنگ اگر ضروری ترین کار برای حراست از تشخص و اصالت و خوداتکایی آن تمدن نباشد بی تردید یکی از ضروری ترین کارهاست . متاسفانه در فرهنگ ما چندان اعتنایی به این مساله نشده است و هنوز در کشور ما که حدود ۳ هزار سال تفکر هستی شناسانه دینی و دست کم حدود ۱۵۰۰ سال سابقه فکر حکمی برهانی ثبت شده و مستند دارد یک کتابی که سیر حکمت در ایران را تبیین کند ، وجود ندارد ، و معمولا تاریخ فرزانش ایران در ذیل تاریخ فلسفه اسلام و عرب مطالعه میگردد. ( متاسفانه علاوه بر کتابهای بی شمار در خصوص تاریخ فلسفه غرب ، کتابهای متعددی نیز در خصوص تاریخ فلسفه و اندیشه چین و هند به زبان فارسی وجود دارد اما دریغ و درد از یک کتاب قابل اعتنا که تاریخ اندیشه در ایران را به طور متصل و پیوسته از عصر باستان تا زمان حاضر بررسی کرده باشد و متاسفانه فلسفه و حکمت و فرزانش ایران به دو بخش و دو تکه بی ربط به هم و از هم گسیخته تقسیم می شود : یکی ایران باستان و یکی پس از اسلام که این دو بخش هیچ ربطی به هم ندارند . متاسفانه فلسفه ایران اسلامی نیز در ذیل تاریخ فلسفه عرب مطالعه میگردد به طوری که برخی متفکران عرب از تفکر اندیشمندان ایرانی با عنوان " عقل عربی " یاد می کنند . همین امر سبب بی اعتنایی محققان غربی به نقش اندیشه و اندیشمندان ایرانی در پیدایی و پویایی فکر فلسفی جهان شده است ) .
در این جستار بر سر آنیم که به بررسی سیر حکمت در ایران باستان بپردازیم ولی پیش از ورود به مبحث اصلی تذکر چند نکته ضروری است : از نظر اختراعات و اکتشافات تاریخ را می توان به سه دوره تقسیم کرد : « دوره مخترعین ناشناس ، دوره مخترعینی که ما فقط از ملیت و محل سکونت آنها اطلاع داریم و بالاخره دوره ای که نام و نشان مخترعین بر ما معلوم میباشند . دوره مخترعین ناشناس ... در این دوره انسان های اولیه شروع به ساختن برخی آلات و ادوات ساده را کرده اند ... این دوره رفته رفته منجر به پیدایش ملتها و مملکتها گردید که در هر کدام از آنها عده ای مخترع و مکتشف زندگانی می کرده اند و ما از نام و نشان آنها به هیچ وجه اطلاعی نداریم و فقط می دانیم که مثلا قطب نما را چینی ها ساخته اند و یا چرخ را مصری ها اختراع کرده اند تاریخ درباره اینکه چه کسی این اختراعات را انجام داده کاملا سکوت نموده است ولی در هر صورت در سایه اختراعات این دو دوره بشر به شاهراه تمدن افتاد و سپس با سرعت شروع به پیشرفت نموده و سرانجام ، عهدی فرا رسید که نوشتن بیوگرافی هر مخترع و نحوه کار او از ضروریات گردید » ( جاویدان ، ۱۳۶۷ : ۱ ) این دوره بندی را نه تنها در خصوص اختراعات و اکتشافات صادق است بلکه در خصوص تاریخ اندیشه نیز صادق است یعنی پاره ای اندیشه ها مشخص نیست از کجا سر برآورده است مثل اعتقاد به ماورالطبیعت و عالم غیب ؛ یک سری اندیشه ها متعلق به برخی اقوام هستند مثل اعتقاد به ثنویت و دوآلیسم که خاص ملت ایران است ولی مشخص نیست چه کسی آن را ارائه کرده و برخی اندیشه ها نیز نام و نشان مبدعان آن مشخص است که شاید قدیمی ترین تمدنی که نام و نشان اندیشمندان آن کاملا بجا مانده است یونان باشد و البته این بجا ماندن کمک زیادی به تدوین تاریخ می کند .علت بجا ماندن نام و نشان و نیز آثار دانشمندان یونانی را باید در موقعیت خاص جغرافیایی این کشور دانست که در کوه ها ی مرتفع محصور است و چنان دژی مستحکم می ماند که حتی همانطور که در تاریخ مشاهده می نماییم امپراطوری بزرگ هخامنشی که نخستین تمدن واقعی و بزرگ و دامنه دار تاریخ بشر است موفق به تسخیر آن نمی شود .در حالیکه در ایران به دلیل موقعیت خاص جغرافیایی که آن را همواره دستخوش تهاجمات و دست اندازی ها می نمود امکان باقی ماندن آثار بسیار دشوار می باشد.برای مثال می توان تصور کرد برای داریوش شاه بزرگ ایرانی امکان اینکه دستور دهد کتابی راجع به وقایع پادشاهی وی و اقداماتش به نگارش درآید وجود داشته و اینکار چندان دشواری به نظر نمی آید حال آنکه وی که از موقعیت خاص کشور خود اطلاع داشته ، با اینکه ایران آن روز تجربیات زیادی هم از تهاجمات نداشته ، دستور می دهد وقایع زمامداریش در دل کوهی با مشقت فراوان و به سه زبان مختلف حکاکی شود . البته این تدبیر داریوش موثر افتاد زیرا تخت جمشید به هجوم و آتش سوزی مبتلا می شود و اگر کتابی تدوین می گشت قطعا از بین می رفت حال آنکه کتیبه بیستون همچنان باقی مانده و کهنترین سند واقعه نگاری ایرانی از آن دوره است ، در حالیکه هرودوت در یونان به دلیل امنیت سرزمینی و جغرافیایی خاص آن دیار در همین زمان به نگارش وقایع تاریخی می پردازد و چون کتابش باقی می ماند عنوان پر افتخار پدر تاریخ نویسی را کسب می کند .
البته عدم وجود کتاب و مستندات نوشتاری علاوه بر مساله ناامنی ، به روحیه ایرانیان باستان نیز باز می گردد که بیشتر طرفدار نگارش کتاب انفسی ، یعنی تربیت شاگرد بودند تا تربیت شاگرد آفاقی یعنی کتاب ، که این روحیه اگر چه پس از اسلام و با تاکیدی که اسلام بر نگارش داشت " قیدوا العلم بالکتابه " اما همچنان ادامه داشت به طوری که ما باید امروز به خاطر در دست داشتن دیوان حافظ از محمد گلندام که به ثبت و ضبط آنان پرداخت ممنون باشیم و به خاطر نگارش مثنوی معنوی که مولوی آن را به هنگام وجد و سماع می سروده و حسام الدین چلپی می نوشته از چلپی ممنون باشیم ؛ جالب است که مولانا این روحیه را صوفیان دانسته و می گوید :
دفتر صوفی سواد و حرف نیست جز دل اسپید همچو برف نیست
البته این روحیه ایرانیان همچنان در دوران معاصر و حتی پس از آشنا شدن با تمدن غرب که همه اعتبارش به ثبت و ضبط اندیشه هاست هنوز ادامه دارد و کسی مثل سید احمد فردید که از برجسته ترین متفکران معاصر ایران است فیلسوفی شفاهی است و آنچه از اندیشه هایش می دانیم مرهون شاگران وی است .
