فرهنگ امروز/ محمد زارع شیرین کندی
برخی از آدمیان نیز مانند پاره ای از میوه ها و گل ها زودرس اند: اندام ، فکر، نبوغ ،کمال و دانش و فضیلت شان زود می رسد و زود نمایان می گردد. دکتر عبدالکریم سروش در زمره این آدمهاست. او در عنفوان جوانی به پشتوانه انتقادهای کارل پوپر از مارکسیسم در برابر یکی از تئوریسین های گردن کلفت و کارکشته و گرم و سرد چشیده چپ ایستاد و به زعم خود فلسفه اسلامی را در میدان نبرد پیروز بیرون آورد. آن مرد مارکسیستِ چپ کسی نبود جز احسان طبریِ معروف. البته در این پیکار پیروزی از پیش معین بود و قدرت سیاسی آن را پیشاپیش معلوم کرده بود . من ، خوشبختانه ، پیش از آغاز دوره دانشجویی در رشته فلسفه با دکتر سروش آشنا شدم ، از راه رادیو که سخنرانی ایشان را در روزی بسیار زیبا ( عید فطر) پخش می کرد. منتظر اسم سخنران ماندم و در پایان ، مجری رادیو گفت : آنچه شنیدید سخنرانی دکتر عبدالکریم سروش بود ( احتمالا سال ۱۳۶۸ بود ). از آن پس ، خطابه ها و سخنرانی های ارجمند ایشان را ، علی الخصوص آنهایی که در باب نهج البلاغه و افکار بلند مولوی بود ، گوش می کردم ، و بیشتر آثارشان را می خواندم و به شخصیت دانشمند و معزز و مکرم شان ارادت داشتم و دارم . بعد از گذشت سالیان ، با این که با بسیاری از آرا و خصال و صفات ایشان فاصله گرفته ام ، به ایشان احترام قائلم و آرزو میکنم که امثال ایشان در جامعه ما بیشتر و بیشتر باشند. دکتر سروش یکی از روشنفکران اثرگذار و پرمخاطب و پرطرفدار جامعه ماست. خطابه ها و سخنرانی هایش سودمند و آموزنده و قلم اش بسیار نافذ و سحار است. او به قدر وسع خود قدر دیده و از مواهب خدادادی مانند حافطه قوی متمتع گشته و به سبب همین نعمات فطری به شخصیتی ممتاز بدل شده است. او در طول عمرش ، به رغم مرارتهای ناشی از تنگ نظریها و خودخواهی ها و خود بینی ها و ظاهرپرستی ها و رنجهای ناشی از جلای وطن ، با حرمت و عزت زیسته است. اما در عجبم که چنین عزیزی چرا میان منتقدان و مخالفان اش فرقی نمی گذارد و این قدر ناعادلانه و نامنصفانه و بیرحمانه داوری و حمله می کند! یعنی میان یک ژورنالیست سطحی نگر و کم سواد وسیاست زده و یک اهل فلسفه ژرف اندیش و باریک بین هیچ فرقی نیست؟! میان یک عنصر شهرت طلب و قدرت طلب و یک متفکر متواضع و دردآشنا هیچ فرقی نیست؟ چرا این بزرگوار همه را با یک چوب می راند؟ دکتر سروش چه کم دارد که با یک انتقاد کوچک از کوره در می رود؟ قاعدتا آدمهای موفق از مقابل بسیاری از مخالفت ها و هجمه ها با بزرگواری رد می شوند."مروا کراما". من از طریق خصومت ورزی ها و کینه ورزی دکتر سروش ، با مخالفان اش آشنا شدم. بعد از مطالعه آثار او ، کتابهای دشمنان اش را خواندم. در این تحقیق و سنجش و قیاس بود که متوجه حملات دور از انصاف او شدم. دیدم که او در موارد کثیری از جاده عدالت و مروت خارج شده و آبروی طرف مقابل را ریخته است . " تو با این لطف طبع و دلربایی/ چنین سنگین دل و سرکش چرایی" . در نطر این دوستدارِ ناچیز دکتر سروش ،اندیشه های روشنفکرانه او تاریخ مصرف دارند، یک بار در دوم خرداد سال ۱۳۷۶ در صحنه اجتماع و سیاست آزموده شدند. روشنفکری دینی تا کی دوام خواهد آورد؟ بعضی می گویند آن طرح تمام شده است. مصداق اتم و اکمل روشنفکری دینی شخص شخیص عبدالکریم سروش است. او در تناقضها و تعارضهای میان "مثنوی" و "جامعه باز" زیسته و به طرز عجیبی نه ذره ای از ایمان گرایی او کاسته شده و نه ذره ای از علم گرایی اش . اگرچه اخیرا بیانات اش در شرح و تفسیر اندیشه های مولوی رنگ ضد فلسفی و ضد علمی به خود گرفته است . سخنان اخیر او به گونه ای حاکی از آن است که کوششهای عقلی و علمی و فلسفی انسان راه به جایی نمی برند مگر این که انسان از تمام داشته ها و سرمایه ها عاری و تهی شود . شمس به مولوی یاد داد که ذهن و ضمیرش را از مواد و مطالب کتابها و آرای عالمان و فیلسوفان لبریز نکند و به جای آن به تخلیه و تجلیه روح و روان اش بپردازد . از گفته های اخیر سروش نوعی تخفیفِ عقل و علم و فلسفه استنباط می گردد و گونه ای بی ثمریِ جویندگیِ علم و دانش و بیهودگیِ اشتغال به علوم عقلی و نقلی . سروش راست می گوید که روشنفکری دینی واقعیت دارد. واقعیت اش یک تن بیشتر نیست و آن خودش است. بقیه کسانی که عنوان روشنفکر دینی دارند یا روشنفکر نیستند یا دینی نیستند. فقط سروش هم روشنفکر است و هم دیندار. نسل بعدی روشنفکری دینی یک هنر از هزار هنر او را ندارند. معلوم نیست دقیقا در کجا روشنفکر دینی اند. نسل بعدی صرفا کاریکاتوری از عبدالکربم سروش اند. شاید همین کاریکاتورها به روشنفکری دینی پایان بخشیده اند. آیا روشنفکری دینی تا دکتر سروش هست مصداق و واقعیت خواهد داشت؟
نظر شما