۲. مراحل سیر فرزانش و حکمت در ایران :
گفتیم که در کشور ما یک کتاب جامع و معتبر و متقن که سیر فکر فلسفی در آن را ترسیم کند ، وجود ندارد ( منظور از فکر فلسفی در اینجا ، اندیشه های هستی شناسانه و تبیین گر عالم و تا حدودی آدم است که در ایران بیش از ۳ هزار سال قدمت دارد و از آنچه در یونان با عنوان فلسفه گفته می شود فراتر و فراگیرتر است وگرچه همین فکر فلسفی یونانی هم در ایران حدود ۱۵۰۰ سال یعنی از زمان انوشیروان قدمت دارد و می توان ادعا کرد ایرانی ها بعد از یونانی اولین کشور دارای فلسفه به معنای یونانی بوده اند) . به هر روی آنچه مایه تاسف است این است که معمولا تاریخ فلسفه و فرزانش ایرانی در دو مقطع زمانی کاملا بی ربط به هم یعنی پیش از اسلام و پس از اسلام مطالعه میگردد ( معمولا اکثر کسانی که در حوزه اندیشه های ایران باستان کار می کنند از تفکرات ایران اسلامی آگاهی کافی ندارند و البته بالعکس هم صادق است ) که این خود از عوامل ایجاد ثنویت میان ایران و اسلام و سرگشتگی مردم و به ویژه جوانان فرهیخته در انتخاب یکی از این دو می شود و ضررهای جبران ناپذیری دارد و وظیفه ماست که به این دوئیت و ثنویت خاتمه دهیم .
در هر حال برای تدوین و تبیین تاریخ فلسفه ایران پیش از هر چیز ترسیم دورنمایی از مراحل سیر و حرکت آن ضروری است .
اگر بخواهیم سیر تطور فرزانش در ایران را تقسیم بندی نماییم باید چهار دوره را در این مسیر از هم ممتاز گردانیم : الف) از پیشا زردشت تا پاولوس پارسی . ؛ ب) از پاولوس پارسی تا زکریای رازی . ج) از زکریای رازی تا مدرس زنوزی . د ) دوران معاصر.
الف)از پیشا زردشت تا پاولوس پارسی : این دوره شامل سه مرحله است ؛ مرحله نخست : از حدود هزاره اول پیش از میلاد شروع می شود که آیین مغان ، آیین زروان و آیین مهر در این مرحله جای می گیرند ؛ مرحله دوم : عصر زردشتِ پیامبر ، که دارای دستگاه هستی شناسی پیچیده و پیشرفته ای است ، را شامل می شود . مرحله سوم : این دوره شاملِ دین مانی ، آیین مزدک و مکتب خسروانی ( که پاولوس پارسی ، قرن ششم میلادی ، بزرگترین سخنگوی آن است ) می باشد ؛ پایان این مراحل سه گانه دوره اول سیر حکمت و فرزانش ایرانی تقریبا با اواخر حکومت ساسانی همزمان است.
از این دوره حدودا ۱۵۰۰ ساله ، به دلیل سنت شفاهی ایرانیان منابع مکتوب چندانی وجود ندارد ؛ زیرا فرزانگان ایرانی این دوره چندان اعتنایی به تالیف کتاب نداشتند و معتقد بودند مسایل فرزانگی و حکمی باید به صورت چهره به چهره و سینه به سینه انتقال بیابد و وظیفه فرزانگان و حکیمان آنست که به جای تالیف شاگردان آفاقی ، یعنی کتاب ، به تربیت کتاب های انفسی ، یعنی شاگردان ، بپردازند. اگر چه سهروردی در مقدمه حکمه الاشراق خود نام تعدادی از فرزانگان و حکما را ذکر می کند ( " حکما الفرس مثل جاماسف و فرشاوشتر و بوزرجمهر و من قبلهم " ( مقدمه حکمه الاشراق سهروردی ،۲۵۳۵ : ۱۱ )) . اما باید دانست اطلاعات جزیی دقیقی از مرام و منش حکمی اینان که قابل استناد علمی باشد در دست ما نیست.
با این اوصاف اگرچه از تفکرات این دوره جزییات چندانی وجود ندارد اما نمایی کلی از مکاتب فکری متعددی از این دوره باقی مانده که در اصالت ایرانیت آنها جای شک و شبهه ای نیست و می توان با گردآوری و نظم بخشی به آنها منبع ارزشمند و متنوع و جالبی فراهم آورد .
ب) از پاولوس پارسی تا زکریای رازی : که از قرن ششم پس از میلاد آغاز می شود و تا قرن نهم میلادی ( قرن سوم هجری ) ادامه می یابد ، دوره گذار و انتقال است .در این برهه فلاسفه بسیار بزرگی ظهور نمی کنند ولی فیلسوفانی چون ابومعشر بلخی ( متولد ۱۷۱ ق ) و ابوالعباس سرخسی ( ت ۲۱۸ و۲۸۶ ) و نیز ابوالعباس ایرانشهری ، معروف به حکیم ایرانشهری ، که زکریای رازی از شاگردان او به شمار می رود ، را می توان از حکمای این دوره دانست. این دوره از نظر طول زمانی و نیز غنای اندیشه چندان با اهمیت به نظر نمی رسد ولی از لحاظ اینکه عصر گذار و انتقال از دوره مهمی به دوره مهمتری است ، شایان توجه می باشد.
ج) از زکریای رازی تا مدرس زنوزی : که از قرن هشتم میلادی ( سوم هجری) تا پایان قرن ۱۸ میلادی
( ۱۲ هجری قمری ) . این دوره را با زکریای رازی آغاز می نماییم نه چنان که معمولا رسم است با ابونصر فارابی و آنهم به سه دلیل : یکی اینکه زکریای رازی از نظر زمانی مقدم بر فارابی است ، رازی متولد حدود ۲۵۰ و در گذشته حدود ۳۱۳ هجری است حال آن که فارابی حدود سال ۲۶۰ متولد و ۳۳۹ هجری درگذشته است .بنابراین رازی از نظر زمانی بر فارابی تقدم دارد چنان که از نظر فکری نیز بر او مقدم است و فارابی یکی از کتاب های خود با نام " فی الرد علی الرازی فی العلم الالهی" را در نقد تفکرات رازی به رشته نگارش درآورده است .
دوم آنکه بر ایرانی بودن رازی هیچ شک و شبهه ای وارد نیست ، حالی آنکه عده ای بر ایرانی بودن فارابی تردید کرده اند، البته افرادی که فارابی را ایرانی می دانند بیشترند برای مثال : ابن ابی اصیبعه ، ابن ندیم و شهرزوری وی را ایرانی و تنها ابن خلکان او را ترک می داند . به هر حال بهتر آنست برای تبیین خط سیر حکمت در ایران از کسی استفاده کنیم که بر ایرانی بودنش کوچکترین شک و شبهه ای وارد نباشد .
سوم آنکه رازی دارای عقاید خاصی در خصوص نظام هستی است که با آرای جمهور فلاسفه اسلامی ناسازگارست و شباهت فراوان به آرای زروانیان و مانویان در ایران باستان دارد مسعودی و ابن حزم نیز این مساله را تایید کرده اند ( صفا ، ۱۳۷۴ : ۱۷۰ ) بنابراین او بهتر از فارابی می تواند نماینده خط سیر فرزانش در ایران باشد .
این دوره که به عبارتی مهمترین دوره نیز می باشد اکثر قریب به اتفاق حکمای ما شامل ابن سینا ، سهروردی ، افضل الدین کاشانی ، خواجه نصیر طوسی ، جلال الدین دوانی ، میرداماد ، ملاصدرا ، ملا هادی سبزواری را در بر می گیرد و سرانجام به آقا علی مدرس زنوزی ختم می شود .
اینکه چرا ما این دوره را به مدرس زنوزی ختم کردیم نه مثلا ملا هادی سبزواری ؛ چند دلیل دارد : ۱ – مدرس زنوزی گرچه معاصر ملا هادی سبزواری است اما تاریخ تولد او ۱۲۳۴ قمری است و سبزواری ۱۲۱۲ و تاریخ رحلت او نیز ۱۳۰۷ قمری است و سبزواری ۱۲۸۹ بنابراین از سبزواری متاخر تر است . ۲- دوم اینکه مدرس زنوزی گرچه مانند سبزواری مشرب صدرایی دارد اما استقلال فکری بیشتری دارد و دارای نوآوری هایی به ویژه در مساله معاد است که سبزواری از آن بی بهره است . ۳ – سوم اینکه زنوزی رساله ای دارد با عنوان " بدایع الحکم " که در پاسخ به سئوالات میرزا بدیع الملک ، شاهزاده قاجار ، به نگارش درآمده و برای اولین بار در آن به فلاسفه جدید غرب مثل کانت و لایبنیتس و فیخته و ... اشاره شده است . این اشارات گرچه سطحی و است اما از آن جهت که بی سابقه است مهم است. ۴_ زنوزی در آستانه انقلاب مشروطه که اوجگیری ورود اندیشه های فلسفی جدید غربی در ایران است از دنیا می رود ( تقریبا ۱۷ سال قبل از پیروزی انقلاب مشروطه ) بنابراین وی می تواند مرز مناسبی برای دو دوره باشد .
به هر روی بنا به دلایلی که بر شمردیم دوره سوم با رازی آغاز و به زنوزی ختم می شود .
د ) دوران معاصر : دوران معاصر که با رحلت زنوزی و آغاز مشروطه شروع می شود ( یعنی از قرن ۱۹ و ۲۰ و تا اوایل قرن ۲۱ میلادی ) اگر چه مانند دوره سوم تا به حال پر ثمر نبوده اما از آنجا که در این دوره فلسفه مدرن غرب وارد فرهنگ ما شد و به شدت تفکرات فلسفی سنتی ما را به چالش کشید و زندگی ما را نیز دگرگون کرد و در سه نهضت مهم مشروطه ، نفت و انقلاب اسلامی منشا اثر شده دوره بسیار مهمی است . در این دوره تفکرات فلسفی سنتی گرچه هنوز هم قدرتمند است اما دچار تحول می شود و اندیشمندانی چون علامه طباطبایی و شهید مطهری و مصباح یزدی دست به نوآوری هایی می زنند ، که می توان آنها را نوصدرایی یا مکتب قم دانست . همچنین فلسفه ها و تفکراتی چون سنت گرایی یا جاودان خرد سید حسین نصر و نیز حکمت انسی سید احمد فردید و شاگردانش که می توان آن را مکتب یزد نامید . و مکتب تفکیک محمد رضا حکیمی یا مکتب مشهد و همچنین اندیشه های فلسفی روشنفکران دینی مانند شریعتی و سروش و... یا مکتب تهران ، در دوران معاصر به وجود می آیند.
به هر روی بررسی اندیشه های فلسفی معاصر ایران ، قطعا برای ایرانیان بسیار مهم است و از آنجا که منشا انقلاب بزرگ اسلامی نیز شده شاید برای تمام جهانیان هم مهم و جالب توجه باشد .
۳. بررسی مکاتب بزرگ فکری- حکمی ایران باستان
آیین مغان : .۱.۳
این آیین در پیش از زردشت در بخش هایی از ایران رواج داشته است ؛ مهمترین مشخصه های این آیین عبارتند از : الف ) اعتقاد به وجود ثنویت یعنی دو نیروی متضاد در حال نزاع که از نزاع آنان چرخ جهان به گردش در می آید. ب ) از خوبی ، خوبی می آید و از بدی ، بدی می آید . ج )تقدس آتش و نقش ویژه آن در نظام هستی. د ) همچنین اعتقاد به وجود " اشه " به عنوان عقلی که نظم نظام هستی در دست اوست ( اشه در فکر فلسفی ایرانی تقریبا همان نقشی را دارد که لوگوس در اندیشه یونان دارد )
برخی از پژوهشگران معتقدند که « ثنویت ... در دین زردشت از مغان قدیم ایران گرفته شده است » ( توفیقی ، ۱۳۸۵ : ۵۶ ) البته طبیعی است که زردشت در آنچه از مغان ایرانی گرفته بود تجدید نظر کرد ودر آن متناسب با دیگر عقاید خود تغییراتی ایجاد کرد . همچنین به احتمال زیاد هراکلیتوس یونانی که به نوعی تضاد در نظام هستی قایل است ملهم از آیین مغان بوده است در این خصوص خانم بویس معتقد است که یک نسل پس از تالس ملطی« در آثار هراکلیتوس، که در حوالی سال ۵۰۰ پ.م تالیف شد، نفوذ ایران با برجستگی بیشتری نمایان است» (بویس ، ۱۳۷۵: ۲۳۳) البته احتمال دارد که هراکلیتوس علاوه بر مساله تضاد در هستی مساله محوریت آتش نیز که در نزد مغان مقدس بوده است نیز از آنان گرفته باشد ویل دورانت در همین خصوص احتمال میدهد که « آتش» که در فلسفه هراکلیتوس نقش محوری دارد وام گرفته از جهانبینی ایرانی باشد؛ دورانت در این خصوص می گوید: « هراکلیتوس معتقد شد که آتش ذات هستی است، و شاید او این اندیشه را از آتشستایی ایرانیان گرفته باشد» (دورانت ، ۱۳۷۶: ۱۵۷)
همچنین فردریش ویلهلم هگل ، فیلسوف آلمانی ، نیز در کتاب " عقل در تاریخ " اندیشه ایرانیان را در خصوص وجود تضاد در هستی ستوده است و آن را نشانگر اهمیت این دین دانسته است و آن را مترقی از اندیشه هندوان می داند وی چنین می گوید : « نزد ایرانیان اهورامزدا و اهریمن نماینده این دو ضدند . اهورامزدا خدای کشور روشنایی – نیکی – و اهریمن خدای کشور تاریکی – بدی – است . ... در فلسفه اضداد از راه جامع خود به یکدیگر می پیوندند . در دین ایرانی تضاد میان نیکی و بدی یا اهورمزدا و اهریمن به گونه ای است که دو ضد از یکدیگر مستقل اند . در فلسفه درست بر عکس این است ، تنها پدیده های طبیعی بدینسان از یکدیگر اثر ناپذیرند . ولی نفس وجود این دو گانگی در دین ایرانی دلیل اهمیت این دین است . اینکه گوناگونی بی پایان چیزهای محسوس و آشفتگی آگاهی های انفرادی و جزیی به گونه ای که نزد هندوان دیده ایم ، در این تضاد ساده از میان برخیزد خود نشانه نیروی اندیشه است ، این نیرو در دین ایرانی آشکار می شود » ( هگل ، ۱۳۷۹ : ۳۰۹ )
همچنین جالب است بدانیم آنطور که برخی پژوهشگران بیان کرده اند بودا ، حکیم هندی ، که گاهی هم او را ساکیامونی می خوانند یعنی حکیم خانواده ساکیا . بعضی هم آن را به معنی حکیم سیستانی گفته و بودا را از مردم ایران دانسته اند ( آریا ، ۱۳۸۵ : ۶۸ ) در واقع این محققان ساکیامونی را منسوب به سکاها که در شرق ایران و شمال غربی هند ساکن بوده اند گرفته اند . البته این احتمال چندان دور از واقع نمی نماید زیرا همانطور که تقریبا تمامی محققین گفته اند زادگاه بودا در نواحی شمالی هند بوده است و سیستان ، که نام خود را هم از اقوام سکایی گرفته است ، با نواحی شمالی هند همسایه بوده است ، البته سیستان باستانی را نباید با سیستان فعلی مقایسه کرد . همچنین همانطور که می دانیم مهمترین آموزه بودا نیز شباهت بسیاری به اندیشه های ایرانی دارد زیرا او می گوید : « از نیکو نیکو پدید می آید و از بد بد . این نخستین قانون زندگی است و همه چیزهای دیگر بر این قانون استوار است » ( توفیقی ، ۱۳۸۵ : ۴۱ ) .
این قانون پایه ای بودا بسیار شبیه به تفکرات ایرانی و آیین مغان است و احتمال وام گیری وجود دارد هر چند دین بودایی به غیر از این وجه شباهت ، هیچ وجه شباهت دیگری با آیین مغان و اندیشه و جهان بینی ایرانی ندارد .
در اینجا شاید خالی از لطف نباشد که بدانیم سرگذشت بودا شباهت بسیار به داستان ابراهیم ادهم ، عارف بزرگ ایرانی ، نیز دارد زیرا هر دو شاهزاده هایی بودند در ناز و تنعم که حادثه ای آنها را متنبه کرده به خود می آورد و در صدد جستجوی حقیقت تمام مال و منال و جاه و جلال خود را ترک می کنند و جالب اینکه هر دوی این شاهزادگان از نواحی شرقی ایران و شمال غربی هند بودند ، بودا همانطور که بیان شد از شمال هند بود و ابراهیم ادهم نیز از بلخ بوده است جاییکه مجسمه های بودا هنوز در آن برپاست ، این شباهت را دکتر زرین کوب نیز مورد اشاره و تاکید قرار داده است ، وی در مورد ابراهیم ادهم چنین بیان می کند « داستان او از بعضی جهات یادآور داستان بوداست . با همان رنگ و نگار شاعرانه و با همان صبغه زهد و عزلت » ( زرین کوب ، ۱۳۸۷ : ۵۵ )
۲.۳ آیین زروان :
این آیین که از تفکرات ایرانی پیشا زردشت باقی مانده است از مهمترین مکاتب فکری در ایران باستان است ، « نام این فرقه مشتق از زروان « زمان » است » ( هینلز ، ۱۳۸۴ : ۱۱۱ ) این مکتب این ویژگی را دارد که تنها مکتب بزرگ فلسفی کهن ایرانی است که دیدی کاملا مادی گرایانه و ماتریالیستی به نظام هستی دارد بنابراین عقیده « آفرینش جهان عمل خدا نبوده ، بلکه تکاملی تدریجی بوده است از ماده اولیه بدون صورت ، یعنی زمان و مکان نا محدود ( زروان ) به آن چه دارای صورت است یعنی محدود . بدین گونه نا محدود ، محدود می گردد . البته این فرایند می تواند بدون اعتقاد به وجود خالقی انجام پذیرد و چنین می نماید که این اعتقاد به « تکامل تدریجی » ، انکار بهشت و دوزخ و همه پاداش ها یا عقوبت های آینده را به دنبال آورده است . خلاصه این که این اسناد که جهان از « زمان / مکان » اولیه یعنی زروان ، تکامل تدریجی یافته است ، بر اساس توجیه مادی گرایانه عالم نهاده شده است که اساسا با اعتقاد به وجود خالق و عقیده به زندگی پس از مرگ و تکیه بر پاداش یا عقوبت در دین زردشتی مقبول عموم نا سازگار بوده است » ( هینلز ، ۱۳۸۴ : ۱۱۴ ) . اگر چه بعدها « زردشت پرستش زمان ... را منسوخ کرد » ( دوشن گیمن ، ۱۳۸۵ : ۱۱۵ ) البته آیین زروان دارای ابعاد متعدد دیگری نیز هست که توضیح و تفسیر آن از این مجال محدود فراتر است و ما تنها به ذکر مهمترین مشخصه آن یعنی داشتن دیدی کاملا مادی انگارانه و ماتریالیستی به هستی است بسنده می نماییم و البته باید دانست که احتمالا محمد زکریای رازی ، نخستین فیلسوف ایرانی مرحله سوم ، و به احتمال زیاد دهریون در دوره تمدن اسلامی متاثر از اندیشه های تکامل ماتریالیستی و مادی گرایانه زروانی بوده اند.
آیین مهر یا میتراییسم : ۳.۳
این آیین آیین پیچیده و با ابعاد گسترده ایست اما آنچه تا کنون در خصوص این آیین بدان کم توجهی شده است ، عبارتند از : الف) وجود خدایی یکتا در چکاد همه چیز که بارزترین نماد آن مهر یا خورشید است که تمام عالم هستی همه چیز خود را از فیض و جوشش جود و نیز روشنایی و نور او به وام دارد. از این لحاظ آیین مهر را باید تنها آیین ایرانی دانست که در آن از ثنویت خبری نیست .
ب) توجه زیاد این آیین به مساله زندگی شرافتمندانه و حیات پر فضیلت و نیز پایبندی به عهد و پیمان که اساس زندگی سعادتمندانه فردی و جمعی است .
به واقع یکی از دغدغه های این آیین ، چگونه زیستن نوع بشر در این دنیاست اساسا نام این آیین که مهر است خود دارای دو معنا یکی به معنای پیمان و قرارداد و دیگری دوستی و مروت می باشد .یان خندا در این خصوص می نویسد «میتره به معنای دوست از میتره به معنای همپیمانی گرفته شده است و ایزد میتره نیز به نوبه خود از معنای دوست نشات می گیرد » ( خندا ، ۱۳۸۴ : ۷۹ ).در واقع بر طبق تلقی این آیین ، محبت و مروت از یک سو و پاسداشت پیمان و قرارداد از سویی دیگر اساس زندگانی سعادتمندانه فردی و جمعی در این دنیا را تشکیل می دهد. بنابراین بیجا نخواهد بود که آیین مهر را آیین زندگی نیز بنامیم .
هینلز نیز در خصوص این آیین چنین می گوید : « این خدا که نامش به صورت میتره " دوستی " یا " پیمان" می آید معمولا همراه با خدای دیگری به نام ورونه " سخن راست " به صورت ترکیب میتره – ورونه به یاری خوانده می شد. ... میتره و ورونه به صورت فرمانروای گیهانی توصیف شده اند که نظم را در جهان خدایان و آدمیان بر قرار می کنند ، زیرا پیمان و سخن راست اساس تمامی زندگی نظام یافته در گیهان ، در دین و جامعه است . با مراعات پیمان مردمان با هم پیوستگی می یابند و دروغ مغلوب می گردد » ( هینلز ، ۱۳۸۴ : ۱۱۹ ) .
براساس همین طرز تفکر است که بنا به گفته هینلز «ایرانیان بالطبع ایران را سرزمین " پیمان " به شمار می آوردند و می دانیم که جنگجویان پیش از رفتن به جنگ با " کشورهای ضد مهر " ، بر یال های اسبانشان به درگاه مهر دعا می کنند »( هینلز ، ۱۳۸۴ : ۱۲۱ ) . بنابراین از آن جهت که پیمان و قرار اجتماعی و پایبندی بدان اساس زندگی مسالمت آمیز در جامعه را تشکیل می دهد در این آیین بدان توجه ویژه شده است .
جالب است بدانیم که همین وجهه تاکید بر فضیلت و شرافت و زندگی با سعادت در آیین مهر در سنت های به میراث مانده از آن نیز کاملا ملموس است . برای مثال بزرگترین میراث مهری در فرهنگ کنونی ایرانی ما ، به احتمال قوی ، ورزش باستانی و آیین زورخانه است و همانطور که همگان می دانند آنچه در زورخانه ها آموزانده می شود علاوه بر ورزش و آمادگی جسمانی ، فضیلتمندی و زندگانی شرافتمندانه و به عبارت بهتر همان پهلوانی و جوانمردی است ؛ مرحوم مهرداد بهار در کتاب " جستاری چند در فرهنگ ایران " ، پس از برشمردن بیش از ده شباهت و همگونگی میان ورزش باستانی ایرانی با آیین مهر به ویژه در آیین های رایج در آن ، چنین بیان می کند : « وجود این رشته های دراز و گوناگون ارتباط میان آیین مهر و آیین زور خانه ، هر کس را می تواند بدین اندیشه وا دارد که ممکن است آیین پهلوانی ملهم از آیین های مهری باشد و به خصوص گمان کند که ساخت و آداب مخصوص معابد مهری روم باستان ریشه در ایران باستان داشته باشد که در ایران ، تا زمان ما هم به صورت زورخانه هنوز پا بر جا مانده است » ( بهار ، ۱۳۷۶ : ۱۶۸ ) البته همانطور که در ابتدا بیان شد آیین مهر دارای ابعاد گسترده ایست که ما در اینجا تنها به دو بعد مهم ولی مغفول مانده آن اشاره کردیم احتمال زیاد وجود دارد که رواقیون نیز که در تفکرات خود برای زندگی خوب و شرافتمندانه و نیز هم نوایی با روح طبیعت ارزش زیادی قایلند تا حدودی متاثر از این دست اندیشه های آیین مهر بوده اند زیرا همانطور که می دانیم رواقیان علاوه بر آنکه برای اخلاقی زیستن و فضیلت اهمیت زیادی قایل بودند معتقد بودند که « روح جهان آتش است چون معتقد بودند که گرما مولد کائنات است و باعث حرکت آنها می شود . از نظر آنها گرما و حرارت زندگی بخش است و لذا آتش پایه و اساس و اصل اصیل جهان به شمار می رود » ( فراست ، ۱۳۸۶ : ۳۵ ) . پس این ادعا که رواقیان احتمالا متاثر از اندیشه های آیین مهر بودند چندان بعید به نظر نمی رسد ، کما این که بعد ها مسیحیت نیز در جهات دیگری ، مانند انتخاب شب تولد مهر به عنوان شب تولد عیسی مسیح ، ( در حالیکه خود کلیسای کاتولیک نیز رسما اعلام و اعتراف کرد هیچ سند تاریخی برای تولد مسیح در این شب وجود ندارد ) و یا خوردن نان و شراب در عشای ربانی به تقلید آیین مهر که البته در آن آیین ، نان و عسل می خوردند و نیز گرامیداشت روز یکشنبه یا روز خورشید ، از آیین مهر تاثیر پذیرفت . در واقع شریعت کوچک مسیحیت تا حدود زیادی متاثر از آیین مهر ایرانی است .
البته تاثیر آیین مهر بر فرهنگ غرب منحصر به مکتب رواقی و دین مسیحیت نیست بلکه آیین مهر بر فلسفه نوافلاطونی نیز تاثیر گذار بوده است . در خصوص تاثیر اندیشههای ایرانی به ویژه آیین مهر بر فلسفه فلوطین مطالب مهمی وجود دارد که ا هرچند کمی طولانی است ما برای ناقص نماندن بحث ناچاریم آنرا از کتاب " تاریخ فلسفه در جهان اسلامی " در پایان این بخش ذکر کنیم : « دیدیم که فلوطین عقل را وسیله معرفت میداند، و دیدیم که عقل را موجودی کلّی میشمارد، که همه کائنات در آن منحل شود و از آن صادر گردد. قسمت اول این نظر، از اصول عقاید هلنی است. ولی قسمت دوم آن، اگرچه در برخی از جنبهها با فلسفه رواقیان شباهت دارد، ولی دارای ریشههایی غیر یونانی است، و کسانی که این عقیده را تطور طبیعی اندیشه یونانی دانستهاند به خطا رفتهاند ... علاقه جزئی به کلّی در نزد فلوطین همان وحدت عرفانی است، که ذات جزئی در کلّی منحل گردد، نه ارتباط عقلی، چنانکه افلاطون و ارسطو و رواقیان میگفتند. بنابراین باید ریشه این نظر را در جای دیگر جستجو کرد. دیدیم که فلوطین، پس از آنکه فلسفه یونان را فراگرفت به حکمت ایران و هند مایل شد، و با سپاه گوردیانوس به ایران آمد. فلوطین از ایرانیان چه آموخت؟ مهمترین عقاید ایرانیان در آن روزگار، منحصر به پرستش میترا بود. آیین میترا به یک موجود برتر که سرچشمه نور است و به جهان ماده نور میپاشد و تاریکیهای آنرا روشن میسازد، معتقد بود» ( الفاخوری و الجُرّ ، ۱۳۷۷ : ۹۴و ۹۳ ).
۴.۳ دین زردشت :
دین زردشت خود یک دین است اما اگر بخواهیم مهمترین شاخصه های فکری و هستی شناسی آن را بر شماریم باید به : الف) وجود اهورامزدا در راس هستی ب) ثنویت خیر و شر ج) اعتقاد به اینکه خوب خوب است چون خوب است و بد بد است چون بد است ؛ در واقع به لسان حکمای اسلامی اعتقاد به حسن و قبح ذاتی افعال د) آتش پریستاری . ه) ادوار چهارگانه هستی و ) امشاسپندان ز) اعتقاد به منجی آخرالزمان ح ) اعتقاد به روز پسین و معاد جسمانی اشاره کرد.
از ابتکارات زرتشت این بود که ثنویت شدید و بسیار ریشه ای آیین مغان را با یکتاپرستی آیین مهر تلفیق کرد و از دل آن ثنویتی تلطیف شده که بیشتر جنبه اخلاقی دارد بیرون آورد.
از دیگر ابتکارات زرتشت این بود که هستی را به چهار دوره تقسیم کرد ، اگر چه این احتمال که وی این تقسیم بندی را نیز از زروانیان گرفته و اصلاحاتی کرده به صورتی قوی وجود دارد ، وآنطور که از قراین بر می آید امپدوکلس آگریاسی ، فیلسوف یونانی ،متاثر از این اندیشه بوده است ، زیرا همانطور که میدانیم وی وجود جهان هستی را محصول دو عنصر عشق و نفرت یا مهر و کین یا مهر و آفند میداند، که نزاع میان آن دو، جهان هستی را که مراحلی چهارگانه دارد شکل میدهد؛ « در اندیشه امپدوکلس جریان هستی و فعالیت دو نیروی مهر و آفند در چهار مرحله گنجانده شده است». (خراسانی ،۱۳۸۲ :۳۷۵) همین شباهتهاست که سبب شده یکی از خاورشناسان چنین بگوید: « عالم او( امپدوکلس) در معرض ستیز و نزاع عشق و نفرت قرار داشت که هریک به تناوب حکم میراند. این موضوع به شدت ما را به یاد ایران میاندازد». (دوشن گیمن ، ۱۳۸۵ :۱۳۵) و تعدادی از خاورشناسان دیگر نیز این شباهتها را ناشی از وامگیری و تاثیرپذیری امپدوکلس از ایرانیان البته به واسطه فیثاغوریان بدانند. « بیدز و کومون برآنند که بیشک به سبب همین رابطههای او( امپدوکلس) با محافل فیثاغورثی بود که توانست تصوراتی از عقاید روحانیت مزدایی به دست آورد» (دوشن گیمن ، ۱۳۸۵ :۱۱۲) ، همچنین همانطور که در بسیاری از منابع نیز آمده است افلاطون نیز متاثر از زرتشت و آرا و اندیشه های او بوده است و محققان برجسته بسیاری در این زمینه به تتبّع و تحقیق پرداختهاند که ذکر همه آنها از حوصله بحث ما خارج است و ما در اینجا به نقل مطالبی از پروفسور پانوسی که عمری به تتبع در اثر پذیری افلاطون از زردشت پرداخت و کتابی با عنوان « تاثیر فرهنگ و جهانبینی ایرانی بر افلاطون» نیز تالیف نمود بسنده می کنیم.
پانوسی عالم مثل افلاطون را برگرفته از جهانبینی ایرانی و آموزههای زردشت دانسته و نظر خود را چنین بیان میکند که: « نقطهی هستهیی در فلسفه افلاطون مثالهایش( مُثُل) هستند. آموزهی افلاطون دربارهی مُثُل آموزهییست زردشتی ....از نظر زردشت هرچیز محسوس دارای سردیسهیی در جهان مینوی است و برعکس هرگونه تابدیسهیی دیدهشدنی از باشندهیی دیده نشدنی به وجود آمده است. زمین تکرار خشنی از آسمان است. به عبارت دقیقتر میتوان گفت که هربخشی از باشندگانی و حتی هر فرد مینوی دارای سردیسهیی ویژهی خود در آسمان است. این است آموزهی زردشت». ( پانوسی ، ۱۳۸۱: ۶۴) همچنین بنا به آنچه جان بایر ناس در کتاب مهم خود با نام " تاریخ جامع ادیان " بیان کرده است موارد متعددی از باورهای آیین زردشت در زمانی که یهودیان در تبعید بابلی بسر می بردند به دین یهود منتقل شده است ؛ جان ناس چنین می نویسد : « ظاهرا یهود با آیین زردشتی در بابل تماس حاصل کردند و از اصل و فرع کیش ایرانیان آگاه شدند . از جمله مساله اعتقاد به اهرمن که آنها به شیطان تعبیر کردند و همچنین اعتقاد به ملائکه کروبی و بعث بعد از موت و ظهور مسیحای نجات دهنده . همه این نکات و معانی در آنجا در دین یهود نفوذ یافت ، زیرا اثری از این مبادی در آثار اولیه آن قوم { یهود } دیده نمی شود » ( ناس ، ۱۳۸۶ : ۵۴۶ ). اعتقاد به مسیح نجات دهنده که یکی از ارکان اصلی جهان بینی ایرانی است همانطور که جان ناس بیان کرد از اندیشه ایرانی به دین یهود نفوذ کرد . باور به منجی و رهاننده چنان در جان و دل ایرانیان رسوخ دارد که در انجیل متی ، مطلب جالبی در این خصوص وجود دارد . در باب دوم انجیل متی آیه ۱ به بهد چنین آمده است : « (۱) و عیسی چون در بیت لحم یهودیه در زمان هیرودیس زائیده شد ناگاه مجوسی چند از ناحیه مشرق به اورشلیم آمده (۲) گفتند کجاست آن مولود که پادشاه یهود است زانکه ما ستاره او را در طرف مشرق دیده ایم و از بهر آنکه او را بپرستیم آمده ایم (۳) چون که هیرودیس شاه این سخن را شنید خود و همگی اورشلیم با وی ترسان شدند (۴) پس همه کاهنان بزرگ و نویسندگان قوم را با هم خواند و از آنها استفسار کرد که مسیح در کجا زاییده باید شد (۵) گفتندش در بیت لحم یهودیه از آنجا که از پیغمبر چنین نوشته شده است. ... (۷) آنگاه هیرودیس به پنهانی مجوسیان را نزد خویش خوانده زمان ظهور ستاره را از ایشان استفسار نمود (۸) پس ایشان را به بیت لحم فرستاده گفت بروید و از حالات آن طفل اطلاع تمام به هم رسانید و چون او را دریافته باشید مرا مطلع سازید تا من نیز آمده او را پرستش کنم (۹) ایشان گفته پادشاه را شنیده رو به راه نهادند و ناگاه ستاره که در ناحیه مشرق دیده بودند در پیش رویشان می رفت تا آنکه آمده بر جایی که طفل بود ایستاده شد (۱۰) چون ستاره را دیده بودند در انتهای غایت خرسند گشتند (۱۱) و داخل در خانه شده طفل را با مادر وی مریم یافتند ، پس { به زمین } افتاده او را سجود کردند و مخازن خود را گشوده از طلا و کندر و مربا و پیشکش گذرانیدند و از آنجا که در خواب ملهم شده بودند که به نزد هیرودیس بازگشت نکنند . پس از راه دیگر به وطن خود برگشتند . ... (۱۶) و چون هیرودیس ملاحظه کرد که مجوسیان او را استهزا نموده بودند به شدت غضبناک شد ، پس فرستاده همه اطفال بیت لحم و همه توابع آن را از دو ساله و کمتر از آن مقارن زمانی که از مجوسیان به دقت آگاهی یافته بود ، به قتل رسانید .» به هر روی این داستان که در انجیل متی آمده خود بهترین شاهد و گواه روحیه ایرانیان و جهان بینی خاص آنان در انتظار نجات بخش و رهایی دهنده است. در واقع باید اذعان کرد سه آموزه : اهریمن ( که به شیطان تفسیر شد ) ، منجی موعود در آخر الزمان و نیز معاد ( علی الخصوص معاد جسمانی ) از دین زرتشت ابتدا به دین یهود و از طریق یهود به دیگر ادیان ابراهیمی تسری یافت . همچنین بنا به نقل شماری از محققین و مورخین از قبیل : دیوگنس لائرتیوس ، فرفوریوس ، یامبلیخوس ، هیپولیتس ، کلمنت اسکندرانی ، پلوتارک ؛ فیثاغورس فیلسوف بزرگ یونانی نیز از کسانی بوده است که تحت تاثیر اندیشه های زردشت بوده است . ( به نقل از گاتری ، ۱۳۷۵ : ۱۸۷ و ۱۸۹ ). البته در پایان همانطور که گفتیم زرتشت اعتقاد به این مساله دارد که خوب خوب است چون خوب است و بد بد است چون بد است ؛ در واقع به لسان حکمای اسلامی اعتقاد به حسن و قبح ذاتی افعال . شاید به همین دلیل باشد که نیچه فیلسوف آلمانی عنوان مهمترین اثرش را " چنین گفت زرتشت " گذاشته است چرا که او می خواهد از زرتشت که احتمالا اولین کسی بود که به حسن و قبح ذاتی اعمال قایل بود فراتر رود و به قول خود نیچه فراسوی نیک و بد رود و به ارزیابی ارزش ها بپردازد .
۵.۳ دین مانی :
دین مانی اگر چه دینی ایرانی و با پیامبری ایرانی و خاستگاه ایرانی است اما از آنجا که دینی شدیدا التقاطی - از تفکرات ایرانی ، مسیحی و یونانی و گنوسی - است نوآوری چندانی در آن نمی یابیم اما اگر بخواهیم یکی از ویژگی ها و مشخصه های بارز این دین را بیان کنیم آن مناسک بسیار سخت و زاهدانه این آیین است . شاید یکی از عللی که این دین نتوانست مقبولیت چندانی میان مردم پیدا کند همین آموزه های زاهدانه و ریاضت کشانه و حتی می توان گفت کلبی مسلکانه این آیین است از این رو شاید این اعتقاد به زندگی حداقلی و نوعی قناعت افراطی را مهمترین بارزه این دین دانست زیرا در هیچکدام از ادیان و آیین های ایرانی تا پیش از مانویت ، ریاضت کشی و زهد افراطی را مورد اعتنا و التفات قرار نداده بودند ، البته می توان احتمال داد شماری از فرقه های صوفیه که در ایران پس از اسلام ظهور و گسترش زیادی یافتند و بر ترک دنیا و زهد اصرار و افراط داشتند بیشتر متاثر از اندیشه های مانوی که در واقع مکتب زهد و عرفان بوده است ، بوده اند تا آنگونه که عده ای گفته اند اندیشه های هندی و غیره . البته نکته جالبی که وجود دارد این که سنت آگوستین یکی از بزرگترین متکلمان مسیحی در دوره ای از زندگیش پیرو دین مانی بوده است. همچنین مانی در فهرست ۱۰۰ شخصیت تاثیر گذار تاریخ رتبه مرتبه ۸۳ را دارد و در کنار کوروش کبیر و زردشت ، جزو سه ایرانی است که از جمله ۱۰۰ شخصیت تاثیر گذار تاریخ محسوب می شود.
۶.۳ آیین مزدک :
آیین مزدک را باید تفکری اجتماعی – سیاسی تلقی نمود که در اثر بحران های اجتماعی و نیز گسترش ظلم و بی عدالتی در ایران اواخر ساسانی پدید آمد. همچنین آن را باید از نخستین مکاتب اشتراکی عدالت طلبانه و یا سوسیالیستی در جهان دانست ؛ یکی از محققان در همین خصوص می گوید : « به جرات می توان ادعا کرد که اولین فکر سوسیالیستی که بگونه ای مدون و منظم و در یک امپراطوری وسیع – هر چند در مدتی کوتاه – به اجرا درآمد ، به وسیله پیام آوری به نام مزدک عنوان شد. مزدک پسر بامدادن از اهالی مدریه در میان رودان بود » ( بیانی ، ۱۳۸۰ : ۵۳ ). گیرشمن نیز از آیین مزدک چنین یاد می کند : « برنامه مزدک که آن را به حق کمونیسم ایرانی می نامند ، انقلابی حقیقی به شمار می رفت » . ( گیرشمن ، ۱۳۸۳ : ۳۴۸ ) . در واقع کشمکش طولانی بین طبقات فرادست و ثروتمند جامعه و تودههای فقیر و نادار زمینه مساعدی برای پیدایش چنین نهضت انقلابی را پدید آورد . در حقیقت جنبش مزدکیان شورش بزرگ بینوایان و کشاورزان خاور نزدیک در آغاز قرون وسطی بود که منتهی به نهضت هایی از این قبیل در کشورهای دیگر شد ؛ ما اگر بخواهیم تفکرات مزدکیان را در جمله ای خلاصه کنیم آن این است که " اشتراک همگان بی هیچ تبعیض در بهره برداری از همه چیز " . در خصوص نهضت مزدک نکته ای وجود دارد و آن اینکه عده ای خواستند آن را متاثر از افکار یونانی و افلایون بدانند و چنین ادعا کنند : « طرح های اصلاخات اجتماعی مزدک غیر مستقیو تحت تاثیر تعلیمات اصلاح طلبانه لیکورگ قانونگزار معروف اسپارت در قرن نهم پیش از میلاد در یونان بود . تعلیمات افلاطون و لیکورگ مع الواسطه در مزدک تاثیر داشت و مایه اصلی فلسفه اشتراکی و شیوعی مذهب او بود » ( قدیانی ، ۱۳۸۷ : ۱۸۶ ) این افراد که چنین ادعا می کنند هیچ دلیلی برای دعوی خود اقامه نمی کنند و بر اثر مرض یونان زدگی که تمام دنیا بدان مبتلا شده است و عوارض آن به ایران نیز رسیده است ریشه همه چیز را در یونان می جویند . حقیقت آنست وقتی مشتی باد به دست کثرت ثروت عده ای و فقر و فاقه خود را نظاره می کنند به غلیان و جوشش در می آیند و در این وادی رهبری هم برای خود دست و پا می کنند و دیگر حاجتی به تاثیر پذیری از لیکورگ و دیگری ندارند . بنابراین قیام مزدک یک قیام اصیل ایرانی است که دیگران و به ویژه مارکسیست ها از آن تاثیر پذیرفته اند . به هر حال امیدواریم که خدا این بیماری یونان زدگی ما را شفا عنایت فرماید .
جنبش مزدکی البته توسط حکومت ساسانی سرکوب شد اما بعد ها در ایران اسلامی نیز به انحا مختلف سر برآورد و حتی پاره ای از روحیات آنان را در مردم امروز ایران نیز می توانیم مشاهده کنیم در پایان باید اشاره کرد که تفکر " اشتراک همگان بی هیچ تبعیض در بهره برداری از همه چیز " که یکی از اصول مارکسیست در قرن نوزده و بیست شد می تواند نشانگر تفکر پیشرفته ایرانیان آن زمان باشد .
۷.۳ مکتب جندی شاپور ( خسروانی ) :
مکتب جندی شاپور یا خسروانی ، که با روی کار آمدن خسرو انوشیروان که خود حاکمی حکیم بود آغاز شد . می دانیم که در پی بسته شدن آکادمی افلاطون توسط یوستینیوس در ۵۲۹ م و اخراج فیلسوفان نو افلاطونی از آن و مهاجرت هفت تن از آنان به ایران و اقامت در دانشگاه جندی شاپور ، فلسفه به طور رسمی در این دانشگاه پایه ریزی شد . در این دانشگاه فلسفه نو افلاطونی که خود به قول ورنر« نمودار آموزش اندیشه یونان و فکر مشرق زمین» باشد. (ورنر، ۱۳۸۲: ۲۱۶) با پشتیبانی انوشیروان گسترش بسیار یافت و البته با این ویژگی که جنبه عرفانی و یا همان شرقی آن به شدت غالب گشت. در این زمان است که فلاسفه مختلف به دستور و یا در پاسخ پرسش های خسرو ، کتاب هایی برای او می نگارند که از جمله آنها پولس پارسی ، ( ۵۷۱ یا ۵۷۳م)، است ، آقای محمد کریمی زنجانی اصل در خصوص پولس پارسی چنین می نویسد : « فعالیت پولس در دربار خسرو انوشیروان با دلبستگیهای شاهنشاه ساسانی و سیاستهای فرهنگی او ارتباطی پیوسته دارد. ... پولس در چنین فضایی به نگارش آثار فلسفی خود همت میگمارد. او بر کتاب باری ارمینیاس (کتابالعبارة) ارسطو شرحی به زبان پهلوی مینویسد که سِوِروس سِبُخت (د ۶۶۷م)، اسقف یعقوبیمذهب قنسرین آن را به زبان سریانی ترجمه کرده، و نسخههایی از آن، به همراه نامهای از مترجم سریانی در توضیح اصطلاحات این کتاب در مجموعۀ ر. بجان۵، موجود است و برخی براساس آن معتقدند که مقدمۀ پولس بر منطق نیز به زبان پهلوی بوده است دربارۀ مقدمۀ منطق که پولس آن را به خسرو انوشیروان تقدیم کرده است، میدانیم که گویا منبع آن گزیدۀ سریانی سرگیوس رأسالعینی بوده و در دیباچۀ کوتاه آن، سخنی در فواید منطق و فلسفه آمده است که به گفتار برزویۀ طبیب در آغاز کلیله و دمنه شباهت بسیار دارد … دیباچۀ مقدمۀ منطق پولس، بهترین گواه بر حضور جدی سنت فلسفی و اندیشۀ استدلالی در ایران عهد ساسانی است. ... به نظر پاول کراوس، با مقایسۀ سخنان پولس در این دیباچه و باب برزویۀ طبیب در آغاز کلیله و دمنه، درمییابیم که قصد پولس از طرح مسئلۀ کثرت و پراکندگی عقاید پیروان ادیان مختلف و یادآوری تناقضهای آنها چیزی نبوده است، مگر اثبات ظنیبودن معرفت دینی، و یقینی بودن دانش فلسفی، و آنگاه استنتاج نیاز دین به فلسفه و ضرورت اتحادش با آن. به سخن کراوس میتوان افزود که هرچند برزویه به سبب گرایشهای مانویگونهاش ، برخلاف پولس، از طرح این مسئله، دوری گزیدن از ادیان را نتیجه گرفته است، میتوان از این احتمال سخن گفت که این آموزۀ پولس بر اندیشۀ فیلسوفان مسلمان تأثیر نهاده باشد، چنانکه فارابی ضمن بحث از عدم تعارض ماهوی دین و فلسفه ، تفاوت این دو را نه در مقصد، بلکه در روش بازمیجوید و دین (= ملّة) را در ضمن طرح فلسفی خود دربارۀ سعادت قصوا میگنجاند ابوعلی مسکویه (د ۴۲۱ق) در کتاب «ترتیب السعادات و منازل العلوم» پیروی از ارسطو در طبقهبندی حکمت نظری و عملی و دنبالهروی از او برای دستیابی به حقایق امور و محاسن کردارها را بایسته دانسته، و در تأیید سخن خود به نامهای از پولس به انوشیروان استناد کرده است؛ نامهای که در آن از ارسطو به عنوان گردآورنده و مؤلف حکمتهایی یاد میشود که همچون داروهای مفید در کوهها و مناطق مختلف پراکنده بودهاند. پولس در آنجا از ارسطو همچون ارائه دهندۀ شفایی تام از نادرستیهای جهالت سخن میگوید پاینز با سنجش این عبارت نقل کردۀ مسکویه از پولس با عبارتی از کتاب دینکرد و با استناد به گواهی جاویدان خرد، از پایبندی مسکویه به سنت ایرانی و از آشناییاش با ترجمۀ عربی برخیآثار کمتر شناختهشدۀ پولس خبر میدهد ... {فتح الله} مجتبایی هم با توجه به ترجمه منطق ابن مقفع از زبان پهلوی به عربی ، بهره گیری او از نوشته های پولس را امری ممکن و بس محتمل می داند » ( کریمی زنجانی اصل ، ۱۳۸۵ : ۶۶ و ۶۷ )
به هر روی پولس پارسی را باید بزرگترین فرزان و حکیم مکتب جندی شاپور یا خسروانی بدانیم که تا حدودی ، البته نه چندان زیاد ، توانست حکمت و فرزانش باستانی ایرانی را با فلسفه یونانی پیوند دهد و آن را به حکمای ایرانی مسلمان انتقال دهد کاری که بعدها حکیم بزرگ ایرانی یعنی سهروردی و بعدها صدرالدین شیرازی آن را پی گرفته و به اوج رساندند البته کار پاولوس پارسی در نگارش برخی متون و شروح به پارسی پهلوی کار بسیار ارزشمندی است و شاید بتوان گفت زبان فارسی بعد از زبان یونانی دومین زبان در جهان است که متون فلسفی برهانی بدان نگارش شده اند .
متاسفانه این مکتب با مرگ انوشیروان و دوران فترت پس از آن و درگیری های داخلی ایران در اواخر دوره ساسانی مجال بالندگی چندانی نیافت.
مکتب جندی شاپور یا خسروانی را باید آخرین مکتب فکری و حکمی ایران باستان دانست ؛ که با پایان آن مرحله اول سیر فکر حکمی و به تعبیر فارسی آن فرزانش ایرانی در ایران باستان به پایان می رسد .
.
۸. سخن پایانی :
ضرورت شناخت سیر اندیشه های یک ملت در تاریخ و مدون نمودن و بازخوانی آنها ، نقش بسزایی در حفظ هویت و اصالت فرهنگی آن ملت دارد. ملت ایران نیز که ملتی کهن ، متمدن و با فرهنگی غنی و متنوع است که در تاریخ خود زادگاه اندیشه ها و تفکرات گوناگون و حتی ضد و نقیض بوده است و این نشان دهنده بالندگی فکری در این کشور است . اما متاسفانه با وجود این تنوع و تکثر و نیز قدرت و غنای فکری هیچگاه التفات شایسته ای در خصوص ثبت و ضبط و از آن مهم تر سامان دهی و بازخوانی و روزآمد کردن آن اندیشه ها و تفکرات صورت نگرفته است . جا دارد این را مجددا بگوییم که تدوین و تنظیم و بازخوانی مکتب های فکری در ایران از عهد باستان تا دوران معاصر برای جلوگیری از شکاف و گسست و دوپارگی هویت و اصالت ایرانی اهمیت بسیار دارد که متاسفانه تا به حال بدان کم توجهی شده است . به طوری که ما حتی یک رساله مفید و موثر در این خصوص نداریم. ( البته اقبال لاهوری رساله ای با نام " سیر فلسفه در ایران " دارد که به قول شهید مطهری به همه چیز شبیه است بجز سیر فلسفه در ایران . و نیز عبدالرفیع حقیقت نیز کارهایی دارد ولی از دید محققان چندان قابل اعتنا نیست ) . در حالیکه برای مثال در خصوص تاریخ فلسفه کشوری مثل چین چندین کتاب فقط به فارسی ترجمه شده و در بازار وجود دارد و یا در خصوص هند ( که این دو کشور ، کشورهایی همسنگ و هم تراز ایران محسوب می شوند ) . متفکران ما کار کردند . ( مثلا کاری که شادروان داریوش شایگان راجع به ادیان و مکتب های فلسفی هند کرده ) ولی دریغا از یک کار متقن راجع به نظام های اندیشگی ایران .
به هر روی ما در این مقاله کوشیدیم ضمن ارائه طرحی برای تدوین سیر حکمت و اندیشه در ایران تا جایی که میسر است با استفاده از منابع معتبر و با استدلال های متقن و محکم تاریخی تصویری کلی از سیر اندیشه های فلسفی در ایران باستان ترسیم نماییم ، امیدواریم که این کار فتح بابی باشد برای پژوهشگران و اندیشمندان و مورخین جریانات فکری تا بتوانند با مجاهدت از فضای نسبتا مبهم و غبار آلود اندیشه فلسفی در ایران پرده برداشته و گامی جدی در راه تدوین " سیر حکمت و فرزانش در ایران از دوران باستان تا دوره معاصر " برداشت که قطعا این کار در تحکیم موقعیت فکری ایران در جهان اندیشه و ایجاد تشخص و استقلال و هویت و نیز خوداتکایی فرهنگی و فکری و ممانعت از خودباختگی فرهنگی و هویتی جوانان و نیز جلوگیری از مصادره شدن اندیشمندان ایرانی توسط دیگران ، بسیار سودمند خواهد بود.
منابع و مآخذ :
۱-آریا ، غلامعلی ( ۱۳۸۵ ) آشنایی با تاریخ ادیان . تهران : موسسه فرهنگی و انتشاراتی پایا
۲- الفاخوری، حنا؛ الجُرّ خلیل (۱۳۷۷) « تاریخ فلسفه در جهان اسلامی». ترجمه عبدالمحمد آیتی. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
۳- بویس، مری( ۱۳۷۵) « تاریخ کیش زردشت جلد دوم» ترجمه همایون صنعتیزاده. تهران: انتشارات توس
۴- بهار ، مهرداد (۱۳۷۶ ) جستاری چند در فرهنگ ایران . تهران : انتشارات فکر روز
۵- بیانی ، شیرین (۱۳۸۰ ) دین و دولت در عهد ساسانی . تهران : نشر جامی .
۶- پانوسی، استفان(۱۳۸۱) تاثیر فرهنگ و جهانبینی ایرانی بر افلاطون. تهران: موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران
۷- جاویدان ، محسن (۱۳۶۷) تاریخ اختراعات . بی جا : نشر اقبال .
۸- خراسانی، شرفالدین(۱۳۸۲) نخستین فیلسوفان یونان . تهران: انتشارات علمی و فرهنگ.
۹- دورانت، ویل( ۱۳۷۶) « تاریخ تمدن جلد دوم» . ترجمه امیرحسین آریانپور و دیگران. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
۱۰- دوشن گیمن، ژ (۱۳۸۵) « اورمزدو اهریمن: ماجرای دوگانه باوری در عهد باستان» . ترجمه عباس باقری. تهران: نشر و پژوهش فرزان روز
۱۱- دوشن گیمن؛ جی (۱۳۸۵) « واکنش غرب در برابر زردشت» ترجمه تیمور قادری. تهران: انتشارات امیرکبیر
۱۲- زرین کوب ، عبدالحسین ( ۱۳۸۷ ) ارزش میراث صوفیه .تهران : موسسه انتشارات امیرکبیر
۱۳- سهروردی ، شهاب الدین یحیی ( ۲۵۳۵ ) مجموعه مصنفات شیخ اشراق جلد دوم : کتاب حکمه الاشراق . بتصحیح و مقدمه هنری کربین . تهران : انجمن شاهنشاهی فلسفه ایران .
۱۴- صفا ، ذبیح الله ( ۱۳۷۴ ) تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی تا اواسط قرن پنجم مجلد اول . تهران : انتشارات دانشگاه تهران .
۱۵- فراست ، اس . ای (۱۳۸۶ ) درس های اساسی فلاسفه بزرگ . ترجمه منوچهر شادان . تهران : انتشارات بهجت.
۱۶- قدیانی ، عباس(۱۳۸۷) تاریخ ادیان و مذاهب در ایران . تهران : انتشارات فرهنگ مکتوب .
۱۷- کتاب مقدس : عهد عتیق و عهد جدید (۱۳۸۰ ) ترجمه فاضل خان همدانی ، ویلیلام گلن ، هنری مرتن . تهران : انتشارات اساطیر .
۱۸- کریمی زنجانی اصل ، محمد (۱۳۸۵ ) "پولس پارسی" در دایره المعارف بزرگ فارسی ج ۱۴. زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی . تهران : مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی
۱۹-گاتری ، دبلیو کی سی ( ۱۳۷۵ ) تاریخ فلسفه یونان (۳) فیثاغورس و فیثاغوریان . ترجمه مهدی قوام صفری . تهران : انتشارات فکر روز .
۲۰- گیرشمن ، رومن ( ۱۳۸۳ ) ایران از آغاز تا اسلام . ترجمه محمد معین . تهران : انتشارات معین .
۲۱- مطهری ، مرتضی ( ۱۳۶۲ ) خدمات متقابل اسلام و ایران . قم : دفتر انتشارات اسلامی.
۲۲- ناس ، جان بایر (۱۳۸۶ ) تاریخ جامع ادیان . ترجمه علی اصغر حکمت ویراستار پرویز اتابکی . تهران : انتشارات علمی و فرهنگی .
۲۳- هگل ، گ . و ( ۱۳۷۹ ) عقل در تاریخ .ترجمه حمید عنایت .تهران : انتشارات شفیعی
۲۴- هینلز. جان راسل( ۱۳۸۴) « شناخت اساطیر ایران» ترجمه ژاله آموزگار. احمد تفضّلی. تهران: نشر چشمه.
نظر شما